English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (6 milliseconds)
English Persian
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
Other Matches
takeoff لحظه اغازپرش
takeoff ازجا پریدن وبلندشدن
takeoff اغاز پرش
takeoff برخاستن هواپیما از جا کندن دونده
takeoff leg پایی که فشار برروی ان است
takeoff foot پای اتکا
takeoff fan نیمدایره جلو میله پرش ارتفاع برای اغاز پرش
takeoff board تخته پرش طول
vertical takeoff سرعت صعود اولیه هواپیما
power takeoff قدرت
sound takeoff صداگیری
space shuttle at takeoff موشکفضاییدرحالپرواز
power-takeoff shaft اهرم شروعکار
to go with the stream همرنگ جماعت شدن
against the stream بر ضد جریان اب
on stream درحال فعالیت
on stream در حال عمل درعمل
up stream بالارود در قسمت بالای نهر
against the stream <adv.> مخالف جریان
stream مسیل
stream نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream روانه
stream جریان اب ابیاری جویبار
stream جوب
stream رودخانه ابراهه
stream جریان طولانی داده سری
stream تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream جریان اب
stream سیلان
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream رود جوی
stream جماعت
stream جریان
stream نهر
stream routing روند رود
stream of income جریان درامد
stream of consciousness سیلان ذهن
stream of consciousness تسلسل روانی
stream of consciousness جریان فکر
transport stream ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
stream lines خطوط جریان
stream line خط هدایت جریان
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
to strive against the stream <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
traffic stream جریان رفت و امد
traffic stream جریان امد و شد
to rush a stream از نهری تند گذشتن
tidal stream current tidal
output stream مسیل خروجی
stream turbine توربین بخار
ephemeral stream رود فصلی
stream routing روند روانه
subterranean stream طوفانزیرزمینی
stream day روز کاریاگردش ماشین
stream corridor دالان رود
stream centerline اسه ابراهه
input stream مسیل ورودی
input stream جریان سیر ورودی
bit stream بیتهای متوالی
in stream procedure رویه با مسیل
head stream سرچشمه رودخانه
free stream جریان ازاد
ephemeral stream رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
data stream مسیل یا نهر داده
data stream سیر داده
blood stream جریان خون
bit stream گروه بیتی
bit stream نهربیتی
bit stream مسیل بیتی
jet stream تند باد
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
stream bed بستر ابراهه
stream anchor anchor kedge
stream anchor لنگر ضد جریان اب
sluggish stream رودخانه با جریان کند
tributary stream ریزابه
side stream ریزابه
output stream نهر خروجی
stream of money جریان پول
job stream مسیل برنامه ها
job stream ورودی برای سیستم عامل مسیل عملیات
Gulf Stream جریان اب گرم گلف استریم
bit stream رشته ذره یی
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
input job stream مسیل برنامه ورودی
job input stream مسیل ورودی برنامه
job output stream مسیل خروجی برنامه
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com