Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
statement of charge
اعلام اتهامات
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
Other Matches
statement
گفته بیانیه
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement
شرح
statement
تذکر
statement
افهار صورت حساب
statement
اعلام کردن
statement
بیانیه
statement
افهاریه
statement
صورت وضعیت
statement
صورت حساب
statement
بیان وضعیت
statement
شرح توضیح
statement
اعلامیه
statement
تقریر
statement
بیانیه افهاریه
statement
ادعاء تصریح
statement
دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,....
statement
دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند
statement
1-دستور برنامه که یک برنامه را هدایت میکند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statement
عبارت
statement
گفته
statement
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement
خط ی در برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement
ابلاغ
statement
کشف صورتحساب
statement
تقریر صورتمجلس
statement
قطعنامه
statement
صورت
statement
صورتحساب اعلامیه
statement
شماره انتساب شده
statement
به مجموعهای از مابارات دستوری
statement
بیانیه دستور
statement
حکم
IF statement
Gise کار دیگر را
IF statement
عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
in p of my statement
برای اثبات گفته خودم
I/O statement
دستور داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
dd statement
دستور تعریف داده
statement
نظر
statement
رای
r. between two statement
مغایرت بین دوافهار
IF statement
Then این کار را انجام بده
IF statement
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
dd statement
statement definition data
d. of a statement
تکذیب گفته ایی
statement
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
statement
افهار
statement
پاسخ
statement
بیان
call statement
حکم فرا خوانی
statement with debate
بیانیه با بحث پیوسته
declarative statement
حکم اعلانی
declaration statement
حکم اعلانی
declaration statement
جمله تعریفی
statement on the debate
بیانیه در مورد بحث
conditional statement
حکم شرطی
declarative statement
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
declarative statement
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarative statement
عبارتی در برنامه که به کامپایلر یا مفسر
compound statement
جمله مرکب
common statement
حکم اشتراک
conditional statement
دستور شرطی
comment statement
حکم توضیحی
assignment statement
جمله جایگزینی
continue statement
حکم ادامه
control statement
جمله کنترلی
control statement
حکم کنترل دستور کنترل
data statement
حکم دادهای
declarative statement
حکم افهاری
dimension statement
حکم اعلان بعد
executable statement
حکم اجرا پذیر
in proof of his statement
برای اثبات گفته خود
job statement
حکم برنامه
monthly statement
صورت وضعیت ماهیانه
narrative statement
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی در شروع برنامه اختصاصی میدهد
negation of statement
انکار یا تکذیب گفتهای
nonexecutable statement
دستورالعمل اجراناپذیر
nonexecutable statement
جمله غیر اجرایی
nonexecutable statement
حکم غیرقابل اجرا
receipt statement
رسید
receipt statement
اعلامیه ورود
provisional statement
صورت وضعیت موقت
programming statement
حکم برنامه نویسی
procedural statement
حکم رویهای
problem statement
حکم مسئلهای
imperative statement
حکم امری
statement label
برچسب حکم
statement label
برچسب جمله
executable statement
جمله اجرایی
execute statement
حکم اجرایی
loss statement
صورت سود و زیان
execute statement
دستور اجرایی
financial statement
صورت وضعیت مالی
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
statement of service
خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
statement of defence
لایحه دفاعیه
statement of affairs
وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
goto statement
دستورالعملی در یک زبان سطح بالا
statement of a claim
افهار نامه
statement number
شماره دستور
statement number
شماره حکم
premium statement
صورت اضافه ارزش سهام
assignment statement
حکم گمارشی
assignment statement
عبارت گمارشی
arithmetic statement
دستورمحاسباتی
action statement
دستورالعمل اقدام
bank statement
صورت حساب بانکی
representation
[statement]
پاسخ
representation
[statement]
رای
bank statement
صورتحساب بانکی
an absurd statement
افهار نا معقول
an absurd statement
حرف بی معنی یا مزخرف
assignment statement
حکم انتساب دستورانتساب
arithmetic statement
حکم حسابی
representation
[statement]
نظر
job control statement
جمله کنترل کار
job control statement
جمله کنترل برنامه
We go a step even further and make the statement that . . .
یک گام فراتر می گذاریم ومی گوئیم ...
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
multi statement line
خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
data definition statement
حکم تعریف داده ها
summary of monthly statement
خلاصه صورت وضعیت ماهیانه
data definition statement
دستورتعریف داده ها
general average statement
صورت یا اعلامیه خسارت کلی
input/output statement
دستور داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
charge
خرج
charge
پر کردن
take over in charge
تصدی
charge
خرج منفجره
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge
<idiom>
مسئول بودن
like charge
قطبهای همنام
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
in charge
متصدی
charge
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
بدهکار کردن
charge
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
محفظهای
charge
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
بار
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
خطای حمله
charge
حمله به حریف
charge
اتهام
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
بار کردن
charge
شارژ کردن شارژ
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
بار مسئولیت
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
charge
زیربار کشیدن
charge
عهده دارکردن
charge
گماشتن
on charge of
به اتهام
charge
وزن
charge
هزینه
charge
حمله اتهام
charge
عهده داری
charge
تصدی
be charge with
متهم شدن به
charge
متهم ساختن
charge
مطالبه بها
charge
متهم کردن
charge
بار الکتریکی
like charge
شارژ همنام
charge
موردحمایت
in charge
<adj.>
پاسخگو
charge
دستگاه با ماده منفجره
charge
پرکردن
in charge
<adj.>
مسئول
snow charge
بار برف
section charge
خرج جزء جزء
shaped charge
خرج گود
powder charge
خرج پرتاب گلوله
soaking charge
بار سولفات زدای
shaped charge
خرج مقعر
spinning charge
بار چرخان
section charge
خرج چند قسمتی
residual charge
بار الکتریکی مانده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
space charge
ناحیه بار فضا
satchel charge
خرج خورجینی
space charge
بار پیرامونی
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge
خرج
propelling charge
خرج پرتاب
propellant charge
خرج پرتاب
satchel charge
خرج کیسهای
spotting charge
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
to charge the battery
باتری را بار کردن
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
bursting charge
دستگاه با ماده منفجره
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge
حداقل هزینه
explosive charge
دستگاه با ماده منفجره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com