Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
standard solution
محلول استاندارد
Other Matches
cn solution
گازاشک اور مایع
cn solution
محلول گاز اشک اور
solution
چاره سازی
solution
پاسخ یک مشکل
solution
انحلال
solution
محلول
solution
حل
solution
تادیه تسویه
solution
راه حل
solution
حل محلول
solution
شولش
graph solution
حل ترسیمی
exothermic solution
انحلال گرماده
exact solution
حل دقیق
endothermic solution
انحلال گرماگیر
heat of solution
گرمای انحلال
ideal solution
محلول ایده ال
iterative solution
راه حل تکراری
metastable solution
محلول شبه پایدار
optimal solution
راه حل بهینه
optimal solution
راه حل مطلوب
saturated solution
محلول سیر شده
shellac solution
لاک الکل
solution gas
گاز حل شده
antifreezing solution
محلول ضد یخ
approximate solution
حل تقریبی
solution of battery
الکترولیت باتری
battery solution
محلول باتری
alkaline solution
محلول قلیایی
acid solution
محلول اسید
benedict's solution
محلول بندیکت
buffer solution
محلول بافر
caustic solution
محلول سوزاور
fehling solution
محصول فهلینگ
corner solution
راه حل گوشهای
cutting solution
محلول برش
danc solution
نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
antifreezing solution
ضد یخ
soap solution
اب صابون
solution polymerization
بسپارش محلولی
solution to a problem
راه حل یک مسئله
stock solution
محلول ذخیره
supersaturated solution
محلول فوق سیر شده
supersaturated solution
محلول ابر سیر شده
unique solution
راه حل منحصر بفرد
unique solution
جواب منحصر بفرد
unique solution
راه حل یگانه
solution
[process]
راه حل
normal solution
محلول نرمال
solution of continuity
گسیختگی
solution of a problem
حل یک مسئله
soap solution
محلول صابون
soda solution
محلول جوش شیرین
soild solution
محلول جامد
[procedure of]
solution
راه حل
solid solution
محلول جامد
solid solution
کریستال مخلوط
substitutional solid solution
محلول جامد جانشینی
A solution suddenly proffered itself.
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
solution heat treatment
عملیات حرارتی محلول
integral heat of solution
گرمای کل انحلال
total heat of solution
گرمای کل انحلال
molar heat of solution
گرمای مولی انحلال
differential heat of solution
گرمای انحلال تفاضلی
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution .
به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
standard A
استانداردA
standard
کالای جانشین رزمی
standard
همسان
standard
قانونی
standard
واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard
نمونه قانونی
standard
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard
اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard
استانده
standard
حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard
عیار قانونی استاندارد مقرر
standard
مرسوم
standard
همشکل
standard
همگون یکنواخت یکجور
standard
معمولی
standard
یکسان معیار
standard
نمونه قبول شده معین
standard
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard
متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standard
خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard
قسمت ساکن دستگاه
standard
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard
طبیعی یا معمولی
standard
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard
معیار
standard
متعارف
standard
مقرر قانونی
standard
استاندارد همگون
standard
نورم مقیاس
standard
الگو
standard
قالب
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard
متداول
standard
نشان پرچم
standard
متعارفی
standard
استاندارد
standard
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard
سنجه
standard interface
رابط استاندارد
standard interface
واسطه استاندارد
standard error
خطای پایه
standard form
صورت متعارف
standard function
تابع استاندارد
standard feature
خصیصه متعارف
standard error
خطای استانده
standard error
خطای معدل
standard error
خطای استاندارد
standard compass
قطبنمای اصلی مغناطیسی
standard condition
شرایط استاندارد
standard condition
شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
standard conditions
شرایط متعارفی
standard costs
هزینههای استاندارد
standard costs
هزینههای نرمال
standard deviation
انحراف معیار
wage standard
دستمزد استانده
standard error
خطای معیار
standard cell
پیل استاندارد
standard item
اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
standard stimulus
محرک معیار
standard subroutine
زیرروال متعارف
standard time
وقت بین المللی
standard time
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
standard time
زمان استانده
standard time
زمان رسمی
standard trench
سنگر معمولی
system standard
معیار سیستم
system standard
استانداردسیستم
standard lens
نفراستاندارد
standard class
درجه استاندارد
standard bearers
پیشوا
standard bearers
علمدار
standard bearers
پرچم دار
standard bearer
پیشوا
standard bearer
علمدار
standard bearer
پرچم دار
standard specification
مقررات استاندارد
standard specification
دستورات استاندارد
standard rate
نرخ استاندارد
standard language
زبان متعارف
standard load
بار تنظیم شده
standard load
بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standard measure
اندازه استاندارد
standard method
روش استانده
standard metre
متر قانونی یا قبول شده
standard motor
موتور معمولی
standard motor
موتوراستاندارد
standard ohm
اهم استاندارد
standard pascal
پاسکال استاندارد
standard pitch
گام استاندارد
standard price
قیمت استاندارد
standard price
قیمت پایه
standard rudder
51 درجه سکان
standard section
پروفیل استاندارد
standard gauge
اندازه معمولی
basic standard
استاندارد اولیه
escort of the standard
گارد پرچم
floor standard
لامپ پایه دار
floor standard
چراغ پایه دار
gold standard
واحد طلا
gold standard
پایه طلا
gold standard
نظام پولی طلا
gold standard
نظام پایه طلا
inductance standard
اندوکتانس
inductance standard
متعارف اندوکتانس
living standard
سطح زندگی
magnetic standard
اهنربای استاندارد
frequency standard
استاندارد فرکانس
paper standard
پول رایج مملکت
escort of the standard
گارد محافظ پرچم
standard penetration
ازمایش نفوذی استاندارد
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
american standard
Interchange forInformation Code
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
standard of living
معیار زندگی
calibrating standard
تنظیم شده به صورت استاندارد
calibration standard
اندازه کالیبراسیون
calibration standard
استانداردتنظیم
standard of living
استاندارد زندگی
standard of living
سطح زندگی
double standard
نظام دو معیاری
american standard
کد استانداردامریکایی برای مبادله اطلاعات
double standard
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
performance standard
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
primary standard
استاندارد اولیه
standard bar
میله معمولی
standard bar
میله استاندارد
resistance standard
مقاومت استاندارد
standard resistor
مقاومت استاندارد
standard score
نمره معیار
standard atmosphere
اتمسفر
standard atmosphere
اتمسفر استاندارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com