Dictiornary-Farsi | stricken in years | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 101 (7 milliseconds)

English	Persian
stricken in years	سالخورده


Other Matches

We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.	ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
stricken	مبتلا
stricken	محنت زده مصیبت زده
stricken	اندوهگین
stricken	دچار
stricken with fever	تب دار
famine stricken	قحطی زده
panic-stricken	وحشتزده
panic-stricken	دست پاچه
conscience-stricken	دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
panic stricken	دست پاچه بی جهت سراسیمه
conscience-stricken	گرفتار عذاب وجدان
grief-stricken	غمزده
grief-stricken	اندوهگین
grief-stricken	حزن آلود
terror-stricken	وحشتزده
stricken with fever	دچار تب
sorrow stricken	محنت زده
sorrow stricken	غمزده
terror-stricken	مرعوب
planet stricken	وحشت زده ستاره زده
planet stricken	گرفتن نحوست سیارات
horror-stricken	ترساز پایانکار
panic stricken	وحشت زده
conscience-stricken	وجدانزده
poverty stricken	بی نوا
poverty-stricken	پست
poverty-stricken	بد
poverty-stricken	ضعیف
heart stricken	دلشکسته
poverty-stricken	بیچاره
poverty-stricken	تهیدست مفلس
poverty-stricken	فقیر
poverty-stricken	بی نوا
poverty stricken	تهیدست مفلس
poverty stricken	پست
poverty stricken	بد
poverty stricken	ضعیف
poverty stricken	بیچاره
poverty stricken	فقیر
my a is 0 years	سن من 04سال است
my a is 0 years	من 04سال دارم
my a is 0 years	چهل سال ازعمرمن می گذرد
years	حق انتفاع محدودبه چند سال
these two years	این دوساله
the last two years	دوسال اخیر یا گذشته
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
in years	مسن
about two years	تقریبا`
he is 0 years old	او ده سال دارد
about two years	تقریبا` دو سال
he is 0 years old	او ده ساله است
I've been doing it for nine years.	من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
getting on in years	پا به سن گذاشتن
years	حق رقبی
I am over 50 years old.	من ۵۰ سال بیشتر دارم.
in years	سالخورده
three whole years	سه سال تمام
intercalary years	سال های کبیسه
a few years back <adv.>	چند سال پیش
leap years	سال های کبیسه
Many years passed .	چندین سال گذشت
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
Seven solid years.	هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
not in a thousand years <idiom>	صد سال آزگار
You are 5 years younger than me.	شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
We'll need 10 years at a [the] minimum.	ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
I have been working here for years.	سالهاست دراینجا کار می کنم
leap years	سال کبیسه
full of years	سالخورده
estate for years	حق رقبی
application years	مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
application years	عمر مفید یک دستگاه
fiscal years	دوره مالی
fiscal years	سال مالی سال جاری
fiscal years	سال مالی
financial years	سال مالی
light-years	سال نوری
of mature years	سالخورده
he is years senior to me	اودوسال ازمن بزرگتریاجلوتراست
he is scarcely 0 years old	جخت اگر بیست سال د اشته باشد
past years	سالهای گذشته
some years ago	چند سال پیش
ten years old	ده ساله
tenant for years	شخص دارای حق رقبی
grow in years	سالخورده شدن
to grow in years	سالخورده شدن
to grow in years	پابسن گذاشتن
to wear one's years well	خوب ماندن جوان
over a number of years	در طی چند سال
of ripe years	پابسن گذاشته
of ripe years	کامل
in subsequent years	د رسالهای بعد
to wear one's years well	ماندن
man years	نفر در سال
of late years	دراین چند سال گذشته
The contract has a few years to run .	به انقضای قرار داد چند سال مانده
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb>	صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.	قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
I was put to shame. I was shame-stricken.	رو سیاه شدم

stricken in years

سالخورده