English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
start stop transmission مخابره قطع و وصلی
Other Matches
start stop drives محرکهای قطع و وصلی
start stop system سیستم قطع و وصلی
to start from the beginning [to start afresh] از آغاز شروع کردن
transmission ارسال پیام
transmission گیربکس
transmission فرافرستی
transmission تراگسیل
transmission وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission جعبه دنده
transmission مخابره کردن
transmission سخن پراکنی
transmission فرافرستادن
transmission فرا فرستی
transmission مخابره
transmission ارسال
transmission مخابره مخابرات
transmission عبور
transmission انتقال
transmission ارسال کردن
transmission اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
transmission وسایل ارسال داده مثل رادیو , نور ,..
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
transmission سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
transmission مخابرات ارسال
transmission ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmission مجموعه خط وط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان اجرا می کنند
transmission که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
transmission ارتباط فیزیکی بین در نقط ه که امکان ارسال داده را فراهم میکند.
transmission ارسال داده یک بیت در هر زمان
to start out to do something اقدام بکاری کردن
to start doing something دست بکاری زدن
at the start در اغاز کار
at the start در ابتدا
to start doing something کاریرا اغازکردن
to start up از جا پریدن
to start up رخ دادن
to start up پیش امدن
to start out to do something قصد کاری را کردن
to start with اولا
to start with اصلا
start up راه اندازی
start up رخ دادن
start up از جا پریدن
to start with در ابتدا
get the start of سبقت جستن بر
start in <idiom> شروع کار
start up <idiom> بازی را شروع کردن
start آغاز [ابتدا] [شروع]
to start روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
to start شروع کردن به دویدن
to start up something دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
to start [for] شروع کردن رفتن [به]
start out اقدام کردن
start out قصد کردن
start off شروع کردن شروع شدن
serial transmission ارسال سری
serial transmission مخابره سری مخابره نوبتی
simplex transmission مخابره ساده
social transmission انتقال اجتماعی
parallel transmission ارسال موازی
isochronous transmission ارسال داده آسنکرون روی خط سنکرون
synchronous transmission مخابره همگام
power transmission انتقال قدرت
transmission security تامین ارسال
power transmission انتقال انرژی
parallel transmission انتقال موازی
parallel transmission مخابره موازی
neutral transmission مخابره خنثی
negative transmission پخش منفی
light transmission انتقال نور
polar transmission مخابره قطبی
information transmission انتقال اطلاعات
image transmission انتقال تصویر
heat transmission انتقال گرما
positive transmission پخش مثبت
four speed transmission گیربکس چهاردور
synchronous transmission انتقال همزمان
transmission rate نرخ مخابره
transmission rate سرعت مخابره
transmission ratio نسبت تبدیل جعبه دنده
transmission security تامین ارسال پیام
transmission security تامین مخابره
transmission shaft محور انتقال
transmission shaft شفت گیربکس
transmission system شبکه انتقال
transmission system سیستم انتقالی
transmission system دستگاه انتقالی
transmission tower برج انتقال
video transmission ارسال ویدئویی
wireless transmission انتقال بی سیم
worm transmission گیربکس با چرخ دنده حلزونی
electricity transmission انتقالالکتریسیته
transmission oil روغن جعبه دنده
transmission of sound انتقال یاعبورصدا
synchronous transmission مخابره همزمان
transmission case جعبه دنده
transmission case گیربکس
transmission dynamometer توان سنج انتقالی
transmission error خطای مخابره
transmission facility وسیله انتقال
transmission factor ضریب عبور
transmission gear چرخ دنده انتقال
transmission grating شبکه عبور
transmission grease گریس جعبه دنده
transmission limit محدوده فرافرستی
transmission line خط مخابرهای
transmission line خط انتقال
transmission line سیم انتقال
transmission cable کابلانتقال
error transmission ارسال خطا
data transmission ارسال داده
duplex transmission مخابره دو رشتهای
energy transmission انتقال انرژی
asymmetric transmission روش ارسال داده که در مودم های سریع استفاده میشود
asynchronous transmission مخابره ناهمگام
epicyclic transmission یک یاچند چرخ دنده که در داخل یاخارج چرخ دنده دیگری حرکت می کنند
afferent transmission هدایت اورانی
end of transmission انتهای مخابره
asynchronous transmission انتقال غیرهمزمان
asynchronous transmission اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
analog transmission مخابره قیاسی
asynchronous transmission مخابره غیرهمزمان
data transmission مخابره داده
epicyclic transmission جعبه دنده اپی سیکلیک
duplex transmission مخابره دورشتهای
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
data transmission مخابره داده ها
digital transmission انتقال رقمی
digital transmission مخابره دیجیتال
digital transmission انتقال دیجیتالی
analog transmission انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
to start with difficulty به سختی روشن شدن
start up screen صفحه اغازگر
head start فرصت برتری
to catch [to start] روشن شدن [مثال موتور]
cold start روش بازنشاندن کامپیوتر
start up disk دیسک راه اندازی
start of heading شروع عنوان
start of message اغاز پیام
start of taxt اغاز متن
start of taxt شروع متن
start on the journey عازم سفر شدن
sprint start استارت نشسته
crouch start استارت نشسته
start key کلید شروع
cold start boot cold
start signal علامت شروع
cold start شروع سرد
cold start دوباره روشن کردن
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
bump start اغاز مسابقه با هل دادن موتورسیکلت
start up control کنترل اغازی
start of heading اغاز سرفصل
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
false start استارت کاذب
kick-start هندلموتور
jump-start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
start wall دیوارهشروع
start switch دکمهشروعبهکار
start line خطشروع
reading start شروعخواندن
backstroke start شروعشنابهپشت
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
warm start شروع گرم
head start فرجه
false start حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ
false start اغاز نادرست خطا در شروع
false start دویدن قبل ازصدای تپانچه
to start a motor موتوری را بکار انداختن
to start quarrelling <idiom> شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
head start <idiom> کاری را قبل از بقیه انجام دادن
It was evident from the start. از اول کار معلوم بود
To start from scratch . از هیچ شروع کردن
to start on a journey عازم سفری شدن
to start on a journey رهسپارسفر شدن
To start the engine. موتور راراه انداختن
To start from scratch. از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
air start طرز قرارگرفتن هواپیما درهوا در شروع مسابقه هواپیمابری
air start استارت زدن موتور در حال پرواز هواپیما
head start ارفاق
start element عنصر شروع
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
to start a fight with somebody با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
rummy start رویداد شگفت انگیز
to start an argument with somebody با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
hung start شرایطی در استارت توربینهای گاز که در ان احتراق صورت میگیرد ولی موتور به سرعت خودکفایی نمیرسد
to [start to] wail [شروع به] زوزه کشیدن [آژیر]
flying start شروع مسابقه اتومبیلرانی
grid start حرکت اتومبیلها با هم در اغاز
to start for home رهسپار به [راه] خانه شدن
start bit بیت اغازنما
start bit ذرهء اغاز نما
start bit بیت اغاز
standing start استارت ایستاده
start button تکمه استارت
start bit بیت شروع
soft start راه اندازی نرم
start button تکمه راه اندازی
soft start اغاز نرم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com