English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
store room جای انبار کردن
store room انبار
store room انبار خانگی
Search result with all words
store-room جای انبار کردن
store-room انبار
store-room انبار خانگی
Other Matches
store ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store انبارکردن اندوخته
store دخیره کردن
store اندوختن
store مغازه بزرگ
store انبار ناو
store دکان ذخیره
store انبارکردن
store ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
in store اماده
in store <idiom> آماده بوقوع پیوستن
d. store مغازه بزرگ
in store اندوخته
store of value منبع ارزش
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
store انباره کردن
store حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store می باقی می ماند
store سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
in store موجود
store انباره
store انبار
store مخزن
store ذخیره اندوخته
store موجودی
store مغازه دکان
store فروشگاه
store اندوختن انبار کردن
store ذخیره کردن
store ذخیره
department store فروشگاه بزرگ
computer store فروشگاه کامپیوتر
control store انباره کنترل
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
magnetic store حافظه یا منبع مغناطیسی
capacitor store انباره خازنی
bonded store انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
bonded store انبار گمرک
beam store انبار پرتویی
external store انباره خارجی
general store فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
pushdown store انباره پایین فشردنی
store and forward انبارش و ارسال
store and forward ذخیره و ارسال
local store ذخیره محلی
This way please. store across the street. بفرمائید از این طرف
The store across the street. فروشگاه آنطرف خیابان
internal store بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
convenience store خواربار فروشی کوچک
set store on (by) <idiom> خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
sand store انبار ماسه
backing store انباره پشتیبان
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
two level store انباره دو سطحی
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
store-rooms جای انبار کردن
store-rooms انبار
store-rooms انبار خانگی
permanent store انباره دائمی
grocery store [American E] خواربار فروشی
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
ten cent store فروشگاه دارای کالاهای ارزان
grocery store [American E] بقالی
magnetic tape store منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
to set no great store by مهم ندانستن
to set no great store by قیمتی ندانستن
commissary store annex شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
I wonder what lies in store for me in the future. من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
to check out that new clothing store نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
Plants store up the sun's energy. گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
in the room of درعوض
in the room of بجای
room اتاق
room وسیع تر کردن
take your w to another room اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
in my room در اتاقم
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
room خانه
still room شربتخانه
Get out of the room. از اتاق بروبیرون
room no اطاق شماره 3
room جا
May I see the room? آیا میتوانم اتاق را ببینم؟
room انبار
these room let well نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
room مجال
room مسکن گزیدن منزل دادن به
room محل موقع
the f. of a room اثاثیه اطاق
room فضا
room اطاق
ward room اطاق افسران در کشتی جنگی
reception room اتاق انتظار
reception room اتاق پذیرایی
ware room انبار کردن مخزن
ware room انبار گمرک
reception room پذیرشگاه
tea-room کافه
tea-room رستوران
war room اتاق عملیات
tea-room چایخانه
control room اتاقکنترل
waiting room اطاق انتظار
crew's room اتاقخدمه
reading room قرائت خانه
war room اتاق جنگ
ladies' room مستراح زنانه
common room تالار دانشجویان
common room اتاق استادان
common room باشگاه دانشجویان
leg room پا جا
ware room بارخانه
men's room مستراح مردانه
reading room اتاق قرائت
torpedo room اتاقکاژدر
leg room جا برای پاها
ware room انبارکالا
reading room خوانشگاه
dimmer room تاریکخانه
engine room اتاقموتور
first focal room اولیناتاقمرکزی
a double room یک اتاق دو نفره
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
What is my room number? شماره اتاق من چند است؟
Room 123 اتاق 123
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
elbow room <idiom>
I slipped into the room . یواشکی وارد اطاق شد
The room is stuffy . هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
I'd like a room with bath. من یک اتاق با حمام میخواهم.
a sinlge room یک اتاق یک نفره
assmbly-room اتاق همایش
Mary is in the next room. ماری در اتاق پهلویی است.
keeping-room اتاق نشیمن
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
a single room یک اتاق یک نفره
I'd like a sinlge room. من یک اتاق یک نفره میخواهم.
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
We entered the room together . باهم وارد اطاق شدیم
I could have sworn that there was somebody in the next room . می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
double room اتاقدونفره
consulting room اتاقمعاینه
service room اتاقسرویسدهی
second focal room دومیناتاقمرکزی
room thermostat اتاقکترموستاد
rehearsal room اتاقتمریننمایش
pump room اتاقپمپ
laundry room اتاقکلبایشویی
incident room اتاقبازجوئی
morning room اتاقنورگیر
waiting-room اتاق انتظار
The room is stuffy. هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
Make some room here. یک قدری اینجا جا باز کن
There is no room for doubt. جای تردید نیست
Could you reserve a room for me? آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
We are cramed for room. جایمان تنگ است
spare room اتاقمخصوصمیهمانان
room service سرویسداخلاتاق
lumber room انبار خرت وپرت
furnace room فضای داخل کوره
fire room اطاق دیگ بخار ناو
elbow room ازادی عمل
dwelling room اطاق نشیمن
distorted room اتاق خطاانگیز
dark room اتلیه
damp room اطاق نمناک
cycle of the room دورقمر
cycle of the room گردش ماه
crush room گردش گاه بازیگرخانه
counting room دفترخانه
coffee room اطاق ناهارخوری درمهمانخانه
green room انتظارگاه یاخلوتگاه بازیگران
guard room پاسدارخانه
gun room اطاق افسران جزء درکشتیهای جنگی بزرگ
dark room تاریکخانه عکاسی
keeping room اطاق نشیمن
jockey room رختکن سوارکاران
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
incommoded by want of room جا
incommoded by want of room ناراحت از حیث
house room جا
house room یورت
house room اطاق
he swung out of the room باگامهای سنگین وموزون ازاطاق بیرون رفت
hardening room اطاق سخت گردانی
gun room مخزن مهمات درکشتی
coffee room خوارک خانه
coding room اطاق رمز
sitting room اتاق نشیمن
dressing room رختکن
dressing room اطاق ویژه ارایش
dressing room اطاق رخت کن
standing room جای ایستادن
guest-room اطاق مهمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com