English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
stop charge regulation تنظیم با قطع جریان
Other Matches
regulation مقررات
self regulation خودگردانی
regulation نظامنامه مقررات و نظامات نظام تنظیم
regulation دستور
regulation نظامنامه
regulation تنظیم
regulation قاعده
regulation دستور قانون
regulation ایین نامه
regulation مقرره
regulation پهنه تنظیم
regulation تعدیل
regulation قانون
army regulation نظام نامه ارتشی
regulation clothing لباس فرم دریایی
regulation clothing لباس رسمی نظامی
rheostat regulation تنظیم با رئوستا
voltage regulation تنظیم ولتاژ
on board regulation تنظیمی که در ان هر برد داخل یک سیستم تنظیم کننده ولتاژخاص خود را دارد
hand regulation تنظیم با دست
government regulation مقررات دولتی
third brush regulation تنظیم با زغال اضافی
thermostatic regulation تنظیم با دماپای
draft regulation طرح ایین نامه
army regulation مقررات ارتشی
automatic regulation تنظیم خودکار
disciplinary regulation مقررات انضباطی
constant speed regulation تنظیم با سرعت ثابت
cam type regulation تنظیم بادامکی
magnetic furnace regulation تنظیم کوره مغناطیسی
constant amperage regulation تنظیم با امپر ثابت
vibrating relay regulation تنظیم با رله لرزنده
ampere hour meter regulation تنظیم امپر- ساعت سنج
air traffic regulation and identificatio سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
non-stop مدام
to stop [doing something] دست کشیدن
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
stop over توقف کوتاه مدت
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
non-stop یک ریز
non-stop بیتوقف
non-stop یکسره
until stop [up to the stop] تا جای توقف
non-stop پایسته
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop off <idiom> توقف بین راه
non-stop بیوقفه
to stop [doing something] نگاه داشتن
stop by <idiom> ملاقات کردن
non-stop پیوسته
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop برخورد
stop توقف انجام کار
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
stop ایستادن
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop گیره
stop متوقف کننده
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop متوقف کردن ایستگاه
stop قطع کردن
stop استوپ داور بوکس
stop توقف
stop مکث
stop جلوگیری منع
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop ناک دان
stop ورجستن
stop مانع
stop انجام ندادن عملی
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
stop توقف منزلگاه بین راه
stop منع
stop خواباندن بند اوردن
stop تعطیل کردن
stop سدکردن
stop نگاه داشتن
stop از کار افتادن مانع شدن
stop ایستادن توقف کردن
stop ایستاندن
stop ایست
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
stop ایستگاه نقطه
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
elevation stop حد نهایی درجه
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
door stop دکمه کله قندی
to put a stop to موقوف کردن
stop watch ساعت وقت گذاری
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
flag stop ایست
flag stop توقف
to make a stop ایست کردن
to put a stop to بس کردن جلو
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
door stop زبانه در
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
to make a stop مکث کردن
to bring to a stop موقوف کردن
to bring to a stop بس کردن جلو
water stop اب بند
to bring to a stop را گرفتن
dynamic stop ایست پویا
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
to put a stop to را گرفتن
flue stop کلید ارگ
limit stop حد ایست
stop element عنصر ایست
stop dog علامت وقف
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop code کد توقف
stop cock شیر
stop cock شیرسماوری
stop cock شیر بستن جریان اب
stop bit بیت ایست نما
stop list صورت متخلفین
stop light چراغ ترمز
stop gap وسیله یا چاره موقتی
stop go policy سیاست تثبیت
stop go policy توسعه
leave stop بازداشت
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
stop hit دره
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop knob دکمه
stop lamp چراغ ترمز
stop bit بیت توقف
stop bit ذرهء ایست نما
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop sign علامت توقف
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop street خیابان فرعی
stop the leave بازداشت کردن
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
stop valve شیر قطع جریان
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop mechanism مکانیزم توقف
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
sear stop ضامن چکاننده
sear stop مانع چخماق
sear stop مانع پایه اتش
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop ترمز خطر
stop logs تیرکهای سد کننده
stop instruction دستورالعمل توقف
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
flue stop دکمه ارگ
bus stop ایستگاه اتوبوس
program stop توقف برنامه
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
label-stop زانویی آبچکان
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
stop volley جاخالی
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
full stop وقفه کامل
full stop نقطه
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
bar stop ضربه میله
bar stop توقف میله
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
band stop صافی میان نگذر
Stop pushing! عاجز نکنید !
Stop nagging! نق نزن!
stop rod میلهایستایی
stop key کلیداستپ
stop button دکمهایست
stop at intersection توقفدرتقاطع
ski stop ترمزاسکی
heel stop ترمزگیر
end stop بستتحتانی
depth stop توقفعمیق
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
Stop pushing! هل ندهید!
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com