Dictiornary-Farsi | stock company | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
stock company	شرکت سهامی


Search result with all words

joint-stock company	شرکت سهامی
joint stock company	شرکت سهامی
private joint stock company	شرکت سهامی خاص
public joint stock company	شرکت سهامی عام
Other Matches

associated company	شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
in company with	باتفاق
Come along and keep me company.	بامن بیا تا تنها نباشم
in company	درجمعیت
to keep company	باهم امیزش کردن
to keep company	باهم بودن
in company	باجمع
in company with	همراه
to keep company with	همراه بودن با
Two is company , three is none . <proverb>	دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
to w up a company	امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
associated company	شرکت وابسته
company	همراه
company	شرکت
company	گروهان همراه کسی رفتن
company	تجارتخانه
company	دسته هیئت بازیگران
company	گروهان
company	گروه
company	شریک
company	جمعیت
in company	دسته جمعی
company	انجمن
company	کمپانی
company	مصاحبت کردن با
commercial company	شرکت تجاری
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
proprietary company	شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
shipping company	شرکت حمل و نقل
service company	گروهان خدمات
company commander	فرمانده گروهان
company funds	اعتبارات گروهانی
company grade	در رده گروهان
company grade	پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
carrier company	تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
parent company	شرکت مادر
parent company	شرکت اصلی
ship's company	پرسنل ناو
separate company	گروهان مستقل
proprietary company	شرکت خصوصی
branch of a company	شعبه شرکت
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
private company	شرکت خصوصی
ship's company	خدمه ناو
company law	قوانین شرکت
holding company	شرکت در سرمایه گذاری درسهام
holding company	شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company	کمپانی مسلط
holding company	شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company	شرکت صاحب سهم
holding company	شرکت مالک
holding company	شرکت مرکزی
holding company	شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
headquarters company	گروهان قرارگاه
headquarters company	گروهان ارکان
dissolution of a company	انحلال شرکت
finance company	شرکت تامین مالی
winding up of a company	انحلال شرکت
growth company	شرکت در حال گسترش
fire company	شرکت اتش نشانی
electric company	شرکت برق
mutual company	شرکت تعاونی
cooperative company	شرکت تعاونی
company law	قوانین مربوط به شرکتها
company network	شبکه همکار
company network	شبکه شرکت
company seal	مهر شرکت
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
company secretary	منشی شرکت
company team	تیم گروهانی
company team	تیم مرکب
company union	اتحادیه شرکت
invalidation of company	بطلان شرکت
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
insurance company	شرکت بیمه
incorporated company	شرکت ثبت شده
controlled company	شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlling company	موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
controlling company	holdingcompany
finance company	شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
That evening we had company .	آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
trust company	شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
directorate [of a company]	هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
aircraft company	شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
trading company	شرکت تجارتی
unlimited company	شرکت با مسئولیت نامحدود
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
we underwrite the company	ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
directorate [of a company]	هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
to join company with somebody	به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
to have a holding in a company	در شرکتی دارائی سهام داشتن
He has no influence in this company .	دراین شرکت کاره ای نیست
doctor to the company	پزشک شرکت
a stand-alone company	یک شرکت مستقل
He is a new face in the company .	چهره تازه ای درشرکت است
to overcapitalize a company	سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
public company	شرکت سهامی عام
Company town	شهرک کارگران
to shake up [a company] <idiom>	سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
acting company	شرکت عامل
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
software company	شرکت نرم افزاری
affiliated company	شرکت وابسته
shipping company	شرکت کشتیرانی
shipping company	شرکت کشتی رانی
article of a company	اساسنامه شرکت
to keep a person company	پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
offshore company	شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
to break company	جدایی کردن
subsidiary company	شرکت فرعی
supply company	شرکت تامین کننده
What's your insurance company?	شرکت بیمه شما کدام است؟
non-resident company [British E]	شرکت غیر ساکن
a company of good standing	شرکتی با اعتبار
head office of company	مرکز اصلی شرکت
letter-box company	شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
extend the life of the company	امتداد مدت شرکت
Iran Carpet Company	شرکت سهامی فرش ایران
consumers cooperative company	شرکت تعاونی مصرف
Our company is oprerating in several countries .	شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
producers cooperative company	شرکت تعاونی تولید
terminal service company	گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
Our company has some pecuniary difficulties .	شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
The hell with the company (office).	گور بابای شرکت ( اداره )
unlimited liability company	شرکت تضامنی
limited liability company	شرکت با مسئولیت محدود
limited liability company	شرکت با مسئوولیت محدود
standard oil company	استاندارد اویل کمپانی
part company with a person	رفاقت را با کسی بهم زدن
computer leasing company	شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
computer serrices company	شرکت خدمات کامپیوتری
standard oil company	شرکت نفت استاندارد
quasi public company	شرکت نیمه دولتی
To lay the foundation of a company.	پایه واساس شرکتی راریختن
He has a poor service record in this company.	دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
We dont have qualified personnel in this company.	دراین شرکت آدم حسابی نداریم
We have no vacant position ( opening ) in this company .	دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
This company guarantees prompt delivery of goods.	این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
Saving your presence . present company excepted .	بلانسبت شما !
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .	دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
stock still	بی حرکت
to have in stock	موجود داشتن
stock	دسته ابزار و اسلحه
stock still	بی جنبش
take stock of <idiom>	شمردن فرصتها
in stock <idiom>	روی بورس
stock	ذخیره اولیه
out of stock <adj.>	غیر موجودی کالا [در انبار]
take stock <idiom>	جمع بندی کردن
to take stock of	برانداز کردن
out of stock;ex stock	از موجودی یاذخیره
stock	موجودی کالا ذخیره
stock	موجودی
stock	میله لنگر
stock	قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
stock	انبار
stock	ذخیره ذخیره کردن
stock	اماد ذخیره
stock	انباشته انباره
stock	سهم
stock	به موجودی افزودن
stock	ذخیره کردن
stock	جوراب ساق بلند
stock	عادی ازلحاظ مدل
stock	دسته چوب ماهیگیری
stock	موجودی انبار
stock	موجودی ذخیره
stock	ماده اولیه
stock	بدنه رنده
stock	دسته حدیده
stock	جامع نسب
stock	دودمان
stock	عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stock	مال التجاره
stock	درانبار
stock	سهام
stock	رها کردن پرنده دست اموز برای شکارقنداق تفنگ
stock	ازادکردن ماهی پرورشی در اب میله عرضی لنگر
stock	انبارکردن
stock	اماده
stock	ذخیره
stock-still	بی جنبش
stock	: مایه
stock	قنداق تفنگ
stock	ته ساقه
stock	تنه
stock	کنده
stock	موجودی موجودی کالا
stock	پایه دسته ریشه
stock	مواشی پیوندگیر
stock	نیا
stock	سهام سرمایه
stock	دم دست
stock-still	بی حرکت
stock	موجود
stock	:حاضر
stock level	سطح ذخیره انبار
stock record	سابقه موجودی