English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
standard interface واسطه استاندارد
standard interface رابط استاندارد
Other Matches
interface human machine interface امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
interface مدار کامپیوتری را اتصالی که به داده موازی امکان ارسال و دریافت میدهد.
interface مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interface واسط واحد پردازش و باس IEEE
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface فاصل
interface رابط
interface وصل کردن از طریق رابط
interface واسط
interface پورت ورودی /خروجی موازی و واسط DMA است
interface که شامل : کانال ورودی /خروجی
interface سطح مشترک
interface دفتر مشترک قسمتها
interface وجه مشترک
interface میانجی
interface کامپیوتری که ارسال داده بین پردازنده و ترمینال یا شبکه را کنترل میکند
interface یچ بسته که با جریان داده کار میکند
interface و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
interface مداری که به داده کنترل شده به صورت ورودی یا خروجی CPU باشد
interface استاندارد باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی
interface نرم افزاری که به برنامه ها و داده یک سیستم امکان اجرا در دیگری را میدهد
interface استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interface تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
serial interface رابط سری
friendly interface ترکیب تجهیزات ترمینالی وبرنامههای کامپیوتری
expansion interface تخته مدار که به یک فردامکان میدهد تا گردانندههای دیسک
interface card کارت رابط
electrical interface تداخل الکتریکی
expansion interface حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
eia interface یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها
parallel interface رابط موازی
centronics interface واسط چاپ موازی که توسط Centronics Inc پیشنهاد شده است
user interface میانجی کمکی
centronics interface رابط موازی
communication interface میانجی ارتباطی
application program interface میانجی یا رابط برنامه کاربردی
computer interface unit وسیله اتصال دستگاههای جانبی به کامپیوتر
system v interface definition تعریف میانجی سیستم 5
apple desktop interface رابط رومیزی اپل
general purpose interface میانگیر همه منظوره
graphical user interface واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل
programmable communications interface رابط مخابراتی برنامه پذیر
network interface card کارت میانجی شبکه
MIDI interface card کارت آداپتور که به اتصالی در PC وصل میشود و امکان ارسال دریافت داده MIDI را فراهم میکند
man machine interface سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای ارتباط ساده تر کاربر با ماشین
human machine interface حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
input output interface میانگیر ورودی- خروجی
graphical user interface میانجی نگارهای کاربر
graphical user interface استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
small computer systems interface واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
general purpose interface bus مسیر میانگیر همه منظوره
enhanced system device interface میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
small computer system interface میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
musical instrument digital interface میانجی رقمی الات موسیقی
musical instrument digital interface واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند
fibre distributed data interface II استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
fibre distributed data interface استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است
mail application programming interface مجموعه استانداردها
mail application programming interface که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
standard متداول
standard عیار قانونی استاندارد مقرر
standard متعارف
standard قانونی
standard همسان
standard A استانداردA
standard محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard همشکل
standard همگون یکنواخت یکجور
standard یکسان معیار
standard نشان پرچم
standard نورم مقیاس
standard قسمت ساکن دستگاه
standard نمونه قانونی
standard معیار
standard استاندارد همگون
standard متعارفی
standard نمونه قبول شده معین
standard مرسوم
standard استاندارد
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard کالای جانشین رزمی
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard مقرر قانونی
standard قالب
standard اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard استانده
standard الگو
standard حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard سنجه
standard طبیعی یا معمولی
standard متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standard نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard معمولی
standard bar میله معمولی
standard error خطای استاندارد
standard lens نفراستاندارد
standard error خطای معیار
standard error خطای معدل
standard costs هزینههای نرمال
standard candle شمع استاندارد
standard class درجه استاندارد
standard cell پیل استاندارد
standard compass قطبنمای اصلی مغناطیسی
standard condition شرایط استاندارد
standard condition شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
standard costs هزینههای استاندارد
standard deviation انحراف معیار
standard error خطای پایه
ST0 standard استاندارد واسط دیسک که در IBM PC استفاده میشود , سافت Seaglt
standard atmosphere اتمسفر استاندارد
standard atmosphere اتمسفر
standard bar میله استاندارد
wage standard دستمزد استانده
standard bred اسب امریکایی پرورش یافته برای مسابقه سرعت واستقامت
standard brick اجر معمولی
standard conditions شرایط متعارفی
standard error خطای استانده
standard pitch گام استاندارد
standard price قیمت استاندارد
standard price قیمت پایه
standard rate نرخ استاندارد
standard rudder 51 درجه سکان
standard section پروفیل استاندارد
standard solution محلول استاندارد
standard specification دستورات استاندارد
standard specification مقررات استاندارد
standard stimulus محرک معیار
standard subroutine زیرروال متعارف
standard time وقت بین المللی
standard time ساعت بین المللی ساعت استاندارد
standard time زمان استانده
standard time زمان رسمی
standard trench سنگر معمولی
standard penetration ازمایش نفوذی استاندارد
standard pascal پاسکال استاندارد
standard feature خصیصه متعارف
standard form صورت متعارف
standard function تابع استاندارد
standard gauge اندازه معمولی
standard item اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
standard language زبان متعارف
system standard استانداردسیستم
standard load بار تنظیم شده
standard load بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standard measure اندازه استاندارد
standard method روش استانده
standard metre متر قانونی یا قبول شده
standard motor موتور معمولی
standard motor موتوراستاندارد
standard ohm اهم استاندارد
system standard معیار سیستم
standard bearer علمدار
calibrating standard تنظیم شده به صورت استاندارد
calibration standard اندازه کالیبراسیون
calibration standard استانداردتنظیم
de facto standard سسهای اعتبار به آن ندارد
escort of the standard گارد محافظ پرچم
escort of the standard گارد پرچم
floor standard لامپ پایه دار
floor standard چراغ پایه دار
frequency standard استاندارد فرکانس
gold standard واحد طلا
gold standard پایه طلا
gold standard نظام پولی طلا
gold standard نظام پایه طلا
inductance standard اندوکتانس
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
basic standard استاندارد اولیه
standard bearer پیشوا
standard bearers پرچم دار
standard bearers علمدار
standard bearers پیشوا
double standard قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
double standard نظام دو معیاری
standard of living سطح زندگی
standard of living استاندارد زندگی
standard of living معیار زندگی
american standard Interchange forInformation Code
american standard کد استانداردامریکایی برای مبادله اطلاعات
standard bearer پرچم دار
inductance standard متعارف اندوکتانس
magnetic standard اهنربای استاندارد
secondary standard استاندارد ثانویه
standard resistor مقاومت استاندارد
resistance standard مقاومت استاندارد
portable standard چراغ مطالعه
primary standard استاندارد اولیه
portable standard چراغ ایستا
performance standard معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
paper standard پول رایج مملکت
per standard compass برحسب قطب نمای استاندارد
standard score نمره معیار
silver standard واحد پول نقره
silver standard استاندارد نقره
living standard سطح زندگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com