Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
stop loss order
دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
Other Matches
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
non-stop
پیوسته
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
stop over
توقف کوتاه مدت
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
to come to a stop
متوقف شدن
[مهندسی]
to come to a stop
از کار افتادن
[مهندسی]
stop and go
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
to stop
[doing something]
دست کشیدن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
non-stop
پایسته
non-stop
بیوقفه
non-stop
مدام
non-stop
یک ریز
non-stop
بیتوقف
non-stop
یکسره
stop off
<idiom>
توقف بین راه
stop over
<idiom>
شب بین راه ماندن
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop-go
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
t stop
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
stop
ایست
stop
ایستادن
stop
ورجستن
stop
ناک دان
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
استوپ داور بوکس
stop
قطع کردن
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
متوقف کردن ایستگاه
stop
توقف
stop
مکث
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
جلوگیری منع
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
برخورد
stop
گیره
stop
متوقف کننده
stop
ایستاندن
stop
ایستادن توقف کردن
stop
از کار افتادن مانع شدن
stop
نگاه داشتن
stop
سدکردن
stop
تعطیل کردن
stop
خواباندن بند اوردن
stop
منع
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
مانع
stop
توقف انجام کار
stop
انجام ندادن عملی
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
ایستگاه نقطه
stop
توقف منزلگاه بین راه
to be at a loss
متعجب و متحیر بودن
to be at a loss
بهت زده بودن
loss
خسارت
at a loss what to do
لا تکلیف
at a loss what to do
بلا تکلیف
i^ r loss
اتلاف توان
loss of value
افت ارزش
to be at a loss
درمانده بودن
to be at a loss
گیج ومبهوت بودن
to be at a loss
حیران بودن
to be at a loss
حیرت زده بودن
loss
تلفات ضایعات
loss
تلفات
loss
ازدست دادن
loss
شکست
loss
زیان
loss
تلف
loss
گریز سقوط
loss
هدر رفتگی
loss
افت
loss
اتلاف
loss
خسارات
no known loss
زیان نامعلوم
loss
زوال
loss
فقدان
loss
خسارت گمراهی
loss
ضرر
loss
تلفات جنگی ضایعات رزمی
loss
باخت
loss
گمگشت
loss
گمگشتگی
flag stop
ایست
stop button
دکمهایست
stop key
کلیداستپ
flag stop
توقف
stop at intersection
توقفدرتقاطع
flue stop
کلید ارگ
request stop
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
to bring to a stop
را گرفتن
to put a stop to
موقوف کردن
to put a stop to
بس کردن جلو
geneva stop
سیستم نگهدارنده فیلم
to put a stop to
را گرفتن
flue stop
دکمه ارگ
stop press
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
decompression stop
مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
stop rod
میلهایستایی
heel stop
ترمزگیر
end stop
بستتحتانی
elevation stop
متوقف کننده حرکت ارتفاع
sear stop
مانع پایه اتش
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
dynamic stop
ایست پویا
door stop
دکمه کله قندی
door stop
زبانه در
safety stop
ترمز خطر
reed stop
کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
ski stop
ترمزاسکی
to stop payment
درمانده یا ورشکست شدن
sear stop
مانع چخماق
to make a stop
مکث کردن
depth stop
توقفعمیق
to make a stop
ایست کردن
water stop
اب بند
elevation stop
حد نهایی درجه
stop bit
بیت ایست نما
stop the leave
بازداشت کردن
stop go policy
سیاست تثبیت
stop go policy
توسعه
limit stop
حد ایست
stop hit
دره
stop hit
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop knob
دکمه
stop lamp
چراغ ترمز
program stop
توقف برنامه
sear stop
ضامن چکاننده
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop cock
شیر بستن جریان اب
stop cock
شیرسماوری
stop cock
شیر
stop code
کد توقف
stop dog
علامت وقف
stop element
عنصر ایست
stop gap
وسیله یا چاره موقتی
stop bit
ذرهء ایست نما
leave stop
بازداشت
stop light
چراغ ترمز
stop thief
ای دزد!دزدرابگیرید!
stop valve
شیر قطع جریان
stop watch
ساعت وقت گذاری
hockey stop
نوعی ایست ناگهانی
to bring to a stop
موقوف کردن
to bring to a stop
بس کردن جلو
stop instruction
دستورالعمل توقف
grout stop
اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
stop bit
بیت توقف
stop street
خیابان فرعی
stop squawk
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
stop list
صورت متخلفین
stop list
اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop logs
تیرکهای سد کننده
stop mechanism
مکانیزم توقف
stop payment
دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop sign
علامت توقف
geneva stop
کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
stop in one's tracks
<idiom>
سریه متوقف شدن
Stop complaining.
[اینقدر]
نق نزن.
Stop complaining.
[اینقدر]
شکایت نکن.
bus stop
ایستگاه اتوبوس
Stop pushing!
هل ندهید!
Stop pushing!
عاجز نکنید !
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
label-stop
زانویی آبچکان
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
Where is the bus stop?
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
Stop nagging!
نق نزن!
bar stop
توقف میله
bar stop
ضربه میله
band stop
صافی میان نگذر
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
stop-and-go traffic
ترافیک سپر به سپر
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
whistle-stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
full stop
نقطه
To stop being intransigent.
از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something.
دندان طمع چیزی را کشیدن
Stop talking!
<idiom>
ساکت باش!
How far is the bus stop ?
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
full stop
وقفه کامل
stop volley
جاخالی
loss and gain
ضرر و منفعت
loss and gain
زیان و سود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com