Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English
Persian
stick umbrella
چتردستهچوبی
Other Matches
umbrella
چتر
umbrella
طرح چتر
[یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
umbrella
چتراستعمال کردن
umbrella
حفاظ
umbrella
سایبان
Take an umbrella just in case.
احتیاطا"چترهمراه ببرید
umbrella pine
کاجچتریشکل
telescopic umbrella
چترکوچکشو
umbrella ring
حلقهچتر
stick with
<idiom>
ماندن با
stick around
درنگ کردن
to stick something
چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick-up
برجستگی داشتن
stick-up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick (someone) with
<idiom>
ترک چیز ناخوشایندی
stick up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
stick to your last
یا از حدخود بیرون نگذارید
to stick up for
پشتی کردن
stick out
اصرار کردن
stick out
پیش امدگی داشتن
stick out
جلو امدن
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick up
برجستگی داشتن
stick out
متحمل شدن
he wants the stick
چوب میخواهد
stick-on
چسبنده چسبناک
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
stick to your last
برشته خود بجسبد
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
non-stick
ناچسبنده
non-stick
تفلون
stick
تردیدکردن
stick
گروه پرنده
stick
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick
وقفه
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
stick
چسباندن
stick
الصاق تاخیر
stick
چسبناک
stick
وضع چسبندگی
stick
چماق
stick
عصا
stick
الصاق کردن چوب
stick
سوراخ کردن نصب کردن
stick
گیر کردن گیر افتادن
stick
فرورفتن
stick
چسبیدن
stick
چوب بازی
stick
چوب بازی هاکی
stick
پیچ درکار تحمل کردن
to stick together
نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up
گردن فرازی کردن
to stick up
تندنوشتن
non-stick
ناچسبان
to stick up
مقاومت کردن
to stick up for
دفاع کردن از
to stick on
[to]
چسباندن
[روی چیزی]
non-stick
ته لیز
non-stick
نچسب
stick
تخته موج سواری شلاق
stick
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick shift
دندهی دستی
English stick
عصایانگلیسی
stick shifts
دندهی دستی
pogo stick
چوب پای فنردار
folding stick
چسبدوطرفه
shooting stick
صندلی عصایی
stick insects
حشرهی چوب کبریت مانند
joss stick
چوب جاس
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
stick insect
حشرهی چوب کبریت مانند
glue stick
چسبپمادی
stick out a mile
مثل روز روشن بودن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
stick shift
دسته دنده
gear stick
دسته دنده اتومبیل
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
yard stick
خط کش
[ابزار]
yard stick
خط کش تاشو
[ابزار]
yard stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
stick to one's guns
<idiom>
روی حرف خود ماندن
goalkeeper's stick
چوبدروازهبند
ortho-stick
عصایهدایتگر
player's stick
چوببازیکنهاکی
quadruped stick
عصایچهارپایه
shed stick
چوبنخ
stick eraser
چوبپاککن
French stick
قرصدراز نازک نان
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
To stick out ones chest.
سینه خود را بیرون دادن
carrot and stick
<idiom>
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick in the mud
محافظه کار
stick-ups
برجستگی داشتن
walking stick
عصا
walking stick
چوبدستی
walking stick
حشره راست بال امریکایی
buff stick
چوبیکه چرم
composing stick
قالب حروف چینی
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
dipper stick
کاسه بیل
filter stick
لوله صافی دار
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
stick in the mud
بیعرضه
fish stick
فیله ماهی سرخ کرده
stick-ups
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-in-the-muds
محافظه کار
stick in the mud
طفره رو
stick in the mud
ادم عقب مانده
stick in the mud
ادم کند
broom stick
دسته جاروب
stick-in-the-mud
بیعرضه
stick-in-the-mud
طفره رو
stick-in-the-mud
ادم کند
stick-in-the-mud
ادم عقب مانده
stick-in-the-mud
محافظه کار
stick-in-the-muds
بیعرضه
stick-in-the-muds
طفره رو
stick-in-the-muds
ادم کند
stick-in-the-muds
ادم عقب مانده
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
night stick
چوب باتون
polo stick
چوگان
size stick
الت اندازه گیری پا
size stick
قالب اندازه گیری
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush
قلم مو
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
stick plane
رنده میله دار
stick plane
رنده با تیغه گرد
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
swagger stick
چوب دستی کوچک
swagger stick
باتون
swizzle stick
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
to stick in ones gizzard
ناگواربودن
to stick in the throat
درگلوگیرکردن
night stick
باتون
stick check
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
gun stick
سنبه تفنگ
honing stick
سنگ تیغ تیزکنی
gun stick
میل سمبه تفنگ
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
ingot stick
شمشه
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
job stick
دسته بازی
controlled stick steering
دسته دنده خودکار
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
folding meter stick
خط کش تاشو
[ابزار]
The stamp doesnt stick.
این تمبر نمی چسبد
folding meter stick
خط کش
[ابزار]
short end (of the stick)
<idiom>
غیر منصفانه
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stick and ball model
الگوی گلوله و میله
folding meter stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
stick to (a story/the facts)
<idiom>
وفادارماندن
batten
[shed stick]
کجی
[چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
double meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
double meter stick
[American]
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
folding meter stick
[American]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش تاشو
[ابزار]
double meter stick
[American]
خط کش
[ابزار]
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
To stick (put,fix)up a notice (poster).
اعلان زدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
پای این کار باید محکم بایستی
Dont stick your head out of the car window.
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com