English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
stop volley جاخالی
Other Matches
volley شلیک
volley رفت و برگشت توپ یا گوی سر ضرب
volley پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volley رگبار
volley شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volley شلیک بطوردسته جمعی
volley تیرباران
volley kick شوت سر ضرب
half volley پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
half volley ضربه بلافاصله پس ازتماس توپ با سطح
drop volley جاخالی
volley fire پرتاب همزمان گلوله ها با هم
volley fire تیر شلیک
drive volley ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
volley fire اتش شلیک
volley bombing تیرشلیک
volley bombing شلیک تیرباران شلیک کردن
volley bombing شلیک دسته جمعی
volley ball والیبال
half volley kick شوت سر ضرب
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop پایسته
non-stop مدام
non-stop یک ریز
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
non-stop بیتوقف
non-stop یکسره
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
stop over توقف کوتاه مدت
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
stop by <idiom> ملاقات کردن
stop off <idiom> توقف بین راه
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
non-stop پیوسته
non-stop بیوقفه
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
until stop [up to the stop] تا جای توقف
to stop [doing something] نگاه داشتن
to stop [doing something] دست کشیدن
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
stop منع
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop متوقف کننده
stop گیره
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop استوپ داور بوکس
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop جلوگیری منع
stop مکث
stop توقف
stop خواباندن بند اوردن
stop ایستادن
stop قطع کردن
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop انجام ندادن عملی
stop ایست
stop ایستاندن
stop ایستادن توقف کردن
stop از کار افتادن مانع شدن
stop نگاه داشتن
stop سدکردن
stop تعطیل کردن
stop ورجستن
stop توقف انجام کار
stop متوقف کردن ایستگاه
stop مانع
stop ایستگاه نقطه
stop توقف منزلگاه بین راه
stop ناک دان
stop برخورد
stop key کلیداستپ
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop rod میلهایستایی
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
stop button دکمهایست
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
end stop بستتحتانی
water stop اب بند
to make a stop مکث کردن
stop bit بیت توقف
depth stop توقفعمیق
heel stop ترمزگیر
ski stop ترمزاسکی
stop at intersection توقفدرتقاطع
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
Stop pushing! عاجز نکنید !
label-stop زانویی آبچکان
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
Stop pushing! هل ندهید!
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Stop nagging! نق نزن!
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
to make a stop ایست کردن
stop element عنصر ایست
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop ترمز خطر
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop توقف برنامه
limit stop حد ایست
leave stop بازداشت
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
sear stop مانع پایه اتش
sear stop مانع چخماق
sear stop ضامن چکاننده
stop dog علامت وقف
stop code کد توقف
stop cock شیر
stop cock شیرسماوری
stop cock شیر بستن جریان اب
stop bit بیت ایست نما
stop bit ذرهء ایست نما
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop instruction دستورالعمل توقف
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
bar stop توقف میله
bar stop ضربه میله
band stop صافی میان نگذر
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop ایستگاه اتوبوس
full stop وقفه کامل
door stop زبانه در
door stop دکمه کله قندی
dynamic stop ایست پویا
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
flue stop دکمه ارگ
flue stop کلید ارگ
flag stop توقف
flag stop ایست
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop حد نهایی درجه
full stop نقطه
stop gap وسیله یا چاره موقتی
stop go policy توسعه
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
stop the leave بازداشت کردن
stop street خیابان فرعی
stop knob دکمه
stop lamp چراغ ترمز
stop light چراغ ترمز
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop sign علامت توقف
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop list صورت متخلفین
stop mechanism مکانیزم توقف
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop valve شیر قطع جریان
stop watch ساعت وقت گذاری
stop go policy سیاست تثبیت
to put a stop to را گرفتن
to put a stop to بس کردن جلو
to put a stop to موقوف کردن
to bring to a stop را گرفتن
stop logs تیرکهای سد کننده
to bring to a stop بس کردن جلو
to bring to a stop موقوف کردن
stop hit دره
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
stop loss order دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
the train runs without a stop قطار بدون ایست
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
the train runs without a stop میرود
firing stop mechanism مکانیسم ضامن اتش
firing stop mechanism وسیله منع اتش ضامن خودکار
hop stop and jump قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
start stop system سیستم قطع و وصلی
start stop transmission مخابره قطع و وصلی
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
stop charge regulation تنظیم با قطع جریان
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
How long does the train stop here? چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com