English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
standard gauge اندازه معمولی
Other Matches
to take the gauge of براوردکردن تخمین زدن
gauge گیج
gauge سنج
gauge اندازه تفنگ
gauge سنجیدن نمونه
gauge معیار
gauge اندازه گیر
b & s gauge اندازه براون- شارپ سیم
to take the gauge of اندازه گرفتن
gauge اندازه گیر عقربه نشان دهنده
gauge اندازه
gauge پیمانه
gauge مقیاس معیار
gauge درجه
gauge ضخامت ورق فلزی یاقطر سیم و غیره
gauge پیمانه کردن
gauge ازمایش کردن
gauge اندازه اندازه گیر
gauge اندازه گرفتن
gauge اشل اندازه گیر
gauge tube لوله پیتو
to gauge a person گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
to gauge a vessel مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن
to gauge rainfall مقداربارندگی راسنجیدن یااندازه گرفتن
to gauge wind نیروی بادراسنجیدن
gage=gauge مدرج کردن
gage=gauge اندازه زدن اشل
gage=gauge شابلون
gage=gauge پیمانه اندازه
gage=gauge درجه
gauge cock اندازه نما
gauge glass درجه اب
gauge pressure فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
gauge railway فاصله استاندارد دو ریل موازی راه اهن
water gauge اندازه اب نما
temperature gauge صفحهدما
wire gauge معیار ضخامت سیم
wire gauge مقیاس اندازه گیری ضخامت سیم یا ورق فلز
exterior gauge درجهبازی
fuel gauge نمایشبنزین
tape gauge اشل زنجیری
gauge rod چوباندازهگیری
gauge lamp لامپ داشبورد
mitre gauge فشارسنج
wind gauge بادسنج
seam gauge اندازهگیریدرزلباس
gauge=gage اندازه کردن اشل
water gauge اب پیم
dial gauge قطر
broad gauge ریل راه اهن خیلی دور از هم
gauge=gage مدرج کردن
line gauge خط کش مدرج
line gauge وسیله اندازه گیری کلفتی خط ضخامت سنجی خط
sloping gauge اشل شیبدار
rain gauge باران سنج
ppi gauge معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
pressure gauge فشار سنج ابگونه وموادمنفجره
pressure gauge فشارسنج
rainfall gauge باران سنج
sea gauge اب نشین کشتی
snow gauge برف سنج
tuning gauge دریچهصدا
wind gauge دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
staff gauge اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
staff gauge اشل دستی
bevel gauge گونیای فارسی
joiner's gauge خط کش تیره دار
ionization gauge سنجه یونش
tide gauge جزرو مد نما
thickness gauge ضخامت سنج
temporary gauge اشل موقتی
temporary gauge اشل موقت
street gauge الگوی سطح راه
gauge=gage درجه
hook gauge اشل قلاب شکل نوک تیز
gauge=gage اندازه
strain gauge کشش سنج
gauge=gage پیمانه
steam gauge بخار سنج
gauge=gage شابلن
gas level gauge دستگاه اندازه گیری سطح بنزین
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
water pressure gauge اندازهفشارآب
water staff gauge اشل اندازه گیری عمق اب
inductance strain gauge تغییر بعدسنج القائی
stubs wire gauge اندازه بیرمنگامی سیم
birmingham wire gauge اندازه بیرمنگامی سیم
To gauge the situation and act accordingly. حساب کار خود را کردن
working pressure gauge استخراجدرجهفشار
tank gauge float درجهشناورتانکر
rain gauge recorder اندازه بارش ثبت شده
propellant level gauge درجهسطحپروانه
mitre gauge slot شکاففشارسنج
american wire gauge اندازه امریکایی سیم
automatic tank gauge تانکردرجهدارخودکار
cylinder pressure gauge فشارسنجسیلندر
measurement of snowfall: snow gauge اندازهگیریمقداربارشباران
brown & sharpe wire gauge اندازه براون- شارپ سیم
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
standard اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard کالای جانشین رزمی
standard استاندارد
standard استانده
standard دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard نمونه قانونی
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard عیار قانونی استاندارد مقرر
standard قانونی
standard مرسوم
standard متعارف
standard معیار
standard استاندارد همگون
standard الگو
standard قالب
standard مقرر قانونی
standard نمونه قبول شده معین
standard متعارفی
standard نشان پرچم
standard متداول
standard همسان
standard همشکل
standard همگون یکنواخت یکجور
standard متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standard طبیعی یا معمولی
standard معمولی
standard تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard یکسان معیار
standard واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard نورم مقیاس
standard A استانداردA
standard قسمت ساکن دستگاه
standard سنجه
standard load بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standard measure اندازه استاندارد
standard method روش استانده
standard metre متر قانونی یا قبول شده
standard stimulus محرک معیار
standard load بار تنظیم شده
standard language زبان متعارف
standard error خطای معدل
standard error خطای پایه
standard error خطای استانده
standard error خطای استاندارد
standard feature خصیصه متعارف
standard form صورت متعارف
standard function تابع استاندارد
standard class درجه استاندارد
standard interface واسطه استاندارد
standard interface رابط استاندارد
standard item اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
standard error خطای معیار
standard motor موتور معمولی
standard specification مقررات استاندارد
standard subroutine زیرروال متعارف
standard time وقت بین المللی
standard time ساعت بین المللی ساعت استاندارد
standard time زمان استانده
standard time زمان رسمی
standard trench سنگر معمولی
system standard معیار سیستم
system standard استانداردسیستم
wage standard دستمزد استانده
standard specification دستورات استاندارد
standard solution محلول استاندارد
standard section پروفیل استاندارد
standard motor موتوراستاندارد
standard ohm اهم استاندارد
standard pascal پاسکال استاندارد
standard penetration ازمایش نفوذی استاندارد
standard pitch گام استاندارد
standard price قیمت استاندارد
standard price قیمت پایه
standard rate نرخ استاندارد
standard rudder 51 درجه سکان
standard lens نفراستاندارد
escort of the standard گارد محافظ پرچم
american standard Interchange forInformation Code
paper standard پول رایج مملکت
standard of living معیار زندگی
per standard compass برحسب قطب نمای استاندارد
performance standard معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
portable standard چراغ مطالعه
standard of living استاندارد زندگی
floor standard چراغ پایه دار
portable standard چراغ ایستا
primary standard استاندارد اولیه
standard of living سطح زندگی
resistance standard مقاومت استاندارد
standard resistor مقاومت استاندارد
american standard کد استانداردامریکایی برای مبادله اطلاعات
magnetic standard اهنربای استاندارد
living standard سطح زندگی
escort of the standard گارد پرچم
floor standard لامپ پایه دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com