English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
step wise قدم بقدم
step wise تدریجی
Other Matches
step by step seam welding جوشکاری بخیهای قدم به قدم
step by step system سیستم گام به گام
step by step switch کلید قدم به قدم
step by step switch گزینه گام به گام
step by step selector سلکتور قدم به قدم
step by step reaction واکنش گام به گام
step by step excitation تحریک تدریجی
in this wise <adv.> بنابراین
in this wise <adv.> از آن بابت
in this wise <adv.> درنتیجه
in this wise <adv.> از اینرو
the wise عاقلانرا اشارهای
in no wise بهیچ طریق
to get wise to someone <idiom> دست کسی را خواندن
like wise همینطور هم
like wise نیز
like wise همچنین
least wise یا اقلا
least wise یا دست کم
in no wise بهیچوجه
wise saw ضرب المثل
wise saying پند حکمت
get wise to something/somebody <idiom> درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
wise up to <idiom> بالاخره فهمیدن واقعیت
in this wise <adv.> از این جهت
in this wise <adv.> از انرو
in this wise <adv.> بدلیل آن
wise کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wise خردمند
in this wise <adv.> به این دلیل
in this wise <adv.> بخاطر همین
in this wise <adv.> متعاقبا
wise حکیم
wise عاقل
wise عاقل عاقلانه
wise فرزانه
wise دانا
wise معقول
hebrew wise عبری وار
test wise ازمون اشنا
he was wise to a proverb در خرمندی ضرب المثل شده بود
wise woman زن جادو
wise guy نادان دانانما
wise man جادوگر جادو ساحر طلسم گر افسونگر
The people have got wise to him. مردم دستش را خوانده اند
wise guy ادمی که خود را داناپندارد
wise guy مردرند
wise acre کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
penny wise یک قازی
worldly wise جهان دیده
worldly wise عاقل درامورمادی
worldly wise محیل و زرنگ
worldly-wise جهان دیده
worldly-wise عاقل درامورمادی
to put wise از اشتباه دراوردن
weather wise هوا شناس
cross wise صلیب وار
worldly-wise محیل و زرنگ
i reckon one wise کسی را خردمند دانستن
weather wise وارد بجریانات روز
weather wise مطلع
penny wise صرفه جو
A word is enough to the wise . <proverb> براى عاقل یک یرف بس است .
wise guy <idiom> باهوش تراز بقیه جلودادن
chequer wise شطرنج وار
cross wise چلیپایی ضربدری
wise woman ساحره ماما فالگیر زن خردمند
hebrew wise ازراست بچپ
worldly-wise <adj.> سرد و گرم چشیده
column wise recalculation محاسبه مجدد ستونی
row wise recalculation محاسبه مجدد سطری
Why should the wise man do that which he will rue?. <proverb> چرا عاقل کند کارى که باز آرد پشیمانى؟.
penny wise and pound foolish دینار شناس و ریال شناس
penny wise and pound foolish صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
penny-wise and pound-foolish <idiom> توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
A still tongue makes a wise head. <proverb> لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد .
A wise man avoids edged tools. <proverb> آدم عاقل از چیز تیز پرهیز مى کند .
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the. <proverb> مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion. من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
step up اضافه کردن
step down کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
step up عمل کردن
step down کم شونده
step aside کنار رفتن
to step aside منحرف شدن
step in بازدید مختصر وکوتاهی کردن
step in مداخله بیجا در کاری کردن
step through عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
step into بسهولت بدست اوردن
step up برخاستن
step out از محلی خارج شدن
step out تند راه رفتن
step out قدم تندکردن
to step in دخالت کردن توامدن
to keep step قدم گرفتن
to step aside بیکسو گام نهادن
to step in توآمدن
to step in قدم نهادن در
step به دست آوردن
a step towards قدمی به طرف ...
in step با سرعت پیاده روی
Step on it! <idiom> گاز بده
Step on it! <idiom> تند برو
to step in داخل شدن
to step in پامیان گذاردن
to step out گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
two step دوگامی
two step رقص دوگامی
to step in واردشدن
Step by step . قدم به قدم
out of step <idiom> هم آهنگ وتوازن نداشتن
step down <idiom> شغل مهم خود را کنار گذاشتن
step on it <idiom> عجله کردن
step up <idiom> باعث سریع شدن چیزی
step up <idiom> توضیح گرفتن
as a first step <adv.> نخستین [اولا]
out of step <idiom> دریک گام نبودن
step aside منحرف شدن
step گام برداشتن
step مرحله پایه
step رتبه
step قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
step قدم رو
step مرحله رتبه
to step out برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
step با گام پیمودن پله
i know him by his step از گام برداری
i know him by his step او را میشناسم
step حرکت یک واحد به جلو یا عقب
step واحد مجزا
step اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
step جزء واکنش
step سر سطر
step کف پله
step پاشنه کفش
non step یک سره
out of step دو یا چند سری پالسهای دیجیتال یا سایر پدیدههای ناپیوسته با فرکانسهای یکسان که در زمانهای متفاون رخ میدهند
step قدم برداشتن
to step it پای کوبیدن
step-by-step قدم به قدم
step-by-step گام بگام
step it رقصیدن
step-by-step تدریجی
step-by-step قدم بقدم
step by step روش قدم به قدم
step by step تدریجی
step by step قدم به قدم
step by step گام بگام
step it دست افشاندن
step it پای کوبیدن
step by step قدم بقدم
to step it رقصیدن
to step it دست افشاندن
step-by-step روش قدم به قدم
step پلکان
step قدم زدن
step قدم
step صدای پا
step پله
step رتبه درجه
step گام
step رکاب
step مرحله
step brother نابرادری
step polymerization بسپارش مرحلهای
break step غلط پا برداشتن
to break step غلط پا برداشتن
bucket step فیکس کردن پا برای استراحت
curtail step پایین ترین پله پلگان
curtal step پایین ترین پله پلگان
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
Hurry up !Step on it ! Come on! یا الله عجله نکن !
goose step قدم اهسته
full step گام کامل
full step یک قدم کامل
door step پله
door step پله درگاه
step on one's toes <idiom> باعث رنجش شدن
step on the gas <idiom> عجله کردن
goose step رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
Mind the step! حواست به پله باشد!
skip step چرخ فلک
goose-step رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
hanging step پله معلق
to step inside قدم نهادن در
step backwards برگشت [به حالت کم توسعه]
to step inside توآمدن
with measured step با اقدام مناسب [سنجیده]
step backwards تنزل
to step inside داخل شدن
step backwards بازگشت [به حالت کم توسعه]
to step inside واردشدن
goose-step قدم اهسته
to keep step to a band مطابق موزیک پازدن
route step قدم راه رو قدم راه رفتن
step stair پله
step son پسرزن یا شوهر
step son نا پسری
step sister خواهر ناتنی
step sister ناخواهری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com