English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (6 milliseconds)
English Persian
string quartets ارکستر چهار نفری مرکب ازسازهای زهی
Other Matches
quartets چهاربخشی
quartets قطعه موسیقی مخصوص چهارتن خواننده یا نوازنده گروه چهارتنی که قطعهای رابسرایند.
quartets چهارقلو
second string بازیگر ذخیره
G-string پارچهی باریک که برخی رقاصههابا آن ستر عورت میکنند
first string درجه یک
first string منظم
first string دائمی
to string up somebody بدار آویختن کسی
string رشته کردن
string سری از حروف به ترتیب الفبا- عددی یا کلمات که تغییر کرده اند و به عنوان واحد مجزا درکامپیوتر به کار می روند
string along موافق بودن
string along وفق داشتن معوق گذاردن
string out <idiom> کش دادن چیزی
string along <idiom> فریفتن
inner string زهداخلی
G-string لنگ باریک
to string up به هیجان اوردن
to string up کوک کردن
to string up اماده کردن
to string up خفه کردن
to string up دارزدن
to string up somebody کسی را دار زدن
string course قطاربندی
string course رخبام
string course هره
string فضای ذخیره سازی برای مجموعهای از حروف الفبا- عددی
string نخ مانند
string ردیف سلسله
string قطار
string رشته کردن نخ کردن
string یک سری تیراندازی بوسیله یک نفر
string مربی خم کردن کمان و بستن زه
string سری پیام یک سری گلوله
string زه انداختن به
string کشیدن
string یک سری پیام که از یک ایستگاه به ایستگاه دیگرارسال میشود
string چسبناک دراز
string زه دارکردن
string بصف کردن
string به نخ کشیدن
string : ریش ریش
string ریشهای
string سیم
string تعداد حروف یک رشته
string متغیر در زبان کامپیوتری که میتواند شامل حروف الفبا- عددی و نیز اعداد باشد
string برچسب مشخصات یک رشته
string : زه
string رشتهای که فقط حاوی اعداد است
string رشته خالی
string زبان برنامه نویسی سطح بالا که از روشهای پردازش رشته استفاده میکند
string بخشی از حافظه که رشتههای حروف الفبا عددی در آن ذخیره شده اند
string اتصال مجموعهای از رشته ها به هم
string عملیات برنامه که روی رشته ها اجرا میشود
string زهی
string نخ ریسمان
string رشته
string manipulation دستکاری رشته
string handling بکارگیری رشته
string variable متغیر رشته
string picture روزنه کمان
string length طول رشته
string operation عملکردرشتهای
string operation عملیات رشتهای
string manipulation دستکاری رشتهای
casing first string عایقاولینطناب
string walking تمرین تیراندازی با تیر وکمان
long string خط فرضی از وسط طول میزکیسه دار بیلیارد
outer string زهبیرونی
string's heddle نخ کجی
to harp on one string پاتوی یک کفش کردن
string's heddle ورد
to harp on one string پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
the look end of a string ان سر نخ که باز و ازاد است
symbolic string رشته علائم
string tie کراوات باریک
stup string رشته تنظیم
string formula فرمول رشتهای
string fingers سه انگشتی که زه کمان را می کشند
head string خط عرضی فرضی وسط میزبیلیارد
follow the string وضع مشخصی نسبت به زه گرفتن
empty string رشته خالی
string hand دستی که زه را می کشد
draw string بند لیفه
check string ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
character string رشته کاراکتری
character string رشته دخشهای
bit string رشته بیتی
bit string رشته ذرهای
alphabetic string رشته الفبائی
string quartet ارکستر چهار نفری مرکب ازسازهای زهی
shoe string بند کفش
string beans انواع لوبیا سبز
leading string ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
navel string بند ناف
string file پرونده رشتهای
string silencer صداگیر
string dampener صداگیر
string board تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
string bean انواع لوبیا سبز
string bass کنترباس
string bass ویولون سل بم
null string رشته تهی
null string رشته پوچ
string band دسته موزیک سازهای سیمی
string arm بازوی زه کش
shot string ساچمههای دراز خارج شده از تفنگ
search string رشته جستجو
cut-string stairs بغل بند باز
bow string truss خرپاهائیکه قسمتهای فوقانی و تحتانی ان نسبت به افق خمیده باشد
string processing languages زبانهای پردازش رشته
suspension insulator string عایقسیمهایمتراکم
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com