Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
straw that breaks the camel's back
<idiom>
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
Other Matches
camel
رنگ شتری
camel
کلک
camel
کاتامران
camel
سار
camel
مسافرت کردن باشتر
camel
شتر
inverted camel
نوعی چرخش در حالی که پای ازاد مستقیم است
camel driver
ساربان
camel litter
هودج
bactrian camel
شتر دو کوهانه
bactrian camel
شتر باختری
camel's thorn
خارشتر
camel's thorn
گون
camel's hair
کرک یا پشم شتر پارچه پشم شتر
camel driver
شتردار
camel wool
پشم شتر
camel litter
کجاوه
camel hair
پارچهکلفتو پشمی
arabian camel
شتر یک کوهانه
camel litter
محمل
camel-color
رنگ شتری
last straw
<idiom>
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
straw
کلش
straw
ناچیز
straw
پوشال بسته بندی
straw
حصیر نی
straw
بوریا
straw
پوشال
last straw
<idiom>
[به آخر خط رسیدن]
straw
ماشوره
straw
کاه
straw boss
وردست سر عمله
straw boss
مباشرکارگران
straw yellow
رنگ زرد براق مایل به قرمز رنگ زرد کهربایی
straw wine
شراب شیرین کشمش
straw vote
اخذ رای غیر رسمی وازمایشی
to thatch with straw
کاهگل کردن
straw boss
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
straw in the wind
<idiom>
نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
lapfulof straw
یک دامن کاه
straw poll
نظرخواهیغیررسمی
straw board
مقوای ضخیم
it is not worth a straw
پر کاهی نمیارزد
straw spreader
چنگکافشان
It is a camel that kneels at every mans door .
<proverb>
آین شترى است که در خانه همه کس خوابیده است .
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea.
<proverb>
اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
You cannot make bricks without straw.
<proverb>
بى کاه نتوان خشت ساخت .
plaster of clay and straw
کاهگل
mud straw mixture
کاهگل
breaks
مجزاسازی
breaks
طلوع مهلت
breaks
کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
breaks
نقض کردن
breaks
خردکردن
breaks
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks
شکستن
breaks
انتخاب شود
breaks
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
breaks
شکستگی
breaks
ازهم باز کردن
breaks
ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
breaks
شکستن موج
breaks
جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
breaks
تجزیه
breaks
زنگ تفریح
breaks
نقطه فرودپرنده
breaks
گسیختگی
breaks
راحت باش
breaks
پاره کردن
breaks
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
breaks
فتن
breaks
شکاف
breaks
فرمان BREAK
breaks
شکست
breaks
تفکیک
breaks
قطع کردن
breaks
وقفه
breaks
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
coffee breaks
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
tie-breaks
بهم خوردن وضع مساوی
tie-breaks
تای برک
coffee breaks
تنفس
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
Where shall we be if another world war breaks out ?
اگر جنگ جهانی دیگری رخ دهد کارما بکجا می کشد ؟
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
back off
پشت را تراشیدن
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back off
عقب بردن
back out
دوری کردن از موج
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
ازاد بریدن قطع کردن
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back
تیر اصلی پشت بند
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
back off
عقب رفتن
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
get back
دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
go back
برگشتن
back out
نکول کردن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
back off
عقب زدن
back of
پشت سر
back of
در پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
come back
بازگشتن
keep back
دفع کردن
keep back
مانع شدن
behind his back
پشت سراو
keep back
نزدیک نشوید
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back
<idiom>
برگشتن
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
on ones back
بستری
on the way back
در برگشتن
right back
بک راست
Welcome back.
رسیدن بخیر
To back down .
کوتاه آمدن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
دوباره مد شدن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
out back
مایع روان شده
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
out back
چسب مایع
at the back
در پشت
keep back
جلونیایید
to look back
سرد شدن
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
back
پشت نویسی کردن
back
مدافع خط میدان
back
مدافع
back
پشتیبان
back
فهرنویسی کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back
سوارشدن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
سمت عقب
back
سطح ازاد
back
پاداش
to keep back
بازداشتن
to keep back
جلوگیری کردن از
to keep back
مانع شدن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to back out
[of]
الغاء کردن
back
جهت مخالف جلو
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بدهی پس افتاده
back
پشت سر
back-up
تکمیل کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
معکوس ریختن
back up
پشت قرار دادن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
جاگیری پشت یار
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
تکمیل کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
نکول کردن
back-up
تقویت کردن تقویتی
back-up
جاگیری پشت یار
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
جبران ازعقب
back
درعقب برگشت
back
به عقب
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
پشتی
back
عقبی گذشته
back
پس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com