Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
stick shift
دندهی دستی
stick shift
دسته دنده
Other Matches
stick
تردیدکردن
stick
چوب بازی هاکی
stick
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick
تخته موج سواری شلاق
stick up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up
برجستگی داشتن
stick-up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up
برجستگی داشتن
to stick on
[to]
چسباندن
[روی چیزی]
stick
چوب بازی
stick
گروه پرنده
stick
چسباندن
stick
پیچ درکار تحمل کردن
stick
الصاق تاخیر
stick
چسبناک
stick
وضع چسبندگی
stick
چماق
stick
عصا
stick
الصاق کردن چوب
stick
سوراخ کردن نصب کردن
stick
گیر کردن گیر افتادن
stick
فرورفتن
stick
چسبیدن
stick
وقفه
stick
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
to stick something
چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick (someone) with
<idiom>
ترک چیز ناخوشایندی
non-stick
ته لیز
non-stick
تفلون
non-stick
نچسب
non-stick
ناچسبان
to stick up for
پشتی کردن
to stick up
مقاومت کردن
he wants the stick
چوب میخواهد
to stick up
تندنوشتن
to stick up
گردن فرازی کردن
to stick together
نسبت بیکدیگروفادار بودن
stick to your last
یا از حدخود بیرون نگذارید
stick to your last
برشته خود بجسبد
stick out
متحمل شدن
stick out
جلو امدن
stick out
اصرار کردن
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around
درنگ کردن
non-stick
ناچسبنده
stick with
<idiom>
ماندن با
stick out
پیش امدگی داشتن
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
stick-on
چسبنده چسبناک
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
to stick up for
دفاع کردن از
shift out
انتقال به بیرون
shift out
تغییر مکان به بیرون
to shift
تعویض کردن
shift
تبدیل
right shift
تغییر مکان به سمت راست
shift
انتقال
to shift
عوض کردن
shift
تبدیل صورت
shift
تغییرمکان دادن
shift
نوبتی استعداد
shift
جابه جایی
shift
نوبت کار
shift
نوبت کاری
shift
تناوب
shift
شیفت کار
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
حرکت دادن
shift
انتقال تیر دادن
shift
گروهکار
shift
بوش
shift
ابتکار
shift
حرکت
shift
نوبت تعویض
shift
تعویض کردن
shift
انتقال دادن
shift
تغییرمسیر دادن
shift
تغییرمکان
shift
مبدله
shift
پخش کردن
shift
توط ئه
shift
حقه
shift
تغییردادن
shift
نقشه خائنانه
shift
تعبیه
shift
جابجائی
shift
تغییرجهت
shift
جابجایی شعاعی
shift
تغییر مکان انتقال
shift
نوبتکاری
shift
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift
چرخش بیتها در یک کلمه به طوری که آخرین بیت در محل اولین بیت درج خواهد شد
shift
تغییر جهت
shift
در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود
shift
تعویض
shift
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست
shift
جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه
shift
محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است
shift
دگرگونی
shift
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shift
جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست .
shift
جابجایی ریاضی راست داده در کلمه
shift
انتقال جابجا کردن
shift
نوبتکار
shift
تغییرمحل شعاعی
shift
انتقال
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
کلیدمبدل
shift
جابجایی مرکزقوس
shift
تغییر محل برای مهار بازیگرخطرناکتر
shift
تغییر دادن
shift
تغییر مکان
size stick
الت اندازه گیری پا
to stick in the throat
درگلوگیرکردن
to stick in ones gizzard
ناگواربودن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush
قلم مو
stick check
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
goalkeeper's stick
چوبدروازهبند
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
stick plane
رنده میله دار
stick plane
رنده با تیغه گرد
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
polo stick
چوگان
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
swagger stick
چوب دستی کوچک
swagger stick
باتون
swizzle stick
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
size stick
قالب اندازه گیری
joss stick
چوب جاس
carrot and stick
<idiom>
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick to one's guns
<idiom>
روی حرف خود ماندن
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
stick out a mile
مثل روز روشن بودن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
gear stick
دسته دنده اتومبیل
yard stick
خط کش
[ابزار]
yard stick
خط کش تاشو
[ابزار]
yard stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
To stick out ones chest.
سینه خود را بیرون دادن
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
French stick
قرصدراز نازک نان
pogo stick
چوب پای فنردار
shooting stick
صندلی عصایی
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
stick insect
حشرهی چوب کبریت مانند
stick insects
حشرهی چوب کبریت مانند
stick shifts
دندهی دستی
English stick
عصایانگلیسی
folding stick
چسبدوطرفه
glue stick
چسبپمادی
ortho-stick
عصایهدایتگر
player's stick
چوببازیکنهاکی
quadruped stick
عصایچهارپایه
shed stick
چوبنخ
stick eraser
چوبپاککن
stick umbrella
چتردستهچوبی
fish stick
فیله ماهی سرخ کرده
composing stick
قالب حروف چینی
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
night stick
باتون
night stick
چوب باتون
buff stick
چوبیکه چرم
walking stick
حشره راست بال امریکایی
walking stick
چوبدستی
walking stick
عصا
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
dipper stick
کاسه بیل
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick
سنبه تفنگ
gun stick
میل سمبه تفنگ
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
honing stick
سنگ تیغ تیزکنی
filter stick
لوله صافی دار
ingot stick
شمشه
job stick
دسته بازی
stick-ups
برجستگی داشتن
stick-ups
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-in-the-muds
ادم کند
stick-in-the-muds
طفره رو
stick in the mud
ادم کند
stick in the mud
ادم عقب مانده
stick-in-the-muds
بیعرضه
stick-in-the-mud
محافظه کار
stick-in-the-mud
ادم عقب مانده
stick-in-the-mud
ادم کند
stick-in-the-muds
ادم عقب مانده
stick in the mud
طفره رو
stick-in-the-muds
محافظه کار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com