Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (8 milliseconds)
English
Persian
strike it rich
<idiom>
یک شبه ره صد ساله رفتن
strike it rich
<idiom>
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
Other Matches
rich
دولتمند
He is said to be very rich .
می گویند خیلی پولدار است
The more rich , the more in need .
<proverb>
آنانکه غنى ترند میتاج ترند .
I wish I were rich .
کاش ( کاشکی ) پولدار بودم
rich
زیاده چرب یا شیرین
rich
توانگر
rich
پر پشت
rich
گرانبها باشکوه
the rich
توانگران
the rich
دولتمندان متمولین
rich
غنی
rich in
پر از شاعر
rich and poor
دولتمندوفقیر
Rich poetry .
شعر پرمایه
as rich as Croesus
<idiom>
مثل قارون
[ثروتمند]
rich clad
جامه فاخر پوشیده
auto rich
مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
rich lime
اهک پر مایه
It is immaterial how rich he may be .
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
rich lime
اهک پر برکت اهک ریعدار
rich and poor
توانگرودرویش
to grow rich
ثروت بهم زدن
rich mix
مخلوط پر مایه
to grow rich
توانگر شدن
idle rich
ثروتمندان انگل
oil rich countries
کشورهای ثروتمند تولید کننده نفت
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
rich text format
روش ذخیره سازی متن که حاوی توضیحات اضافی است و شرحی بر صفحات , نوع و نوشتار و فرمت آنها دارد
He has a rich mellow voice.
صدایش گرم وپخته است
He is rich but is lacking in personality .
پولدار است ولی بی شخصیت است
to strike an a
وضعی بخودگرفتن
they are on strike
اعتصاب کرده اند
to go on strike
اعتصاب کردن
to strike into
شروع کردن
strike below
بردن کالا به انبار
to strike in
پامیان گذاردن
to strike an a
بصورت ویژهای درامدن
strike
ضربت
to strike in
دخالت کردن
to strike in
به اندرون زدن
to strike into
اغازنهادن
to strike up
خواندن یازدن اغازکردن
strike off
بی زحمت ایجاد شدن
strike off
بی زحمت درست کردن
strike out
واردعمل شدن
strike out
از بازی خارج شدن
strike out
باطل کردن
strike up
نواختن
second strike
اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
strike out
تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
strike up
نواخته شدن
to strike at any one
ضربت خود را متوجه کسی ساختن
first strike
اولین ضربت در اولین حمله
strike
برخورد
strike
ضربت زدن یورش
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strike
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike
اصابت اعتصاب کردن
strike
اعتصاب
strike
توپ زن بودن
strike
تک هوایی
strike
تصادم
strike
تک ناگهانی
strike
حمله کردن
strike
چادر را از جا کندن
strike
اعتصاب ضربه
first strike
اولین ضربه
go on strike
اعتصاب کردن
strike
ضربت زدن خوردن به
strike
حمله ضربه زدن به دشمن
strike
بخاطرخطورکردن
to strike
زدن
[ضربه زدن]
[آلت موسیقی]
strike
سکه ضرب کردن
strike out
<idiom>
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
strike
زدن
strike
اعتصاب کردن
strike
ضربه زدن
to strike fire
اتش دراوردن
to strike hands
دست پیمان بهم دادن
to strike root
ریشه زدن
to strike work
اعتصاب کردن
to strike one in the mouth
توی دهن کسی زدن
to strike oil
کامیاب شدن موفق شدن
to strike oil
بنفت رسیدن
to strike off the rolls
از صورت حذف کردن
to strike root
ریشه گرفتن ریشه دواندن
to strike root
برقرارشدن
strike-breaking
شکستناعتصاب
to strike something open
با ضربه چیزی را باز کردن
To cross out . To strike off.
خط زدن
To strike a match.
کبریت زدن
to go on a hunger strike
اعتصاب غذا کردن
hunger strike
اعتصاب غذا
rent strike
پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
to strike tens
اردو رابهم زدن
to strike with awe
هیبت زده کردن
to strike work
دست از کار کشیدن
to strike root
ریشه کردن پابرجاشدن
strike-breaker
اعتصاب شکن
strike-breakers
اعتصاب شکن
strike plate
صفحهتوپی
lightning strike
اعتصاباعتراضآمیز
wildcat strike
<idiom>
اعتصاب کارگران
hunger strike
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
out law strike
اعتصاب غیر قانونی
post strike
بعد از اجرای تک
post strike
بعد از تک هوایی
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
stay in strike
اعتصاب
strike a balance
موازنه بدست اوردن
strike an attitude
حالتی بخود گرفتن
strike blind
با ضربه کور کردن
strike force
نیروی ضربتی
strike force
نیروی کمین یا ضربت
nuclear strike
تک هستهای
nuclear strike
تک اتمی
general strike
اعتصاب عمومی
air strike
تک هوایی
air strike
حمله هوایی
data strike
چاهک داده ها
strike a bargain
معامله کردن
fly strike
هجوم مگس
he strike him blind
چنان زد که کورش کرد
light strike
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
strike pay
حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
strike joint
شکستگی طولی
strike off the rolls
از صورت وکلا خارج کردن
ten strike
امر موفقیت امیز
to strike a light
کبریت زدن
to strike camp
اردورابهم زدن
to strike a balance
موازنه دراوردن
to strike a bargain
درمعامله موافقت پیداکردن
to strike a blow for
سنگ
to strike a blow for
به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to strike a snag
بمانعی برخوردن
to strike a spark out of
جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
to strike dumb
گنگ کردن
to strike dumb
مات ومبهوت کردن
ten strike
ضربت بازی بولینگ ده میلهای
strike zone
سیرمجاز گوی چوگان زن
strike zone
منطقه خط سیر
strike root
ریشه کردن گرفتن
strike with a hammer
پتک زدن
strike with terror
وحشت زده
strike root
ریشه زدن
strike oil
به نفت رسیدن
strike with terror
ترسیده
so strike one's flag
پرچم خودراخواباندن
to strike a match or light
کبریت زدن
To deliver (strike ) a blow .
ضربه وارد ساختن
strike while the iron is hot
<idiom>
سود بردن
Strike while the iron is hot .
<proverb>
تا آهن داغ است ضربه بزن .
To deliver (strike) a blow
ضربه زدن ( وارد آوردن )
strike while the iron is hot
تا تنور گرم است باید نان پخت
He warned he would go on a termless hunger strike.
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
To strike an a attitude . To put on a stern look .
قیافه گرفتن
multi strike printer ribbon
ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com