English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English Persian
store and forward انبارش و ارسال
store and forward ذخیره و ارسال
Search result with all words
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
Other Matches
store اندوختن
store مغازه بزرگ
store انبار ناو
store انبارکردن
store دکان ذخیره
store ذخیره
store ذخیره کردن
store دخیره کردن
store انبارکردن اندوخته
store انباره کردن
store حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store می باقی می ماند
store سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
in store <idiom> آماده بوقوع پیوستن
store فروشگاه
store مغازه دکان
d. store مغازه بزرگ
store اندوختن انبار کردن
in store اندوخته
in store اماده
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
in store موجود
store موجودی
store ذخیره اندوخته
store مخزن
store انباره
store of value منبع ارزش
store انبار
general store فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
capacitor store انباره خازنی
beam store انبار پرتویی
bonded store انبار گمرک
bonded store انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
internal store بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
local store ذخیره محلی
The store across the street. فروشگاه آنطرف خیابان
This way please. store across the street. بفرمائید از این طرف
computer store فروشگاه کامپیوتر
control store انباره کنترل
pushdown store انباره پایین فشردنی
external store انباره خارجی
convenience store خواربار فروشی کوچک
two level store انباره دو سطحی
sand store انبار ماسه
permanent store انباره دائمی
magnetic store حافظه یا منبع مغناطیسی
set store on (by) <idiom> خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
backing store انباره پشتیبان
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
department store فروشگاه بزرگ
store room جای انبار کردن
store room انبار
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
store room انبار خانگی
store-room جای انبار کردن
store-room انبار
store-room انبار خانگی
store-rooms جای انبار کردن
store-rooms انبار
store-rooms انبار خانگی
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
ten cent store فروشگاه دارای کالاهای ارزان
magnetic tape store منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
grocery store [American E] خواربار فروشی
to check out that new clothing store نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
I wonder what lies in store for me in the future. من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
to set no great store by مهم ندانستن
to set no great store by قیمتی ندانستن
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
commissary store annex شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
grocery store [American E] بقالی
Plants store up the sun's energy. گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
look forward انتظار چیزی را داشتن
forward-looking پیشرو
to look forward to something منتظر چیزی شدن
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
right forward پیشروراست
forward-looking مترقی
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
to go forward پیش رفتن
to go forward جلورفتن
forward-looking پیشاندیش
forward-looking نوگرا
forward-looking نوگرایانه
forward-looking آیندهنگرانه
no. 8 forward محاجمشماره8
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
I look forward to seeing you. خوشحالم میشم که ببینمت.
look forward to something <idiom> را لذت پیش بینی کردن
forward-looking آیندهنگر
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
to help forward پیش بردن
to help forward جلو انداختن
to look forward جلو
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward to انتظار داشتن
to look forward to استقبال کردن
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
forward حرکت به جلو یا مقابل
forward به پیش
forward به سمت سینه
forward مهاجم
forward فوروارد
forward جلو قایق
forward سلف
forward بیع سلف
forward نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward عمل پل
forward که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward فرمان پیش پیش
forward به جلو
forward جلوی گستاخ
forward پیش
outside forward بازیگر گوش
forward ببعد
forward جسور
forward فرستادن رساندن
forward جلوانداختن
forward جلو
forward بازی کن ردیف جلو به جلو
forward ارسال کردن
fast forward جلوبر
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward بازیگر نوک حمله
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
forward bias پیشقدر به جلو
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
left forward فورواردچپ
forward association تداعی رو به جلو
forward area منطقه جلوی رزم
forward area منطقه جلو
forward/reverse جلو/عقببرنده
forward swing تاباولیه
centre forward مرکز
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
to put forward برجسته نمودارکردن
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
to take a step forward گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
trim forward نشست سینه
trim forward stem by trim :syn
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
to put forward پیش اوردن
forward conductance برق رسانایی مستقیم
forward current جریان ولتاژ مستقیم
forward breast طناب شماره دو
wing forward فوروارد گوش
to put forward جلوه دادن
He took a few steps forward . چند قدم جلو آمد
center forward سانترفوروارد
forward slope شیب متمایل به جلو
fast-forward جلو زدن فیلم
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
forward position موقعیت رو به جلو
freight forward پس کرایه
carry forward مبلغ منقول
carry forward منقول ساختن
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
carrige forward پس کرایه
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward پس کرایه
brought forward منقول ازصفحه پیش
bring forward ارائه دادن
bring forward نظرکردن به
bring forward تولید کردن
bring forward معرفی کردن
oars forward پارو به جلو
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward post پست استراق سمع جلو
from this time forward ازاین ببعد
from this time forward زین سپس
from this time forward ازاین پس
forward voltage ولتاژ مستقیم
forward turret توپ سینه
forward post پستهای دیده ور جلو
forward station پاسگاه جلویی
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
move forward جلو کشیدن
forward mode افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward motion جنبش پیشرو
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
forward observer دیدبان جلو
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
forward observer دیدبان مقدم
forward station ایستگاه جلو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com