Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
English
Persian
straight pool billiard
بازی مداوم 1/41 بیلیاردکیسهای
Other Matches
pill pool billiard
بیلیارد کیسه دار با تعیین شماره گوی برای هر بازیگربا ژتون یا گویهای کوچک مخصوص
bumper pool billiard
بیلیارد روی میز کوچک با 2سوراخ درانتها
billiard
بازی بیلیارد
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
one and nine balls billiard
بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
one pocket billiard
بیلیارد با 51 گوی هدف که هر بازیگر سعی دارد 8 گوی را در کیسه انتخابی خوداندازد
basebal billiard
نوعی بیلیارد کیسه دار با 12گوی شماره گذاری شده از 1تا 12
balking billiard
بیلیارد فرانسوی با 4 خط محدوده
rotation billiard
بیلیارد امریکایی به ترتیب شماره
billiard cue
باچوببیلیاردزدن
billiard spot
نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
billiard table
میز بیلیارد
nine ball billiard
بیلیارد کیسهای با 9 گوی شماره دار
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
cribbage billiard
بیلیارد کیسهای با کیسه انداختن هر 2 گوی
cowboy billiard
بیلیارد کیسهای با گوی اصلی و 3 گوی به شمارههای 1و 3 و 5
eight ball billiard
بیلیارد امریکایی
eight ball billiard
تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته
forty one billiard
بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
forty one continous billiard
بیلیارد امریکایی با تعیین گوی و کیسه
fifteen ball billiard
بیلیارد امریکایی بدون تعیین گوی
bottle pocket billiard
بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
pool
ائتلاف
pool
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pool
ابگیر
pool
سوراخ کردن
pool
چاله اب
pool
مخزن
pool
منبع
pool
تصحیلات اشتراکی
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool
دسته زبده وکارازموده
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
pool
ائتلاف چندشرکت با یک دیگر
pool
کولاب
pool
برکه چاله اب
pool
حوض
pool
شریک شدن باهم اتحادکردن
pool
استخر
pool
تعمیرگاه
pool
پارک موتوری
pool
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pool
نقب زدن
pool
دوره
rock pool
استخرکوچک
bottom of the pool
تهاستخر
motor pool
گاراژ
motor pool
گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
swimming pool
حمام
[با استخر]
wading pool
استخر کودکان
motor pool
خودروگاه
pool tube
لامپ مایع
paddling pool
استخرمصنوعیکوچکمخصوصبچهها
motor pool
پارک موتوری
pool tool
میله زنی
pool rectifier
لامپ مایع
pool tool
حفاری با میله توپر
pool equipment
وسایل پارک موتوری
pool cathode
کاتد مایع
pool ball
هر یک از گویهای رنگی اسنوکر
resting pool
حوضچه ارامش
storage pool
گروهی از دستگاههای ذخیره مشابه
pool equipment
وسایل تعمیرگاه
swimming pool
گرمابه
[با استخر]
condensation pool
استخرانقباض
buffer pool
تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
pool rectifier
یکسوکننده مایعی
gold pool
صندوق مشترک طلا
swimming pool
استخر شنا
boat pool
حوضچه قایق
consolidated motor pool
خودروگاه تمرکزی خودروگاه عمومی یا مشترک
olympic size pool
اندازه و طول استخر المپیک 05 در 12 متر
To pool resources to gether .
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
How deep is the swimming pool ?
گودی این استخر چقدر است ؟
normal pool level
تراز بهنجار مخزن
physical motor pool
پارک موتوری ساختمان دار پارک موتوری تاسیسات دار
indoor swimming pool
استخر سر پوشیده
mercury pool tube
لامپ مایع
mercury pool cathode
کاتد جیوهای
pool cathode tube
لامپ مایع
grid pool tube
لامپ مایع شبکه دار
mobile equipment pool
بنه متحرک افزارهای ویژه درسطح گروهان و گردان ودسته
Football pool
[British English]
قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
All members are entitled to use the swimming pool.
همه اعضاء حق دارند از استخر شنا استفاده نمایند
To become straight.
راست شدن
straight off
بلادرنگ
straight off
بفوریت
Now get this straight.
گوشهایت را خوب با ؟ کن ببین چه می گویم
straight out
<idiom>
آشکارا
straight f.
پنج برگ ردیف ویکرنگ
straight
درست
straight off
یکراست
straight off
مستقیما درجلو موج روبه ساحل
go straight
<idiom>
آدم درستکاری شدن
straight away
بی درنگ
straight away
بی تامل
straight away
روبروی سبد
straight
راست
straight
مستقیم
straight out
بی پرده
straight out
رک مستقیما
straight out
یکراست
straight right
راست مستقیم در بوکس
straight out
راست حسینی
straight
رک صریح
straight
بی پرده
to get straight A's
همه درسها را
[همیشه]
۲۰ گرفتن
out of the straight
کج
straight
عمودی
straight
افقی بطورسرراست
out of the straight
ناراست
straight
<adj.>
منظم
out of straight
غیرمستقیم
straight
راحت مرتب
straight
<adj.>
تروتمیز
straight
مستقیما
straight
<adj.>
مرتب
straight
راسته
straight
قسمت مستقیم
out of straight
منحنی
straight skirt
دامنراسته
straight rails
ریلمستقیم
straight position
فرم مستقیم
straight wing
بالمستقیم
straight line
خط
[هندسه]
[ریاضی]
straight ladder
نردبانراست
straight flush
کارتهایدلاعدادپشتهم
straight "A " student
دانش آموزی
[دانش جویی]
که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
to come straight to the point
<idiom>
مستقیما
[رک ]
به نکته اصلی آمدن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
shoot straight
<idiom>
منصفانه رفتار کردن
straight jaw
گیرهمستقیم
The picture is not straight .
عکس کج است ( راست قرار نگرفته )
Is my hat on straight?
کلاهم راصاف روی سر گذاشتم ؟
He came straight home.
صاف آمد خانه
Keep (go) straight on (ahead).
راست برو جلو
straight-faced
خونسرد درونریز
straight sets
فردیکهتمامیستهاراببرد
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
straight eye
قزنصاف
straight blade
تیغهمستقیم
straight line
پرتو
straight edge
لبه مستقیم
straight line
مستقیم
straight line
خط مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
straight line
بخط مستقیم
straight line
یکراست
straight line
صاف
straight edge
قد
straight left
چپ مستقیم در بوکس
straight halving
کام و زبانه کردن
straight face
چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
straight edge
کشو
straight edge
خط کش
straight dagger
کارد
straight bet
شرطمستقیم
home straight
خطمستقیموسطبازی
back straight
مستقیمامعکوس
straight ticket
اخذ رای دستجمعی برای نمایندگان یک حزب
keep a straight face
از خنده خودداری کردن
straight stairs
پلکان راست
put straight
مرتب کردن
straight arm
حریف را با مشت جلو امده ازخود دور کردن
straight ball
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
straight bar
میل گرد مستقیم
straight blow
ضربه مستقیم در بوکس
straight bow
کمان راست
straight angle
زاویه 081 درجه
straight edge
شمشه
straight barrel vault
طاق اهنگ طاق گهوارهای
straight barrel vault
طاق ضربی
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
straight-up ribbed top
سرکشبافتی
straight line coding
برنامه نوشته شده برای جلوگیری از استفاده حلقه و انشعاب برای اجرای سریع تر
straight line code
کد خط مستقیم
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
straight line code
کد مستقیم
The smoke rose straight up.
دود راست رفت بالا
To sit (walk) straight.
راست نشستن ( راه رفتن )
straight chain structure
ساختار راست زنجیر
straight from the horse's mouth
<idiom>
درست از خود شخص نقل قول کردن
to give one the straight tip
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
straight run pitch
تفاله اولین تقطیر
bevelled steel straight edge
فولاد کج بر
graduated steel straight edge
شینه سنجش
Straight hair (road,line).
موی ( جاده و خط ) صاف
straight line method of depreciation
استهلاک به روش خط مستقیم
He hasnt got a single straight intestine.
<proverb>
یک روده راست در شکمش نیست .
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
to set or put things straight
چیزهایاکارهارادرست ومرتب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com