English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
steady state approximation تقریب حالت پایا
Other Matches
steady state حالت پایا
steady state مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
steady state حالات دائم
steady state حالت ثابت
steady state وضعیت بارشد مداوم
steady state حالت دائمی
steady state وضعیت پایدار
non steady state flow جریان غیرهمگام
steady state conduction رسانش با حالت پایا
steady state flow جریان با حالت پایا
steady state theory نظریه حالت پایا
steady state growth رشد مداوم
steady state growth رشد پایدار
steady state equilibrium تعادل در وضعیت رشد پایدار
steady state wave motion حرکت موجی پایا
approximation محاسبه ملایم
approximation خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
approximation نزدیکی
approximation شباهت زیاد
approximation تخمین
approximation تقریب
approximation قریب بصحت
continuum approximation تقریب پیوستاری
approximation function تابع تقریب
linear approximation تقریب خطی [ریاضی]
Successive Approximation تقریب متوالی
hartree fock approximation ضریب هارتری- فوک
national [state, federal state] <adj.> حکومتی
national [state, federal state] <adj.> دولتی
steady ثابت
steady پی درپی مداوم
steady پیوسته ویکنواخت کردن
steady استوار یامحکم کردن
steady پرپشت استوار
steady محکم
go steady <idiom> همیشه بایک نفر قرارگذاشتن
steady <adj.> مرتب
steady <adj.> منظم
steady ساکن شدن
steady یکنواخت
steady روی مسیر
steady as you go راه ثابت باشد
steady as you go مسیر را ثابت نگهدارید
steady on لوله توپ را به اهستگی تاروی هدف بیاورید
steady on اهسته به سمت هدف
steady پابرجا
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady راه
steady فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steady همین راه برو
steady growth رشد پایدار
steady flow جریان دائم
steady flow جریان دائمی
slow and steady اهسته وپیوسته
steady flow جریان ماندگار
steady current جریان ثابت
steady flow جریان لایه وار
steady load بار دائم
quasi steady جریان نیمه ارام
as steady as a rock <idiom> مثل کوه [استوار و ثابت]
I have a steady monthly income. درآمد ماهیانه ثابتی دارم
slow and steady wins the race اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
state- وضعیت
the state effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
to be in a state of a بیم داشتن
to be in a state of a هراسان بودن
state- حالت
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
corresponding state حالت متنافر
to keep state خود را گرفتن
to keep state شان یا مقام خودراحفظ کردن
two state دو حالتی
what state در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
state- وضعیت چیزی
state تعیین کردن وقرار دادن
state وضعیت چیزی
state مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state حال
state افهار کردن وتصریح کردن
state ابهت
state مقام ورتبه
state وضعیت
state- توضیح دادن
state- جزء به جزء شرح دادن
state- ایالت
state- جمهوری کشور
state- ملت
state- دولت استان
state- کیفیت
state- چگونگی
state- تعیین کردن حال
state- افهار داشتن افهارکردن
state سیاسی رسمی وضع
state جمهوری کشور
state ملت
state دولت استان
state کیفیت
state چگونگی
state تعیین کردن حال
state افهار داشتن افهارکردن
state جزء به جزء شرح دادن
state ایالت
state کشوری
state دولتی حالت
state دولتی
state ایالت کشوری
state کشور
state حالت
state دولت
state توضیح دادن
state- کشوری
state- ایالت کشوری
state- دولتی حالت
state- دولت
state- حال
state- تعیین کردن وقرار دادن
state- افهار کردن وتصریح کردن
state- ابهت
state- مقام ورتبه
state- سیاسی رسمی وضع
state- کشور
state- دولتی
state- وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state of rest حالت ساکن
state prison زندان دولتی
state of grace تائید
state midicine سیستم پزشکی ملی
state property دارائی دولت
state property اموال عمومی
state religion مذهب رسمی
state enterprise بنگاه دولتی
state road شاهراه
state prison زندان ایالتی
state planning برنامه ریزی دولتی
spin state حالت اسپین
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
state enterprise مالکیت دولتی
state of siege حالت محاصره
state of stress حالت تنش
state of the art جدیدترین تکنولوژی تکنولوژی جدید
state of the realm طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
state of war حالت مخاصمه
state ownership مالکیت دولتی
stable state حالت پایا
state affairs امور مملکتی
state of being cheated غبن
state diagram نمودار حالات
state equation معادله حالتی
state flower گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
state function تابع حالت
state of alert وضعیت اماده باش یکان
state government دولت مرکزی
state guard نیروی نظامی ایالتی
state guard ارتش ایالتی
state hood ایالتی
state of alert وضعیت هوشیاری
state of alert وضعیت امادگی
state midicine سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
state of being cheated مغبونیت
state lamb در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state aid کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state bank بانک استان
state bank بانک دولتی
state chicken در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
state college دانشکده دولتی
state of purity طهارت
state craft سیاستمداری
state criminals مقصرین سیاسی
state of in her itance ملک یا دارایی قابل توارث
state of grace توفیق
state criminals مجرمین سیاسی
state of equilibrium حالت تعادل
state hood حالت وشرایط ایالات امریکا
state socialism سوسیالیسم دولتی
stationary state حالت ایستاده
war state دولت نظامی declaration preventivetotal
war state دولت جنگی
waiting state وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
wait state وضعیت انتظار
wait state حالت انتظار
wait state 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
unpolarized state حالت ناقطبیده
unstable state حالت ناپایا
two state variable متغییر دو حالتی
two state jump جهش دو حالتی
two state circuit مدار دو حالتی
zero wait state وضعیت یک وسیله
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
State Department وزارت امور خارجه
belonging to the state <adj.> حکومتی
belonging to the state <adj.> دولتی
lie in state <idiom> بعداز مرگ دیدن جسد
state of mind وضعیتوشرایطدریکلحظه
state of affairs شرایطوموقعیتهایمربوطبهیکنفر
head of state ملکهیارئیسجمهور
head of state پادشاه
State Department وزارت برون مرز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com