Dictiornary-Farsi | stage whisper | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 142 (7 milliseconds)

English	Persian
stage whisper	نجوای روی صحنه


Other Matches

whisper	بیخ گوشی
whisper	نجواکردن پچ پچ کردن
whisper	نجوا
whisper test	ازمون نجوا
to talk in a whisper	سرگوشی
to talk in a whisper	بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
to talk in a whisper	نجوا
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
stage	مقام
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	اشکوب
stage	مراحل مختلف یک موشک
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
to go on the stage	بازیگرشدن
to go on the stage	اکترشدن
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
third stage	مرحلهسوم
second stage	مرحلهدوم
first stage	مرحلهاول
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
stage	درجه مرحله
stage	سکو
stage	پرده گاه مرحله
stage	صحنه
stage	صحنه نمایش
stage	پایه وهله
stage	منزل
stage	نیمکت اویزان
stage	طبقه
stage	در صحنه فاهرشدن
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	مرحله
stage	اسکان دادن
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	چوب بست
stage-managing	اداره کردن
turbine stage	طبقه توربین
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-manages	اداره کردن
stage doors	در عقب صحنه
stage door	در عقب صحنه
stage-managing	کارگردانی کردن
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
stage direction	مدیریت
stage direction	کاگردانی
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage set	تعویض سن
termination stage	مرحله پایانی
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
stage-managed	کارگردانی کردن
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
speed stage	سطح سرعت
speed stage	مرحله سرعت
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
stage managers	کارگردان نمایش
stage managers	مدیر نمایش
stage manager	کارگردان نمایش
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
stage manage	اداره کردن
stage manage	کارگردانی کردن
stage-struck	شیفتهی بازیگری
stage-managed	اداره کردن
mechanical stage	پایهمکانیکی
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage-manage	کارگردانی کردن
stage clip	سطحنمایش
stage curtain	پردهنمایش
stage-manage	اداره کردن
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
landing stage	حملباقایق
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
stage manager	مدیر نمایش
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
initial stage	طبقه نخستین
input stage	طبقه ورودی
input stage	طبقه اولیه
larval stage	مرحله کرمی
macro stage	مرحله کلان
main stage	طبقه اصلی
main stage	عرشه اصلی
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
stage director	مدیر نمایش
flood stage	تراز بحرانی طغیان
first audio stage	مرحله صوتی نخست
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage fright	صحنه هراسی
anal stage	مرحله مقعدی
killer stage	صافی رنگ
converter stage	طبقه مبدل
developmental stage	مرحله تکوینی
developmental stage	مرحله پیشرفت
differential stage	مرحله تفاضلی
energy stage	لایه انرژی
modulator stage	طبقه مدولاسیون
multi stage	چند مرحلهای
multi stage	چند طبقه
oral stage	مرحله دهانی
output stage	مرحله خروجی
stage craft	فن درست کردن نمایش
phallic stage	مرحله التی
buffer stage	مرحله میانگیر
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
single stage	یک طبقهای
single stage	یک طبقه
stage coach	دلیجان
oedipal stage	مرحله ادیپی
multi stage production	تولید چند مرحلهای
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
push pull stage	طبقه پوش- پول
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
power output stage	طبقه خروجی
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
low power stage	طبقه کم قدرت
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
multi stage press	پرس چند طبقه
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
high pressure stage	طبقه فشار قوی
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.