Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
Other Matches
striking off
درزبندی
striking
زننده
striking
برخورد
striking
تصادم
striking
جرقه گیری
striking
موثر گیرنده
striking
قابل توجه
striking
برجسته
tent striking
فرمان اماده حرکت شدن یکانها
striking current
جریان اغازگر
tent striking
فرمان ضد استقرار
striking force
نیروی ضربتی
striking circle
دایرهبرخورد
striking force
نیروی یورش
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
striking out pleading
حذف قسمتی از مدافعات
re striking voltage
ولتاژ بازگیری جرقه
striking a jury
تعیین هیات منصفه با روش حذفی
amphibious striking forces
نیروهای ضربتی اب خاکی
carrier striking force
نیروی ضربتی متشکل ازناوهای هواپیمابر ناوگان هواپیمابر ضربتی
attack carrier striking forces
نیروهای ضربتی ناوهواپیمابر نیروی تک
roll in
<idiom>
باقیمت بالایی رسیدن
roll out
دویدن هواپیما روی باند
to roll by
صاف رفتن
roll
طاقه
to roll on
اسان رفتن
to roll on
صاف کردن
to roll by
اسان رفتن
to roll by
غلتیدن
roll around
<idiom>
برگشتن
to roll on
غلتیدن
roll up
اندوختن
roll in
در حافظه پهن کردن
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll on/roll off
بارگیری- تخلیه
roll out
از حافظه جمع کردن
roll out
ازتختخواب بیرون امدن گسترده شدن
roll out
سر خوردن هواپیما
roll out
معرفی یک کالای تجارتی به بازار
roll on roll off
روش بارگیری مستقیم ناو
roll up
جمع کردن
roll up
چرخیدن
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
roll up
جمع اوری کردن تاسیسات
roll up
رویهم جمع شدن
roll up
انباشتن
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
roll
غلتک
roll
تردادن
roll
صورت
roll
توپ
roll
لوله
roll
تلاطم داشتن
roll
غلطیدن
roll
غلتش ناو
roll
غلطیدن ناو
roll
انحراف به چپ یا راست
roll
تراندن
roll
ثبت
roll
غلت خوردن گشتن
roll
چرخش گردش
roll
چیز پیچیده
roll
نورد
roll
غلتاندن غلت دادن
roll
غل دادن
roll
غلتک زدن
roll
گردکردن
roll
فهرست پیچیدن
roll
غلتیدن
roll
دوران حول محور طولی غلطش
roll
طومار
roll
ناوش
roll
چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
roll
ناویدن
roll-on/roll-off
بارگیری- تخلیه
roll
چرخش توپ والیبال
roll
بدوران انداختن
roll
فهرست
roll
نورد کردن
roll reversal
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
to roll one's eyes
<idiom>
نشان دادن بی میلی
[بی علاقگی]
به انجام کاری
[اصطلاح مجازی]
hip-roll
تیر چوبی نبش
roll pass
کالیبر نورد
roll paper
کاغذ لولهای
roll over credit
اعتبار گردان
roll scroll
متن نمایش داده شده که درهرلحظه یک خط بالا یا پایین صفحه نمایش می رود
roll stand
مقام نورد
eastern roll
شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
angle-roll
ابزار گرد
edge-roll
ابزار سه ربع گرد
roll pass
رخده نورد
sheet roll
نورد ورق
drum roll
ضربات مداوم
toilet roll
دستمالتوالت
drum roll
تندزنی
crushing roll
غلتکسنگشکن
roll film
فیلملولهای
pancake roll
گوشتو...درستمیشود
sausage roll
نوعیغذاباسوسیس
spring roll
مربوطبهغذایچینی
To roll up the map. ,
نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
To roll up ones sleeves.
آستینهارابالازدن
wire roll
نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
western roll
غلطیدن افقی از روی میله
shoulder roll
چرخیدن روی شانه ها
straightening roll
غلطک مستقیم کنی
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
swing roll
چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
the roll of a ship
غلت کشتی
the roll of the sea
غلت یا موج اب دریا
to be on the pay roll
جزوکارمندان یا مزدوران بودن
to be on the pay roll
مواجب یا مزد گرفتن
pancake roll
کلوچهایکهباسبزیجاتچینی
universal roll
نورد یونیورسال
universal roll
برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
roll up one's sleeves
<idiom>
سخت تلاش کردن
roll-calls
حاضر و غایب کردن
call the roll
حضور و غیاب کردن
call the roll
حاضر و غایب کردن
chest roll
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
chilled roll
نورد سخت کننده
cold roll
نورد کردن در حالت سرد
cross roll
نورد عرضی
drag roll
غلطک کششی
dummy roll
غلطک کور
dummy roll
نورد کور
cogging roll
دستگاه نورد اولیه شمش
giant roll
تاب
grooved roll
غلطک شیاردار
grooved roll
نورد شیاردار
hot roll
نورد کردن داغ
idle roll
غلطک کور
breaking down roll
نورد شکست
roughing roll
پیش نورد
break down roll
پیش نورد
roll of honour
صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
roll of honour
لیست افتخار
rock'n'roll
رقص راک اندرول
rock'n'roll
رقص بحنبان وبچرخان
rock and roll
رقص راک اندرول
rock and roll
رقص بحنبان وبچرخان
roll-call
حاضر و غایب کردن
back up roll
غلطک پشت بند
backing roll
غلطک پشت بند
bead roll
صورت مردگانی که برای ارواح انها فاتحه یادعامیخوانند
bed roll
رختخواب پیچ
bed roll
خاموت انکادره
blooming roll
نورد شمشه
blooming roll
دستگاه نوردشمشه
bottom roll
غلطک ماتریسی
jack roll
چرخ چاه
roll of thunder
غرش رعد
roll call
شیپورجمع
roll call
حاضر و غایب
roll back
عقبگرد
roll back
کاریک برنامه کاربردی پایگاه داده ها برای توقف تراکنش و برگشت پایگاه داده ها به وضعیت قبلی
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
roll back
عمل تنزل دادن
roll back
عقب کشی
roll back
قیمت جنسی یاکالایی را بسطح اولیه پایین اوردن
roll call
حضور و غیاب
roll call
نامیدن افراد
roll kitchen
اشپزخانه متحرک
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
roll housing
پایه دستگاه نورد
roll forward
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
roll forward
تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
roll call
حضور و غیاب سازمانی
roll back
عقب کشیدن
roll axis
محور غلطش
period of roll
زمان تناوب چرخش
period of roll
دوره تناوب
muster roll
دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
muster roll
دفتر اسامی افراد نظامی وافسران یک منطقه یا کشتی
pay roll
لیست پرداخت حقوق
pay roll
لیست حقوق
jelly roll
نان شیرینی ژله دار ولوله کرده
jelly roll
رولت
pick and roll
ایجاد سد و چرخش
plate roll
غستگاه نورد صفحه
pilger roll
غلطک زائر
to roll up the enemy line
بخط دشمن کردن
to roll up the enemy line
حمله جناحی
arm roll and grapevine
بغل رومی
roll out the red carpet
<idiom>
حسابی پذیرایی کردن
center disc roll
نورد دیسکی
intermediate roll stand
مقام نورد میانی
roll out the red carpet
<idiom>
برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
center disc roll
غلطک دیسکی
To toss and turn. To roll over.
از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
roll piercing process
فرایند نوردمایل
Roll the blanket round yourself.
پتو رابدور خودت بپیچ
roll piercing process
روش نورد مایل
to roll a huge snowball
گلوله بزرگی از برف درست کردن
leg lift and side roll
کنده سرانبون
fireman's carry and barrel roll
یک دست از کمر
front headlock and side roll
سر زیر بغل با مایه بزکش
arm roll and outside leg trip
فن ارنج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com