English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
stick to one's guns <idiom> روی حرف خود ماندن
Search result with all words
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
Other Matches
guns تلمبه دستی
guns توپ
guns تفنگ
guns تفنگ الکترونی
guns دستگاه تزریق
guns منبع اشعه الکترونی درون تیوپ اشعه کاتدی
guns ششلول
guns تلمبه
guns سرنگ امپول زنی و امثال ان
guns تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
guns تپانچه
guns پرس
guns توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
guns لوله توپ
guns تیراندازی کردن
guns اتش زدن تپانچه برای پایان مسابقه یا اغازمسابقات
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
machine guns مسلسل
machine guns به مسلسل بستن
machine guns تیربار
machine guns به تیربار بستن
machine guns به مسلسل بستن مسلسل
grease guns تلمبه ی گریسکاری
turret guns توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
guns free توپها اتش باختیار
turret guns توپهای برجک دار
to stand to one's guns درجای خودباقی ماندن
the forth bristled with guns توپهای ان در مانندسیخ هایی بودکه به هرسوراست شده باشد
sub-machine guns مسلسل دستی
sub-machine guns تیربار دستی
sub-machine guns تیربار خودکار
turret guns توپهای برجک
to blow great guns سخت وزیدن
long range guns توپهای دورزن یا دور رس
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions . توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید
non-stick تفلون
non-stick نچسب
non-stick ته لیز
to stick up مقاومت کردن
non-stick ناچسبان
to stick up گردن فرازی کردن
to stick up for پشتی کردن
to stick up for دفاع کردن از
to stick up تندنوشتن
to stick together نسبت بیکدیگروفادار بودن
non-stick ناچسبنده
he wants the stick چوب میخواهد
stick-on چسبنده چسبناک
stick around درنگ کردن
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick out اصرار کردن
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick out پیش امدگی داشتن
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
stick out جلو امدن
stick out متحمل شدن
stick to your last یا از حدخود بیرون نگذارید
stick (someone) with <idiom> ترک چیز ناخوشایندی
stick چسبیدن
stick وقفه
stick یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick چوب بازی
stick چوب بازی هاکی
stick تخته موج سواری شلاق
stick وضع چسبندگی
stick to your last برشته خود بجسبد
stick تردیدکردن
stick چسباندن
stick فرورفتن
stick گیر کردن گیر افتادن
stick سوراخ کردن نصب کردن
stick الصاق کردن چوب
stick عصا
stick چماق
stick چسبناک
stick الصاق تاخیر
stick پیچ درکار تحمل کردن
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
stick up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up برجستگی داشتن
stick-up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up برجستگی داشتن
stick گروه پرنده
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
stick with <idiom> ماندن با
to stick something چیزی را سفت و پابرجا بستن
shooting stick صندلی عصایی
shooting stick صندلی جمعشو و متحرک
pogo stick چوب پای فنردار
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
carrot and stick <idiom> قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
stick out a mile مثل روز روشن بودن
English stick عصایانگلیسی
player's stick چوببازیکنهاکی
stick-in-the-mud <idiom> گوشه عزلت برگزیدن
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
stick shift دسته دنده
stick insect حشرهی چوب کبریت مانند
stick umbrella چتردستهچوبی
folding stick چسبدوطرفه
glue stick چسبپمادی
goalkeeper's stick چوبدروازهبند
ortho-stick عصایهدایتگر
quadruped stick عصایچهارپایه
French stick قرصدراز نازک نان
shed stick چوبنخ
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
yard stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
stick insects حشرهی چوب کبریت مانند
stick shift دندهی دستی
stick shifts دندهی دستی
yard stick خط کش [ابزار]
To stick out ones chest. سینه خود را بیرون دادن
gear stick دسته دنده اتومبیل
stick eraser چوبپاککن
joss stick چوب جاس
stick-in-the-muds بیعرضه
composing stick قالب حروف چینی
stick in the mud بیعرضه
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
dipper stick کاسه بیل
stick-in-the-mud طفره رو
filter stick لوله صافی دار
stick in the mud محافظه کار
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick سنبه تفنگ
gun stick میل سمبه تفنگ
stick in the mud ادم عقب مانده
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
buff stick چوبیکه چرم
broom stick دسته جاروب
stick-in-the-muds طفره رو
stick-in-the-muds ادم کند
stick-in-the-muds ادم عقب مانده
stick-in-the-mud محافظه کار
stick-in-the-muds محافظه کار
stick-in-the-mud ادم عقب مانده
stick-in-the-mud ادم کند
stick-ups سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups برجستگی داشتن
walking stick عصا
walking stick چوبدستی
walking stick حشره راست بال امریکایی
stick in the mud ادم کند
to stick like a leech مانند کنه چسبیدن
size stick الت اندازه گیری پا
size stick قالب اندازه گیری
swagger stick باتون
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush قلم مو
stick check دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
stick plane رنده میله دار
stick plane رنده با تیغه گرد
stick to the point از موضوع خارج نشوید
stick-in-the-mud بیعرضه
stick to your work بکار خود مشغول باشید
swizzle stick چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
stick in the mud طفره رو
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
hiking stick دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
honing stick سنگ تیغ تیزکنی
ingot stick شمشه
to stick in the throat درگلوگیرکردن
job stick دسته بازی
job stick سکان هدایت دسته فرمان
to stick in ones gizzard ناگواربودن
night stick باتون
night stick چوب باتون
polo stick چوگان
swagger stick چوب دستی کوچک
folding meter stick خط کش [ابزار]
folding meter stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
folding meter stick خط کش تاشو [ابزار]
batten [shed stick] کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
stick and ball model الگوی گلوله و میله
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
The stamp doesnt stick. این تمبر نمی چسبد
short end (of the stick) <idiom> غیر منصفانه
controlled stick steering دسته دنده خودکار
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stick to (a story/the facts) <idiom> وفادارماندن
folding meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick [American] خط کش جیبی [ابزار]
double meter stick [American] متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
double meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
folding metre stick [British] خط کش تاشو [ابزار]
double meter stick [American] خط کش [ابزار]
folding metre stick [British] خط کش جیبی [ابزار]
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
Dont stick your head out of the car window. سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com