English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
stop sign علامت توقف
Other Matches
to sign up for something نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
to sign up قراردادی را امضا کردن [اسم نویسی کردن]
sign-on ورود به سیستم [رایانه شناسی]
Please sign here. لطفا اینجا را امضا کنید.
plus sign علامت بعلاوه
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
sign up <idiom> تعهددادن
sign over <idiom> بطور قانونی
to sign away با امضامنتقل کردن
plus sign علامت چاپ شده یا نوشته شده
plus sign که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
plus sign علامت جمع
sign off از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
sign off جارفتن
V-sign علامت پیروزی
sign on on log
sign on قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
to sign on برای سربازی اسم نویسی کردن
sign off off log
plus sign علامت باضافه
sign off علامت ختم ارسال پیام
sign off علایم ختم مخابرات یامکالمات
sign off پایان دادن به
romberg's sign علامت رومبرگ
equal sign علامت برابری
division sign نماد تقسیم
equals sign نمادتساوی
positive sign علامت مثبت
procedure sign علایم ارسالی در شبکه قبل ازشروع مکالمات
temporal sign علامت زمانی
radical sign علامت جذر
pharmaceutical sign علامت دواسازی
pharmaceutical sign نشان داروسازی
equal sign علامت تساوی
he gave me a sign to go اشاره کرد که بروم
warning sign علامت احضار
traffic sign علامت عبور و مرور
is a monetary sign نشان پول
is a monetary sign انگلیسی است
exterior sign علامتخارجی
traffic sign تابلو نشانه گذاری
traffic sign لوحه نشانه گذاری
traffic sign تابلو علایم
sign writer لوحه نویس
sign a waiver قبول اغماض نمودن
sign and magnitude علامت و مقدار
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
sign of the cross علامت صلیب
sign of weakness نشان ضعف
sign of weakness دلیل ضعف
sign of zodiac برج
sign position موضوع علامت
sign position مکان علامت
sign position موقعیت علامت
sign post تابلو راهنما
sign test ازمون علامتها
sign manual صحه ملوکانه
sign manual امضا پادشاه
sign learning علامت اموزی
sign magnitude علامت و مقدار
sign bit ذره علامت نما
sign bit بیت علامت
sign character دخشه علامت نما
sign digit رقم علامت نما
sign digit رقم علامت
sign extension گسترش علامت
sign of god ایت الله
sign flag پرچم علامت
sign gestalt علامت- گشتالت
sign writer تابلو نویس
multiplication sign نمادضرب
dollar sign که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
minus sign منفی
minus sign علامت چاپ شده یا نوشته شده
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
advance sign علامت اوانس
minus sign برای تفریق یا مقدار منفی
sign language زبان علامات
call sign معرف
sign language مکالمه با اشاره
call sign معرف رادیویی
sign languages زبان اشاره
sign languages مکالمه با اشاره
sign languages زبان مخصوص کرها
sign languages زبان علامات
sign language زبان اشاره
minus sign علامت منها
conventional sign علایم قراردادی نقشهای علایم معمولی نقشه
sign flasher چشمک زن
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
counter sign اسم شب
counter sign نشانی
sign language زبان مخصوص کرها
star sign علامتزودیاک
single sign-on ورود یگانه به سیستم [رایانه شناسی]
dollar sign حرف
warning sign علامت اخطار
counter sign اسم عبور
collective call sign معرف عمومی
These clouds are a sign of rain . این ابرها علامت بارندگی است
sign flip flop الاکلنگ علامت نما
To give a signal ( sign) . علامت دادن
I wI'll sign for (on behalf of)my brother. از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
tactical call sign معرف رادیویی تاکتیکی
radio call sign معرف ایستگاه رادیویی
radio call sign معرف رادیویی
change sign key کلیددکمهتغییرات
level crossing sign علامتخطعبور
address call sign رمز ادرس
address call sign معرف ادرس
collective call sign معرف مشترک یکانها
net call sign معرف رادیویی شبکه
number of tracks sign شمارهعلائملبه
net call sign معرف شبکه
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
to stop [doing something] دست کشیدن
until stop [up to the stop] تا جای توقف
to stop [doing something] نگاه داشتن
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
stop over توقف کوتاه مدت
non-stop مدام
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop پیوسته
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
non-stop یکسره
non-stop بیتوقف
non-stop یک ریز
non-stop بیوقفه
non-stop پایسته
stop by <idiom> ملاقات کردن
stop off <idiom> توقف بین راه
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop قطع کردن
stop استوپ داور بوکس
stop سدکردن
stop ناک دان
stop ورجستن
stop برخورد
stop گیره
stop متوقف کننده
stop مانع
stop ایستگاه نقطه
stop توقف منزلگاه بین راه
stop ایستادن
stop متوقف کردن ایستگاه
stop توقف انجام کار
stop انجام ندادن عملی
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop جلوگیری منع
stop مکث
stop توقف
stop منع
stop خواباندن بند اوردن
stop از کار افتادن مانع شدن
stop تعطیل کردن
stop ایستادن توقف کردن
stop ایستاندن
stop ایست
stop نگاه داشتن
full stop وقفه کامل
full stop نقطه
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
Stop nagging! نق نزن!
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
Stop pushing! عاجز نکنید !
Stop pushing! هل ندهید!
bus stop ایستگاه اتوبوس
stop volley جاخالی
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
stop rod میلهایستایی
dynamic stop ایست پویا
door stop دکمه کله قندی
door stop زبانه در
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
bar stop توقف میله
flag stop ایست
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
bar stop ضربه میله
band stop صافی میان نگذر
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com