Dictiornary-Farsi | straight line code | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
straight line code	کد مستقیم
straight line code	کد خط مستقیم


Other Matches

straight line	خط مستقیم
straight line	صاف
straight line	دارای خط مستقیم
straight line	بخط مستقیم
straight line	خط [هندسه] [ریاضی]
straight line	یکراست
straight line	مستقیم
straight line	پرتو
straight line coding	برنامه نوشته شده برای جلوگیری از استفاده حلقه و انشعاب برای اجرای سریع تر
Straight hair (road,line).	موی ( جاده و خط ) صاف
straight line method of depreciation	استهلاک به روش خط مستقیم
straight f.	پنج برگ ردیف ویکرنگ
straight away	بی درنگ
straight out	رک مستقیما
straight out	یکراست
straight out	راست حسینی
straight off	مستقیما درجلو موج روبه ساحل
straight off	بلادرنگ
straight off	بفوریت
straight out	بی پرده
straight away	بی تامل
straight away	روبروی سبد
straight	مستقیما
straight	افقی بطورسرراست
straight	عمودی
straight	راحت مرتب
straight	رک صریح
straight	درست
straight	مستقیم
straight	قسمت مستقیم
straight	راسته
straight	بی پرده
to get straight A's	همه درسها را [همیشه] ۲۰ گرفتن
straight <adj.>	منظم
straight <adj.>	مرتب
straight <adj.>	تروتمیز
straight	راست
out of straight	منحنی
Now get this straight.	گوشهایت را خوب با ؟ کن ببین چه می گویم
go straight <idiom>	آدم درستکاری شدن
straight out <idiom>	آشکارا
out of straight	غیرمستقیم
To become straight.	راست شدن
out of the straight	کج
straight off	یکراست
out of the straight	ناراست
straight right	راست مستقیم در بوکس
straight arm	حریف را با مشت جلو امده ازخود دور کردن
straight dagger	کارد
straight ball	پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
straight bar	میل گرد مستقیم
put straight	مرتب کردن
straight blow	ضربه مستقیم در بوکس
straight bow	کمان راست
Keep (go) straight on (ahead).	راست برو جلو
straight "A " student	دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
straight angle	زاویه 081 درجه
keep a straight face	از خنده خودداری کردن
straight-faced	خونسرد درونریز
home straight	خطمستقیموسطبازی
straight bet	شرطمستقیم
straight blade	تیغهمستقیم
straight eye	قزنصاف
straight flush	کارتهایدلاعدادپشتهم
straight jaw	گیرهمستقیم
straight position	فرم مستقیم
straight rails	ریلمستقیم
straight skirt	دامنراسته
straight wing	بالمستقیم
straight sets	فردیکهتمامیستهاراببرد
straight ladder	نردبانراست
straight edge	لبه مستقیم
straight edge	قد
straight left	چپ مستقیم در بوکس
The picture is not straight .	عکس کج است ( راست قرار نگرفته )
back straight	مستقیمامعکوس
to come straight to the point <idiom>	مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
straight from the shoulder <idiom>	راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
straight ticket	اخذ رای دستجمعی برای نمایندگان یک حزب
straight stairs	پلکان راست
Go straight ahead.	مستقیم بروید.
straight halving	کام و زبانه کردن
straight face	چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
straight edge	خط کش
straight edge	شمشه
straight edge	کشو
He came straight home.	صاف آمد خانه
Is my hat on straight?	کلاهم راصاف روی سر گذاشتم ؟
To give it straight from the shoulder.	مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
straight run pitch	تفاله اولین تقطیر
straight from the horse's mouth <idiom>	درست از خود شخص نقل قول کردن
straight-up ribbed top	سرکشبافتی
straight chain structure	ساختار راست زنجیر
To sit (walk) straight.	راست نشستن ( راه رفتن )
to give one the straight tip	محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
straight barrel vault	طاق ضربی
The smoke rose straight up.	دود راست رفت بالا
straight pool billiard	بازی مداوم 1/41 بیلیاردکیسهای
To put things straight(right).	کارها را درست کردن
straight barrel vault	طاق اهنگ طاق گهوارهای
He hasnt got a single straight intestine. <proverb>	یک روده راست در شکمش نیست .
You cannot make a crab walk straight . <proverb>	نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
to set or put things straight	چیزهایاکارهارادرست ومرتب کردن
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight	صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
bevelled steel straight edge	فولاد کج بر
graduated steel straight edge	شینه سنجش
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line spacing	فاصله سطور
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line fault	تماس خطوط
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line by line milling	فرز کردن سطری
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
code	برنامه دستورالعملها
code	رمزی کردن
code	برنامه دستورالعمل ها
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
code	رمز
code	نظام نامه
code	کد
code	مجموعه قوانین
code	رمز کردن
code name	اسمرمز
code	علامت
code	کتاب قانون قرارداد
code	قانون قاعده مقرر
M out of N code	سیستم کدگذاری حاوی تشخیص خطا
M out of N code	هر حرف معتبر که طول 2 بیت دارد باید حاوی M بیت دودویی "یک " باشد
code	سیستم علامتها و اعداد و حروف که فضای خاصی دارد
code	تبدیل دستورات یا داده به فرم دیگر
code	قانون
code	شماره
code	نشانه قراردادی
two out of five code	رمز دو از پنج
code value	ارزش رمز
op code	رمزالعمل
op code	بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
op code	code OPeration
p code	روشی برای ترجمه کد منبع به یک کد واسط بنام کد Pتوسط یک کامپایلر
op code	رمز عمل
decimal code	کد دهدهی
object code	خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code	برنامه مقصد
open code	سیستم رمز باز
object code	دستورالعمل مقصود
transaction code	کد تغییرات
designator code	کد تشخیص یکان
unused code	رمز بلا استفاده
demand code	رمز درخواست
device code	کد دستگاه
demand code	شماره رمزبرگ درخواست
designator code	کد معرف یگان
object code	برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
numeric code	رمز عددی
non existent code	رمزناموجود
weighted code	کد وزن دار
area code	کد سه رقمی
weather code	پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
usascii code	رمز اسکی امریکایی
cyclic code	رمز چرخهای
control code	رمز کنترل
control code	کد کنترل
mnemonic code	رمز حفظی
mnemonic code	کد یادمان
continental code	مورس جهانی
data code	کد تخصصی
Murray code	- بیت استفاده می کنند
caption code	کدمتن رمز
coordinate code	رمز مختصات نقاط
native code	کد اصلی
coordinate code	رمزمربوط به مختصات نقشهای
civil code	قانون مدنی
ethical code	ضوابط اخلاقی
code of procedure	قانون ایین دادرسی
code of procedure	قانون اصول محاکمات
code page	رویه رمز
code page	صفحه کد
code panel	رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
code recorder	رمزنگار
code set	مجموعه رمز
code translation	رمزبرگرداندن
code translator	رمزبرگردان
code of ethics	ضوابط اخلاقی
code number	شماره رمز
code capacity	گنجایش رمزرسانی
code civil	قانون مدنی
code conversion	تبدیل رمز
code conversion	تبدیل کد
code distance	فاصله رمز
code element	عنصر رمز
code holes	سوراخهای رمز
code level	تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
code message	پیام رمز
code vector	بردار رمز
code walk through	گردش درطول برنامه
computer code	رمز کامپیوتری