Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
stick shifts
دندهی دستی
Other Matches
shifts
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shifts
نوبتکاری
shifts
تعویض
shifts
تغییر جهت
shifts
تغییر مکان انتقال
shifts
تغییر دادن
shifts
تغییر محل برای مهار بازیگرخطرناکتر
shifts
جابجایی مرکزقوس
shifts
جابجایی شعاعی
shifts
تغییرمحل شعاعی
shifts
نوبتکار
shifts
گروهکار
shifts
انتقال تیر دادن
shifts
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifts
جابجایی ریاضی راست داده در کلمه
shifts
انتقال جابجا کردن
shifts
کلیدمبدل
shifts
جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست .
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts
چرخش بیتها در یک کلمه به طوری که آخرین بیت در محل اولین بیت درج خواهد شد
shifts
در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود
shifts
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست
shifts
جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه
shifts
محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است
shifts
حرکت دادن
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
توط ئه
shifts
حقه
shifts
نقشه خائنانه
shifts
تعبیه
shifts
ابتکار
shifts
نوبتی استعداد
shifts
نوبت کار
shifts
نوبت تعویض
shifts
تناوب
shifts
بوش
shifts
تغییرجهت
shifts
انتقال
shifts
تغییر مکان
shifts
تعویض کردن
shifts
تغییرمکان دادن
shifts
شیفت کار
shifts
نوبت کاری
shifts
جابه جایی
shifts
حرکت
shifts
جابجائی
shifts
تغییردادن
shifts
مبدله
shifts
تغییرمکان
shifts
تغییرمسیر دادن
shifts
انتقال دادن
shifts
پخش کردن
lateral shifts
حرکت جانبی
i am nat my last shifts
کارد به استخوانم رسیده است
i am nat my last shifts
اخرین وسیله یا تدبیر من اینست
lateral shifts
تغییرات جانبی
lateral shifts
تغییرات عرضی
to stick together
نسبت بیکدیگروفادار بودن
he wants the stick
چوب میخواهد
stick-on
چسبنده چسبناک
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up
برجستگی داشتن
stick-up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up
برجستگی داشتن
stick (someone) with
<idiom>
ترک چیز ناخوشایندی
stick with
<idiom>
ماندن با
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
stick around
درنگ کردن
to stick up
تندنوشتن
to stick up
مقاومت کردن
to stick up for
دفاع کردن از
to stick up for
پشتی کردن
non-stick
ناچسبان
non-stick
ته لیز
stick to your last
یا از حدخود بیرون نگذارید
stick to your last
برشته خود بجسبد
non-stick
نچسب
non-stick
تفلون
non-stick
ناچسبنده
stick out
متحمل شدن
stick out
جلو امدن
stick out
پیش امدگی داشتن
stick out
اصرار کردن
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
to stick up
گردن فرازی کردن
stick
فرورفتن
stick
وقفه
stick
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick
گروه پرنده
stick
چوب بازی
stick
چوب بازی هاکی
stick
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick
الصاق کردن چوب
stick
تخته موج سواری شلاق
stick
تردیدکردن
stick
چسباندن
stick
چسبیدن
stick
گیر کردن گیر افتادن
stick
سوراخ کردن نصب کردن
stick
عصا
stick
چماق
stick
وضع چسبندگی
stick
چسبناک
stick
الصاق تاخیر
stick
پیچ درکار تحمل کردن
to stick something
چیزی را سفت و پابرجا بستن
to stick on
[to]
چسباندن
[روی چیزی]
stick shift
دسته دنده
gear stick
دسته دنده اتومبیل
stick to one's guns
<idiom>
روی حرف خود ماندن
stick shift
دندهی دستی
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
pogo stick
چوب پای فنردار
stick eraser
چوبپاککن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
quadruped stick
عصایچهارپایه
joss stick
چوب جاس
stick out a mile
مثل روز روشن بودن
shooting stick
صندلی عصایی
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
French stick
قرصدراز نازک نان
goalkeeper's stick
چوبدروازهبند
ortho-stick
عصایهدایتگر
player's stick
چوببازیکنهاکی
stick umbrella
چتردستهچوبی
yard stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
shed stick
چوبنخ
yard stick
خط کش
[ابزار]
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
stick insect
حشرهی چوب کبریت مانند
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
carrot and stick
<idiom>
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
stick insects
حشرهی چوب کبریت مانند
To stick out ones chest.
سینه خود را بیرون دادن
English stick
عصایانگلیسی
folding stick
چسبدوطرفه
glue stick
چسبپمادی
yard stick
خط کش تاشو
[ابزار]
stick in the mud
ادم عقب مانده
walking stick
عصا
walking stick
چوبدستی
walking stick
حشره راست بال امریکایی
buff stick
چوبیکه چرم
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
dipper stick
کاسه بیل
broom stick
دسته جاروب
stick-in-the-mud
بیعرضه
filter stick
لوله صافی دار
composing stick
قالب حروف چینی
fish stick
فیله ماهی سرخ کرده
stick-ups
برجستگی داشتن
stick-ups
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-in-the-muds
محافظه کار
stick in the mud
ادم کند
stick in the mud
طفره رو
stick in the mud
محافظه کار
stick-in-the-mud
طفره رو
stick-in-the-mud
ادم کند
stick-in-the-mud
ادم عقب مانده
stick-in-the-mud
محافظه کار
stick-in-the-muds
بیعرضه
stick-in-the-muds
طفره رو
stick-in-the-muds
ادم کند
stick in the mud
بیعرضه
stick-in-the-muds
ادم عقب مانده
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
polo stick
چوگان
size stick
الت اندازه گیری پا
size stick
قالب اندازه گیری
to stick in ones gizzard
ناگواربودن
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush
قلم مو
stick check
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
stick plane
رنده میله دار
stick plane
رنده با تیغه گرد
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
swagger stick
چوب دستی کوچک
swagger stick
باتون
swizzle stick
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
to stick in the throat
درگلوگیرکردن
night stick
چوب باتون
night stick
باتون
honing stick
سنگ تیغ تیزکنی
job stick
دسته بازی
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
ingot stick
شمشه
gun stick
میل سمبه تفنگ
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com