Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (8 milliseconds)
English
Persian
stall feed
پرواری کردن
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
Other Matches
stall
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall
ماندن ممانعت کردن
stall
به اخور بستن از حرکت بازداشتن
stall
لژ جایگاه ویژه
stall
صندلی
stall
بساط
stall
دکه چوبی کوچک
stall
غرفه
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stall
قصورورزیدن
stall
دور سرگرداندن طفره
stall
حفظ گوی برای مدت طولانی
stall
وقت کشی با حفظ توپ
stall
واماندگی
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stall
طفره زدن
stall
در گل فرو رفتن
stall out
کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
reingestion stall
واماندگی کمپرسور درتوربینهای گاز
choir-stall
صندلی بلند
choir-stall
[صندلی های مبلی گروه کر]
stall fed
پروار
stall fed
پرواری
head stall
افسار
head stall
قسمت سر
finger stall
چرم انگشتانه مانند کمانگیر
thumb stall
شست پوش
head stall
کله گی
to stall in mud
درگل فرورفتن
whip stall
حرکت عمودی
whip stall
شیرجه قائم سوت کشیدن شیرجه کردن هواپیما
deep stall
وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
box stall
جعبه اخور
box stall
اخور
archers'thumb stall
شست
archers'thumb stall
زه گیر
retreating blade stall
واماندگی تیغه پس رونده هلیکوپتر
To play ducks and drades with someone. To stall someone . To lead somebody a pretty dance.
کسی را سر دواندن
to feed off
پرواری کردن
to be off ones feed
ازخوراک
to be off ones feed
افتادن
to be out at feed
درچرابودن
to feed off
چاق کردن
feed
درون گذاشت
feed
خوراک دادن
feed
خوراک علوفه
feed
خوراندن
feed
خورد
feed
وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feed
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed
خوراندن تغذیه کردن
feed
جلو بردن
feed
علیق
feed
کاررساندن
feed
تغذیه گردن
feed
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed
خوراک
feed
تغذیه کردن
feed
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed
چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feed
خوردن
feed
وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feed
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed
روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed
پروردن چراندن
feed
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
pin feed
قرقرهای
sprocket feed
محل نگهداری کاغذ که چاپگر کاغذ را باچرخ دندانه دار در سوراخهای مقدار لبه هر کاغذ می چرخاند
main feed
تغذیه اصلی
pin feed
تغذیه ممتد کاغذ
line feed
تعویض سطر
pin feed
خورد سنجاقی
line feed
گذرخط
magazine feed
تغذیه مخزن
paper feed
خورش کاغذی
make up feed
اب مصرفی دیگ بخار ناو
parallel feed
خورد موازی
force-feed
به زور خوراندن
feed someone a line
<idiom>
فریب دادن
bottle-feed
بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
jackpot feed
لولهتغذیهمحتوایپول
feed tube
مجرایعبورغذا
feed table
صفحهعلوفه
feed pin
سوزنتغذیه
feed lever
اهرم دندانهچرخ
feed dog
دندهزیرین
force-feed
واخوراندن
force-feed
به زور به خورد کسی دادن
breast-feed
با پستان شیردادن
breast-feed
شیر پستان دادن
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
tractor feed
روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
chicken feed
<idiom>
یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
to feed oneself
غذاخوردن
to feed ones eyes
چشم چرانی کردن
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
line feed
تعویض خط
spoon feed
باقاشق غذا دادن
feed back
اخذ اطلاعات ومقایسه ان با استاندارد
feed back
فیدبک
feed back
بازخورد
feed belt
نوار خوراک دهنده
feed belt
نوارتغذیه فشنگ نوار مهمات
feed door
دری که ازان سوخت درکوره میریزند
feed heater
دستگاه صرفه جویی درحرارت
feed hole
سوراخ پیش بر
feed holes
سوراخهای پیشبر
feed back
بکارگیری اطلاعات حاصله
feed back
بازخور
face up feed
خورد رو به بالا
spoon-feed
باقاشق غذا دادن
chicken feed
غذای جوجه
card feed
خورد کارت
chicken feed
مبلغ ناچیز
cross feed
خورد متقابل
cross feed
تغذیه عرضی
cutler feed
تغذیه کاتلر
line feed
تغذیه خط
face down feed
خورد رو به پایین
feed hopper
ناودان پیش بری
feed mechanism
مکانیزم تغذیه
feed pipe
لوله تغذیه
friction feed
تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
friction feed
مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
form feed
تغذیه کاغذ
form feed
خورش ورقه
feed tank
مخزن اب
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
feed track
شیار پیشبری
feed tank
مخزن سوخت
feed stock
مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
feed pump
پمپ سوخت رسانی
feed pump
پمپ تغذیه
feed pitch
گام پیش بری
feed stock
مواد اولیه
feed reel
حلقه خوراننده
feed roller
غلتک پیش بر
force feed oiler
روغندان فشاری
axial feed method
روش تغذیه محوری
oil feed pipe
لولهتغذیهروغن
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
dial feed press
پرس رولور
support
[nourish, feed]
غذا دادن
support
[nourish, feed]
خوراک دادن
line feed character
دخشه تعویض پذیر
support
[nourish, feed]
تغذیه کردن
tractor feed printer
چاپگر تغذیه شده تراکتوری
tractor feed mechanism
مکانیسم تغذیه تراکتوری
petrol feed pump
پمپ تغذیه بنزین
power feed cable
کابل برق رسانی
dial feed press
پرس میزی گردان
sight feed lubricator
روغندان
paper feed channel
کانالتغذیهکاغذ
paper feed key
کلیدتغذیهکاغذ
form feed character
کاراکتر تغذیه فرم
power feed cable
کابل تغذیه برق
force feed circulation oiling
روغنکاری گردشی تحت فشار
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com