English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (8 milliseconds)
English Persian
stamp rack مهرچرخدندهدار
Other Matches
stamp نقش باسمه
to stamp out فرو نشاندن
to stamp out خواباندن
stamp تمبر یا مهرزدن
stamp out خرد کردن
stamp out فرونشاندن
stamp تمبر پست الصاق کردن
stamp منگنه کردن تمبرزدن
stamp نقش بستن منقوش کردن
stamp نشان دار کردن کلیشه زدن
stamp پابزمین کوبیدن مهر زدن
stamp مهر
stamp نوع
stamp پست جنس
stamp چاپ
to stamp out خردکردن
stamp استامپ
he is not of that stamp ازان جنس نیست
he is not of that stamp را ندارد
stamp نشان
stamp out <idiom> کاملاخراب کردن
stamp تمبر
he is not of that stamp جنم ان
rubber stamp مهر لاستیکی
postage stamp تمبر پست
men of that stamp این قبیل مردان
stamp duties پول تمبر
butter stamp قالب کره سازی
stamp duties حق تمبر
rubber stamp با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber stamp تصدیق کردن
rubber-stamp تصدیق کردن
rubber-stamp با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamp مهر لاستیکی
stamp duty حق تمبر
date stamp مهرتاریخ
numbering stamp مهرمخصوصشماره
stamp pad جوهردانمهر
To stamp the ground . با پا بزمین کوبیدن
to stamp the ground با پا روی زمین کوبیدن
to stamp your foot پای خود را محکم کوبیدن
to stamp [your feet] با پاها محکم کوبیدن [راه رفتن]
food stamp تمبر خوراک
to stamp [your foot] پا به زمین کوبیدن
stamp mill ماشین پرس یا منگنه
stamp mill اسیاب سنگ کوبی
stamp on the mind خاطر نشان کردن
to stamp on the mind خاطر نشان کردن
stamp one's foot پا به زمین زدن
stamp tax تمبر عوارض تمبر مالیاتی
to stamp on the memory ذهنی کردن
stamp duty تمبر عوارض تمبر مالیاتی
trading stamp تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
to stamp on the memory در ذهن منقوش ساختن
on the rack درفشار
on the rack درشکنجه
rack طاقچه مقر
rack up بازی کردن- حساب کردن
rack آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
rack بار بند
rack قفسه مهمات و وسایل
rack میله دندانه دار
rack قطاع دندانه دار
rack اشغال گیر
rack به هم بستن
rack چهارنعل کوتاه
rack شکنجه کردن
rack خون مستاجررا در شیشه کردن
rack چارچوب
rack ردیف
rack جاکلاهی
rack شکنجه
rack چرخ دنده دار
rack عذاب دادن
rack رنج بردن
rack بشدت کشیدن
rack دندانه دار کردن
rack روی چنگک گذاردن لباس و غیره
rack طاقچه
rack قفسه
rack توری مشبک اشغال گیر
rack میله رنده
rack سیستم ای که حاوی تختههای مدار متحرک در یک فریم محافظ است
rack فریم محافظ فلزی برای تختههای مدار الکترونیکی و وسایل جانبی مثل دیسک درایو
rack نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
rack چنگک جا لباسی
food stamp program برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
The stamp doesnt stick. این تمبر نمی چسبد
to stamp the snow off your boots با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
toast rack شیارهایجداکنندهتوستر
go to rack and ruin <idiom> نتیجه بد حاصل کردن
rack one's brains <idiom> سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
paper rack جاکاغذی
roof-rack باربنداتومبیل
cuvette rack جاکووتی
trash rack اشغالگیر
muck rack کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
spice rack قفسه ادویه
rack one's brains <idiom> به مغز خود فشار آوردن
to go to rack and ruin نابودشدن
hay rack جای یونجه
loading rack سکوی بارگیری
hay rack علف دان
rack and pinion میله دندانه دار و چرخ دندانه کوچک
rack control نوعی کنترل پروازی غیر دستی
rack rent اجازه گزاف بستن بر
rack space محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
card rack جای کارت
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
shelving rack قفسه
card rack طاقچه کارت
to rack rent حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
burning rack قاب باتری
coat rack محلآویزکت
rack rent اجازه تمام سال
spool rack جاقرقره
shoe rack چنگککفش
pipe rack چنگکپیپ
rack railway راه اهن چنگک دار مخصوص عبور از سراشیب
luggage rack جایچمدان
equipment rack پایهوسایل
bottle rack جا بطری
rack type cutter شانه رنده
rack type cutter اسکنه نوع شانهای
print drying rack میلهرنگیخشکشونده
pipet tray rack جا پی پتی
test tube rack جای لوله ازمایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com