Dictiornary-Farsi | stage-struck | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 172 (7 milliseconds)

English	Persian
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage-struck	شیفتهی بازیگری


Other Matches

to struck off	زدن
to struck off	قطع کردن کم کردن
to struck off	چاپ کردن
to struck off	قلم زدن
to struck out	قلم زدن
to struck out	خط زدن
to struck out	پاک کردن
to struck up	بهم زدن شروع بزدن کردن
to struck off	چاپ زدن
struck	بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
struck	درحال اعتصاب
struck	هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
struck with teror	وحشت زده
sun struck	افتاب زده
the hour has struck	زنگ ساعت زده شد
planet struck	گرفتن نحوست سیارات
the hour has struck	موقع بحران رسید
thunder struck	رعدزده
thunder struck	صاعقه زده
light struck	نور زده
light struck	نور دیده
light struck	در اثرنور محو وتار شده
horror-struck	رمیده
horror struck	وحشت زده
struck with teror	زیاد ترسیده
panic struck	وحشت زده
planet struck	وحشت زده ستاره زده
thunder struck	مات مبهوت
thunder struck	حیرت زده
horror struck	رمیده
panic struck	دست پاچه بی جهت سراسیمه
to struck dumb	مات کردن
to struck dumb	گیج کردن
horror-struck	وحشت زده
the ship struck a arock	کشتی بسنگ خورد
the ship struck a arock	کشتی باصخره تصادم کرد
His nave was struck off the list.	نامش را از فهرست زده اند
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
third stage	مرحلهسوم
second stage	مرحلهدوم
first stage	مرحلهاول
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
to go on the stage	اکترشدن
to go on the stage	بازیگرشدن
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
stage	صحنه نمایش
stage	اسکان دادن
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	چوب بست
stage	مرحله
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
stage	منزل
stage	طبقه
stage	پایه وهله
stage	صحنه
stage	پرده گاه مرحله
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	در صحنه فاهرشدن
stage	نیمکت اویزان
stage	مقام
stage	اشکوب
stage	سکو
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	درجه مرحله
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
turbine stage	طبقه توربین
mechanical stage	پایهمکانیکی
stage-manage	اداره کردن
stage coach	دلیجان
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
stage door	در عقب صحنه
stage manage	کارگردانی کردن
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
speed stage	سطح سرعت
speed stage	مرحله سرعت
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
stage manage	اداره کردن
stage managers	کارگردان نمایش
stage managers	مدیر نمایش
stage manager	کارگردان نمایش
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
stage-manage	کارگردانی کردن
landing stage	حملباقایق
stage doors	در عقب صحنه
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage-managing	کارگردانی کردن
stage-managing	اداره کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage-manages	اداره کردن
stage clip	سطحنمایش
stage curtain	پردهنمایش
stage-managed	کارگردانی کردن
stage-managed	اداره کردن
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
buffer stage	مرحله میانگیر
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
flood stage	تراز بحرانی طغیان
first audio stage	مرحله صوتی نخست
energy stage	لایه انرژی
macro stage	مرحله کلان
differential stage	مرحله تفاضلی
oedipal stage	مرحله ادیپی
oral stage	مرحله دهانی
initial stage	طبقه نخستین
input stage	طبقه ورودی
multi stage	چند طبقه
anal stage	مرحله مقعدی
killer stage	صافی رنگ
main stage	طبقه اصلی
main stage	عرشه اصلی
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
input stage	طبقه اولیه
modulator stage	طبقه مدولاسیون
multi stage	چند مرحلهای
output stage	مرحله خروجی
stage manager	مدیر نمایش
stage fright	صحنه هراسی
stage direction	کاگردانی
stage director	مدیر نمایش
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage direction	مدیریت
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage set	تعویض سن
larval stage	مرحله کرمی
termination stage	مرحله پایانی
stage craft	فن درست کردن نمایش
single stage	یک طبقه
phallic stage	مرحله التی
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
developmental stage	مرحله پیشرفت
developmental stage	مرحله تکوینی
converter stage	طبقه مبدل
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
single stage	یک طبقهای
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
high pressure stage	طبقه فشار قوی
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
multi stage press	پرس چند طبقه
multi stage production	تولید چند مرحلهای
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
power output stage	طبقه خروجی
push pull stage	طبقه پوش- پول
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
low power stage	طبقه کم قدرت
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.