English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
English Persian
stick shift دندهی دستی
stick shift دسته دنده
Other Matches
stick تردیدکردن
stick چوب بازی هاکی
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick تخته موج سواری شلاق
stick up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up برجستگی داشتن
stick-up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up برجستگی داشتن
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
stick چوب بازی
stick گروه پرنده
stick چسباندن
stick پیچ درکار تحمل کردن
stick الصاق تاخیر
stick چسبناک
stick وضع چسبندگی
stick چماق
stick عصا
stick الصاق کردن چوب
stick سوراخ کردن نصب کردن
stick گیر کردن گیر افتادن
stick فرورفتن
stick چسبیدن
stick وقفه
stick یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
to stick something چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick (someone) with <idiom> ترک چیز ناخوشایندی
non-stick ته لیز
non-stick تفلون
non-stick نچسب
non-stick ناچسبان
to stick up for پشتی کردن
to stick up مقاومت کردن
he wants the stick چوب میخواهد
to stick up تندنوشتن
to stick up گردن فرازی کردن
to stick together نسبت بیکدیگروفادار بودن
stick to your last یا از حدخود بیرون نگذارید
stick to your last برشته خود بجسبد
stick out متحمل شدن
stick out جلو امدن
stick out اصرار کردن
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around درنگ کردن
non-stick ناچسبنده
stick with <idiom> ماندن با
stick out پیش امدگی داشتن
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
stick-on چسبنده چسبناک
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
to stick up for دفاع کردن از
shift out انتقال به بیرون
shift out تغییر مکان به بیرون
to shift تعویض کردن
shift تبدیل
right shift تغییر مکان به سمت راست
shift انتقال
to shift عوض کردن
shift تبدیل صورت
shift تغییرمکان دادن
shift نوبتی استعداد
shift جابه جایی
shift نوبت کار
shift نوبت کاری
shift تناوب
shift شیفت کار
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift حرکت دادن
shift انتقال تیر دادن
shift گروهکار
shift بوش
shift ابتکار
shift حرکت
shift نوبت تعویض
shift تعویض کردن
shift انتقال دادن
shift تغییرمسیر دادن
shift تغییرمکان
shift مبدله
shift پخش کردن
shift توط ئه
shift حقه
shift تغییردادن
shift نقشه خائنانه
shift تعبیه
shift جابجائی
shift تغییرجهت
shift جابجایی شعاعی
shift تغییر مکان انتقال
shift نوبتکاری
shift جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift چرخش بیتها در یک کلمه به طوری که آخرین بیت در محل اولین بیت درج خواهد شد
shift تغییر جهت
shift در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود
shift تعویض
shift دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست
shift جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه
shift محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است
shift دگرگونی
shift کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shift جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست .
shift جابجایی ریاضی راست داده در کلمه
shift انتقال جابجا کردن
shift نوبتکار
shift تغییرمحل شعاعی
shift انتقال
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift کلیدمبدل
shift جابجایی مرکزقوس
shift تغییر محل برای مهار بازیگرخطرناکتر
shift تغییر دادن
shift تغییر مکان
size stick الت اندازه گیری پا
to stick in the throat درگلوگیرکردن
to stick in ones gizzard ناگواربودن
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush قلم مو
stick check دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
goalkeeper's stick چوبدروازهبند
to stick like a leech مانند کنه چسبیدن
stick plane رنده میله دار
stick plane رنده با تیغه گرد
stick to the point از موضوع خارج نشوید
polo stick چوگان
stick to your work بکار خود مشغول باشید
swagger stick چوب دستی کوچک
swagger stick باتون
swizzle stick چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
size stick قالب اندازه گیری
joss stick چوب جاس
carrot and stick <idiom> قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
stick-in-the-mud <idiom> گوشه عزلت برگزیدن
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick to one's guns <idiom> روی حرف خود ماندن
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
stick out a mile مثل روز روشن بودن
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
gear stick دسته دنده اتومبیل
yard stick خط کش [ابزار]
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
yard stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
To stick out ones chest. سینه خود را بیرون دادن
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
French stick قرصدراز نازک نان
pogo stick چوب پای فنردار
shooting stick صندلی عصایی
shooting stick صندلی جمعشو و متحرک
stick insect حشرهی چوب کبریت مانند
stick insects حشرهی چوب کبریت مانند
stick shifts دندهی دستی
English stick عصایانگلیسی
folding stick چسبدوطرفه
glue stick چسبپمادی
ortho-stick عصایهدایتگر
player's stick چوببازیکنهاکی
quadruped stick عصایچهارپایه
shed stick چوبنخ
stick eraser چوبپاککن
stick umbrella چتردستهچوبی
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
composing stick قالب حروف چینی
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
night stick باتون
night stick چوب باتون
buff stick چوبیکه چرم
walking stick حشره راست بال امریکایی
walking stick چوبدستی
walking stick عصا
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
job stick سکان هدایت دسته فرمان
dipper stick کاسه بیل
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick سنبه تفنگ
gun stick میل سمبه تفنگ
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
hiking stick دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
honing stick سنگ تیغ تیزکنی
filter stick لوله صافی دار
ingot stick شمشه
job stick دسته بازی
stick-ups برجستگی داشتن
stick-ups سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-in-the-muds ادم کند
stick-in-the-muds طفره رو
stick in the mud ادم کند
stick in the mud ادم عقب مانده
stick-in-the-muds بیعرضه
stick-in-the-mud محافظه کار
stick-in-the-mud ادم عقب مانده
stick-in-the-mud ادم کند
stick-in-the-muds ادم عقب مانده
stick in the mud طفره رو
stick-in-the-muds محافظه کار
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com