English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
stop light switch کلید لامپ ترمز
Other Matches
stop lamp switch کلید لامپ ترمز
stop lamp switch کلید چراغ ترمز
stop light چراغ ترمز
light switch گزینه نوری
light switch کلید نور
light switch نور گزین
power/light switch کلیدچراغ
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
non-stop یکسره
non-stop بیتوقف
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
to stop [doing something] دست کشیدن
stop over توقف کوتاه مدت
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
to stop [doing something] نگاه داشتن
until stop [up to the stop] تا جای توقف
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
non-stop پیوسته
non-stop پایسته
non-stop بیوقفه
non-stop مدام
non-stop یک ریز
stop off <idiom> توقف بین راه
stop by <idiom> ملاقات کردن
stop قطع کردن
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop گیره
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop ایستادن
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop توقف
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop استوپ داور بوکس
stop جلوگیری منع
stop ناک دان
stop مکث
stop ورجستن
stop متوقف کردن ایستگاه
stop برخورد
stop متوقف کننده
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop خواباندن بند اوردن
stop تعطیل کردن
stop سدکردن
stop نگاه داشتن
stop از کار افتادن مانع شدن
stop ایستادن توقف کردن
stop ایستاندن
stop ایست
stop منع
stop توقف منزلگاه بین راه
stop ایستگاه نقطه
stop مانع
stop توقف انجام کار
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop انجام ندادن عملی
stop go policy سیاست تثبیت
ski stop ترمزاسکی
stop gap وسیله یا چاره موقتی
leave stop بازداشت
stop element عنصر ایست
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
bar stop توقف میله
bar stop ضربه میله
sear stop ضامن چکاننده
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
stop lamp چراغ ترمز
stop knob دکمه
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop hit دره
band stop صافی میان نگذر
stop go policy توسعه
stop list صورت متخلفین
stop at intersection توقفدرتقاطع
flag stop توقف
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
limit stop حد ایست
door stop دکمه کله قندی
door stop زبانه در
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
stop instruction دستورالعمل توقف
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
dynamic stop ایست پویا
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop حد نهایی درجه
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
flue stop کلید ارگ
sear stop مانع چخماق
flag stop ایست
flue stop دکمه ارگ
sear stop مانع پایه اتش
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
stop code کد توقف
stop dog علامت وقف
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
stop rod میلهایستایی
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
stop key کلیداستپ
stop cock شیر
stop cock شیرسماوری
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop bit ذرهء ایست نما
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
stop bit بیت توقف
stop bit بیت ایست نما
stop cock شیر بستن جریان اب
safety stop ترمز خطر
stop button دکمهایست
Stop nagging! نق نزن!
to put a stop to را گرفتن
to make a stop ایست کردن
to make a stop مکث کردن
program stop توقف برنامه
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
water stop اب بند
to put a stop to بس کردن جلو
to put a stop to موقوف کردن
to bring to a stop را گرفتن
Stop pushing! عاجز نکنید !
full stop نقطه
full stop وقفه کامل
Stop pushing! هل ندهید!
to bring to a stop موقوف کردن
bus stop ایستگاه اتوبوس
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
to bring to a stop بس کردن جلو
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
stop watch ساعت وقت گذاری
stop valve شیر قطع جریان
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
stop sign علامت توقف
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop mechanism مکانیزم توقف
label-stop زانویی آبچکان
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
depth stop توقفعمیق
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
end stop بستتحتانی
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop the leave بازداشت کردن
stop street خیابان فرعی
stop volley جاخالی
stop logs تیرکهای سد کننده
heel stop ترمزگیر
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
start stop system سیستم قطع و وصلی
start stop drives محرکهای قطع و وصلی
Signal a car to stop . علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
end stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
firing stop mechanism مکانیسم ضامن اتش
firing stop mechanism وسیله منع اتش ضامن خودکار
stop loss order دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
To stop being adamant (unyielding). از خر شیطان پائین آمدن
Does the train stop in London? آیا قطار در لندن توقف دارد؟
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
a [non-stop] barrage of jokes جوکهای مدام پشت سر هم
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
start stop transmission مخابره قطع و وصلی
hop stop and jump قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
stop charge regulation تنظیم با قطع جریان
the train runs without a stop قطار بدون ایست
the train runs without a stop میرود
isolating stop valve شیر جدا کننده
How long does the train stop here? چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
stop/clear key وضوح
Stop your little games (tricks). ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
stop/clear key دکمهتوقف
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com