Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
steady load
بار دائم
Other Matches
steady
یکنواخت
steady
همین راه برو
steady
<adj.>
مرتب
go steady
<idiom>
همیشه بایک نفر قرارگذاشتن
steady as you go
مسیر را ثابت نگهدارید
steady as you go
راه ثابت باشد
steady on
لوله توپ را به اهستگی تاروی هدف بیاورید
steady on
اهسته به سمت هدف
steady
راه
steady
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steady
روی مسیر
steady
محکم
steady
پرپشت استوار
steady
ثابت
steady
پی درپی مداوم
steady
<adj.>
منظم
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
steady
استوار یامحکم کردن
steady
ساکن شدن
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
پابرجا
steady state
حالت دائمی
slow and steady
اهسته وپیوسته
steady growth
رشد پایدار
steady current
جریان ثابت
steady flow
جریان لایه وار
steady state
وضعیت پایدار
steady flow
جریان دائم
steady flow
جریان ماندگار
steady state
حالات دائم
steady state
حالت پایا
steady state
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
steady flow
جریان دائمی
as steady as a rock
<idiom>
مثل کوه
[استوار و ثابت]
steady state
حالت ثابت
quasi steady
جریان نیمه ارام
steady state
وضعیت بارشد مداوم
I have a steady monthly income.
درآمد ماهیانه ثابتی دارم
steady state theory
نظریه حالت پایا
steady state growth
رشد مداوم
steady state growth
رشد پایدار
steady state flow
جریان با حالت پایا
steady state equilibrium
تعادل در وضعیت رشد پایدار
non steady state flow
جریان غیرهمگام
steady state approximation
تقریب حالت پایا
steady state conduction
رسانش با حالت پایا
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
steady state wave motion
حرکت موجی پایا
get a load of
<idiom>
دیدن چیزی
load and go
بارکنش و اجرا
load and go
بار کنش و اجراء
to load off
خالی کردن
useful load
فرفیت مفید
useful load
بار مفید
load
بار
over load
اضافه بار
off load
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
able to take a load
<adj.>
بار پذیر
load
کوله بار
load
ذخیره گذاری کردن
load
خرج گذاری کردن
load
بار کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
بارمهمات هواپیما
load
خشاب
load
بار زدن
load
بارگیری کردن
load
محموله
load
فشنگ
load
نیرو
load
فشار مسئولیت
load
بارالکتریکی
load
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load
عملکردماشین یا دستگاه
load
بار کردن پر کردن
load
گرانبارکردن
load
سنگین کردن
load
فیلم
load
گذاشتن
load
بار گیری شدن
load
بارزدن
load
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load
بار خارجی
load
بار داشتن
load
فشنگ گذاری
load
انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load
استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load
قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
کاری که باید انجام شود
load
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load
بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
to load off
بار اندازی کردن
load
فرفیت بارگیری
load
شارژ کردن
load
بار فشار
load
بارگیری مهمات
load
فرفیت
point load
بار نقطهای
platform load
بار کف دار
platform load
بار سکودار
permissible load
بار مجاز
pay load
فرفیت ترابری
permanent load
بار دائمی
peak load
بار پیک
pay load
اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
pay load
فرفیت مفید وسیله نقلیه
pay load
بارمفید
peak load
بار قلهای
peak load
بحبوحه مصرف
platform load
بار اماده برای بارریزی هوایی
peak load
حداکثر بار
peak load
بار خارجی بیشینه
peak load
بار حداکثر
on load speed
سرعت بار
off centre load
بار خارج از مرکز
load variation
تغییر بار
load variation
نوسان بار
load time
زمان بارکردن
load test
ازمایش بار
load test
ازمون بار گذاری
load test
ازمایش با بار خارجی
load voltage
ولتاژ بار
load tension
ولتاژ بار
load switch
کلید بار
load spreader
بار پخش کن هواپیما
load spread
انتشار نیرو
load sharing
شراکت در بارگذاری
load reversal
دوره بارگذاری متناوب
load resistance
مقاومت بار
load regulator
رگولاتور بار تنظیم کننده بار
load regulator
نافم بار
lodestaror load
ستاره قطبی
lodestaror load
ستاره راهنما راهنما
maximum load
بار حداکثر
non reactive load
بار خارجی ناخودالقا
non inductive load
بار خارجی ناخودالقا
nominal load
بار اسمی
nominal load
بار خارجی اسمی
no load voltage
ولتاژ بی باری
no load torque
گشتاور پیچشی بی باری
no load switching
سوئیچینگ بی باری
no load speed
سرعت بی باری
load point
نقطه بار
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
no load current
جریان بی باری
no load condition
حالت بی باری
travelling load
بار متحرک
mission load
بار مبنای عملیاتی
mission load
اماد عملیاتی
maximum load
بار گذاری حداکثر
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
pre load
بار کردن مقدماتی
sling load
بار خارجی هلی کوپتر
untimate load
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
unitized load
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
unit load
واحد بار
unbalanced load
بار خارجی نامتوازن
ultimate load
بار نهایی
ultimate load
بار گسیختگی
type load
نوع مهمات هواپیما
type load
نوع بار مهمات
total load
بار کل
torsional load
بار پیچشی
to strain under a load
درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
to relieve one of a load
باراز دوش کسی برداشتن
variable load
بار متغیر
wartime load
بار جنگی ناو
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
load-bearing
دیوار باربر
Load the gun.
تفنگ را پر از فشنگ کن
load platform
سکویبار
working load
بار کاربردی
working load
بار مجاز
work load
مقدار کار در واحد زمان
work load
حجم کار
work load
مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
work load
فرفیت کار
work load
کاربار
wind load
بار باد
wind load
سربار ناشی از اثرات باد
testing load
بار ازمون
testing load
بار ازمایش
tension load
بار کششی
service load
بار مفید
scatter load
حافظه
scatter load
بار کردن داده ترتیبی در محلهای مختلف
safe load
بار مجاز
river load
بار رود
reactive load
بار خارجی القایی
radial load
بار عرضی
pulsating load
بار ضربهای
proof load
بار ازمایشی
prescribed load
بار مهمات مجاز
prescribed load
بار مجاز
pre load
بار اولیه
shear load
نیروی برشی
single load
بار تک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com