English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
state planning برنامه ریزی دولتی
Other Matches
national [state, federal state] <adj.> دولتی
national [state, federal state] <adj.> حکومتی
planning طرح ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
overall planning برنامه ریزی کلی
planning سازماندهی نحوه انجام کاری
planning طرحریزی طرح نقشه
planning زمینه سازی
planning طراحی
planning نقشه کشی
system planning طرح ریزی سیستم
development planning برنامه ریزی توسعه
directive planning برنامه ریزی هدایت شده
economic planning برنامه ریزی اقتصادی
educational planning برنامه ریزی اموزشی
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
financial planning برنامه ریزی مالی
fire planning طرح ریزی اتش
fire planning طرح ریزی کردن اتش
generalized planning برنامه ریزی تعمیم یافته
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
corporate planning برنامه ریزی شرکت
comprehensive planning برنامه ریزی جامع
town planning شهرسازی
family planning برنامه ریزی خانواده
adhoc planning برنامه ریزی روزمره
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
family planning تنظیم خانواده
career planning طرح ریزی مشاغل
career planning طرح ریزی تهیه تخصصهای نظامی
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
central planning برنامه ریزی مرکزی
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
planning permission اجازه عمران و ابادی اراضی
social planning برنامه ریزی اجتماعی
planning directive دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning guidance راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
planning horizon افق برنامه ریزی
planning horizon مدت برنامه ریزی
planning model الگوی برنامه ریزی
planning organization سازمان برنامه
planning staff ستاد طرح ریزی کننده
planning system نظام برنامه ریزی
population planning برنامه ریزی جمعیت
production planning برنامه ریزی تولید
product planning برنامه ریزی محصولات
project planning نقشه کشی ساختمان
spatial planning امایش سرزمین
regional planning برنامه ریزی منطقهای
rural planning برنامه ریزی روستائی
planning cycle دوره برنامه ریزی
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning principles اصول برنامه ریزی
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
national planning برنامه ریزی ملی
imperative planning برنامه ریزی اجباری
optimal planning برنامه ریزی بهینه
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
production planning and control برنامه ریزی و کنترل تولید
production resource planning برنامه ریزی منابع تولید
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
long run planning برنامه ریزی بلند مدت
inter sectoral planning برنامه ریزی بین بخشی
short run planning برنامه ریزی کوتاه مدت
materials requirements planning برنامه ریزی مواد مورد نیاز
military planning process مراحل طرح ریزی نظامی
planning programming budgetting نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
material requirements planning برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
basic planning guide راهنمای اولیه طرح ریزی
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
planning programming budgetting system
two state دو حالتی
what state در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
the state effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
to be in a state of a بیم داشتن
to be in a state of a هراسان بودن
corresponding state حالت متنافر
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
state- تعیین کردن حال
to keep state خود را گرفتن
to keep state شان یا مقام خودراحفظ کردن
state- افهار کردن وتصریح کردن
state- کشور
state سیاسی رسمی وضع
state مقام ورتبه
state ابهت
state افهار کردن وتصریح کردن
state- ایالت کشوری
state دولتی
state- ابهت
state- مقام ورتبه
state- سیاسی رسمی وضع
state- دولتی
state کشور
state ایالت کشوری
state تعیین کردن وقرار دادن
state جزء به جزء شرح دادن
state حال
state وضعیت
state- جمهوری کشور
state- توضیح دادن
state- ملت
state- افهار داشتن افهارکردن
state- چگونگی
state- کیفیت
state وضعیت چیزی
state- ایالت
state- حالت
state- جزء به جزء شرح دادن
state وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- دولت
state- دولتی حالت
state- کشوری
state مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state- دولت استان
state- تعیین کردن وقرار دادن
state- حال
state تعیین کردن حال
state ایالت
state چگونگی
state دولتی حالت
state کشوری
state کیفیت
state جمهوری کشور
state افهار داشتن افهارکردن
state توضیح دادن
state دولت استان
state ملت
state- وضعیت چیزی
state- مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state- وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- وضعیت
state دولت
state حالت
state midicine سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
state midicine سیستم پزشکی ملی
soild state حالت جامد
state hood ایالتی
sol state حالت سولی
state hood حالت وشرایط ایالات امریکا
state lamb در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
solid state حالت جامد
state of alert وضعیت امادگی
state of alert وضعیت هوشیاری
state of grace تائید
state of equilibrium حالت تعادل
state of being cheated مغبونیت
state criminals مقصرین سیاسی
state of being cheated غبن
sending state کشور اعزام کننده پرسنل
sending state کشور فرستنده
state's evidence گواه دادگاه جنایی
state of alert وضعیت اماده باش یکان
state of grace توفیق
state guard ارتش ایالتی
state criminals مجرمین سیاسی
state craft سیاستمداری
state affairs امور مملکتی
state aid کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
solid state نیمه هادی
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state bank بانک استان
state bank بانک دولتی
state chicken در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
state college دانشکده دولتی
state enterprise بنگاه دولتی
state equation معادله حالتی
state guard نیروی نظامی ایالتی
state government دولت مرکزی
state function تابع حالت
state flower گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
state diagram نمودار حالات
spin state حالت اسپین
stable state حالت پایا
state enterprise مالکیت دولتی
territory of state قلمرو دولت
state of in her itance ملک یا دارایی قابل توارث
State Department وزارت امور خارجه
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
totaliarian state دولت توتالیتر
belonging to the state <adj.> دولتی
to state one's opinion افهارعقیده کردن
belonging to the state <adj.> حکومتی
quantum state حالت کوانتومی [فیزیک] [شیمی]
three state logic : بالای منط قی , پایین منط قی و امپدانس بالا
three state logic دروازه منط قی یا IC که سه وضعیت خروجی ممکن دارد
the state of being married احصان
the outward state فاهر
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
supervisor state وضعیت نظارت
supervisor state حالت نظارت
steady state مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
transition state حالت گذار
lie in state <idiom> بعداز مرگ دیدن جسد
two state algebra جبر دو حالتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com