Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
static lift
برای استاتیک
Other Matches
static
بدون تحرک
static
حافظه غیر فرار که نیاز به تنظیم مجدد ندارد
static
زیر تابعی که از هیچ متغیری جدا از آدرس ها عمودند استفاده نمیکند
static
MAR که تا وقتی داده می پذیرد که منبع تغذیه روشن است و داده نیازی به تنظیم مجدد ندارد
static
چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
static
بارالکتریکی که در یک قطعه الکتریکی یا شخص قابل ایجاد است
static
1-
static
که در زمان تغییر نمیکند. 2-
static
که پویا نیست
static
ایستا
static
ساکن
static
ایستاده
static
وابسته به اجسام ساکن
static
استاتیک
static
الکتریسیته ساکن وضعیت ثابت
static
نیروی ثابت
static
فشار ثابت هوا
static
ثابت
static ram
RA ایستا
static pressure
فشار ایستایی
static pressure
فشار ثابت هوا
static interference
پارازیت جوی
static memory
حافظه ایستا
static convergence
همگرایی استاتیک
static load
بار استاتیک
static ram
حافظه ایستا
static relocation
جابجاسازی ایستا
static seal
واشر
static sense
حس تعادل
static sensitivity
حساسیت استاتیک
static allocation
تخصیص ایستا
static analysis
تحلیل ایستا
static analysis
تحلیل استاتیک
static analysis
تجزیه و تحلیل ایستا
static relocation
جابجایی ایستا
static line
بند ثابت چتر یا بازکننده چترنجات
static head
فشار ایستایی
static reflex
بازتاب تعادل
static electricity
برق ساکن
static electricity
الکتریسیته ساکن
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static equilibrium
تعادل ایستا
static file
پرونده ایستا
static file
فایل ایستا
static flux
شار استاتیک
static breeze
وزش الکتریکی
static friction
اصطکاک در استانه حرکت
static friction
اصطکاک ساکن
static generator
مولد برق ساکن
static refresh
بازسازی ایستا
static structure
ساخت ایستا
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
static transformer
مبدل ثابت
static vent
روزنه اندازه گیری فشار ثابت هوا
static seal
لایی
static equilibrium
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
static equilibrium
تعادل استاتیک
[فیزیک]
[مهندسی]
static stability
پایداری استاتیک
static balance
بالانس ایستا
static characteristic
مشخصه استاتیک
static dump
روگرفت ایستا
static dump
روبرداری ایستا
static storage
انباره ایستا
static charge
برق ساکن
static economy
اقتصاد ایستا
static economy
اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
static balance
توازن ایستا
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pitot static tube
لوله ثابت انتن فشارسنج هوا
man made static
پارازیت غیر جوی
negative static stability
ناپایداری ایستای منفی
Science does not remain static.
علم همواره در حرکت است
static propeller thrust
تراستی که توسط یک ملخ تولید میشود
static storage allocation
تخصیص انباره ایستا
static luminous sensitivity
حساسیت نوری استاتیک
static random access memory
حافظه دستیابی مستقیم ایستا
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
lift well
چاه بالابر
lift well
چاه اسانسور
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift
آسانسور
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
lift
بار زدن
lift
ترفیع اسانسور
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
اسانسور
lift
حمل کردن
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
lift
برا
lift
حمل و نقل هوایی
lift
فرفیت
lift
بالارو دامنه بالابری
lift
مقدورات هوایی
lift
بالا دادن
lift
بالابردن
lift
جرثقیل
lift
بالابر
lift
از جاکندن
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift
پیشرفت
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift
رفع کردن
lift
برداشتن
lift
بالارفتن
lift
سرقت کردن
lift
بلند کردن
lift
بالارو
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالا بردن
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
بالابری
lift
دزدی
lift
سرقت ترقی
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
دزدیدن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
suction lift
بلندی مکش
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift
ارتفاع مکش
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
topping lift
مهار بالایی
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
to lift up one's heel
لگد زدن
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
to lift one's hand
سوگند خوردن
lift vector
بردار برا
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
to lift up one's horn
مغرور بودن
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift
برای کل
translational lift
برای انتقالی
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift arm
دستهبالابر
lift bridge
پلبالارو
lift cord
طناببالابر
lift span
پلبالارو
scenery lift
چشماندازآسانسور
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift van
یخدان
lift van
صندوقچه محکم
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift dumper
کاهنده برا
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
lift control
کنترل اسانسور
lift frequency
تناوب حمل و نقل
lift coefficient
ضریب برا
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
lift axis
محور برا
shoe lift
پاشنه کش
lift valve
سوپاپ بالارونده
lift helicopter
هلی کوپتر باری
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire
بلند کردن اتش
lift pass
پاس عمقی
lift pump
تلمبه کششی
lift shaft
محور بالابر
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the ban on
رفع توقیف کردن
lift the seizure
رفع توقیف
lift thrust
نسبت برا به تراست
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
lift truck
لیفتراک
olympic lift
کنده یک چاک
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
dead lift
کوشش بیهوده
assault lift
ترابری هجومی
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift
برای نامتقارن
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift
مرکز برا
economic lift
عمرقانونی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com