Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
stuff shot
شوت ابشاری
Other Matches
stuff
انباشتن
stuff
چرخش توپ
stuff
ابشار در حلقه بسکتبال
stuff
چیز
stuff
متاع
stuff
ماده اولیه
stuff
پر کردن
stuff
ماده
stuff
کالا
stuff
جنس مصالح
stuff
پارچه
stuff
چرند پرکردن
stuff
تپاندن
stuff
چپاندن انباشتن
stuff
جنس
sweet stuff
شیرینی
seizing stuff
نخ طناب پیچی
kitchen stuff
اخال
kitchen stuff
لوازم اشپزخانه
green stuff
سبزیجات
green stuff
سبزی
garden stuff
حاصل باغ :سبزی ومیوه
kitchen stuff
اشغال
small stuff
طناب نازک
small stuff
ریسمان
dye stuff
جوهر
dye-stuff
ماده رنگی در رنگرزی الیاف
[این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
hot stuff
جذاب هیجانانگیز و متمایلبهانجام عملجنسی
to stuff up a hole
سوراخی را گرفتن
dye stuff
رنگ
dye stuff
ماده رنگی
food dtufe stuff
خوار و بار
food dtufe stuff
خوردنی
to not give a stuff about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
food dtufe stuff
ماده غذایی
To know the tricds of the trade . To know the ropes . To know ones stuff.
فوت وفن کاری را دانستن
I know my job ( stuff ). Iknow the score ( ropes ) .
درکارم واردهستم
shot
امپول
shot
تیر
like a shot
بیدرنگ
like a shot
بی تامل
within shot
در تیررس
shot
گلوله
shot
یک طول زنجیر لنگر
shot
ساچمه
shot
تیرزدن
shot
منظره فیلمبرداری شده
shot
جرعه
shot
عکس
shot
رهاشده
shot
تزریق
shot
اصابت کرده
shot
جوانه زده
shot
رسایی پرتابه
shot
یک گیلاس مشروب
shot
فرصت ضربت توپ بازی
to be shot
ازکارافتادن
shot
گلوله تیراندازی شده
shot
ضربه
shot
شوت
shot
پرتاب وزنه گلوله سربی
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot
اسم مفعول shoot
Take my shot
بند کفشم باز شده
to be shot
خراب بودن
shot
تیراندازی شده تیرخورده
shot
تیرپرتاب شده
one shot
یک بارهای
shot
برد
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
she was shot for a spy
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
set shot
شوت درجا
rifle shot
تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
single shot
یکبارهای
single shot
گلوله منفرد
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
passing shot
ضربه دور از دسترس
out of ear shot
بیرون از صدا رس
rifle shot
تیررس تفنگ
single shot
تک گلولهای تک تیر
pull shot
ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
shot effect
اثر ساچمهای
sighting shot
تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
shot blasting
براده اهن
shot clock
ساعت مسابقه
shot peen
ساچمه پاشیدن
shot blast
ساچمه پاشیدن
shot noise
اثر ساچمهای
push shot
ضربه فشاری
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
shot gun
تفنگ شکاری
shot line
نخ تفنگ
shot line
نخ پران
shot silk
ابریشمی که چون از چند سوبدان نگاه کنندچند رنگ نشان میدهد
shot string
ساچمههای دراز خارج شده از تفنگ
shot maker
فشنگ ساز
single shot
اسلحه تک تیر
wild shot
تیر پراکنده
wild shot
تیر بی هدف
with in gun shot
درمیدان تیر درتیررس
wood shot
ضربه با قسمت چوبی راکت
bar shot
ساچمهیمیلهای
hollow shot
گودالساچمه
mug shot
عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
As soon as a shot was heard …
تا صدای تیر شنیده شد …
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
A shot in the dark
تیری درتاریکی
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
big shot
<idiom>
شخص مهم وقدرتمند
give it your best shot
<idiom>
سخت سعی کردن
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
wedge shot
ضربه برشی در گلفV
trial shot
تیر قلق گیری
small shot
ساچمه
smell shot
ساچمه
snap shot
عکس فوری
snap shot
بعجله انجام شده
snap shot
فوری
snap shot
عکس فوری گرفتن
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
with in ear shot
در حدود صدا رس
solid shot
ساچمهخالص
tee shot
ضربه از نقطه شروع بازی گلف
to fire a shot
شلیک کردن
to fire a shot
تیرخالی کردن
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
trial shot
گلوله ازمایشی
trial shot
تیر ازمایشی
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
one shot multivibrator
نوسانساز یکبارهای
drop shot
جاخالی
crashing shot
شوت محکم
course line shot
مشاهده در خط
corner shot
ضربه به گوشه دیوار جلو
combination shot
ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
chip shot
ضربه کوتاه
cheap shot
خشونت عمدی
charity shot
پرتاب ازاد
case shot
جای فشنگ
crosscorner shot
ضربه به سمت قطر مخالف
crosscourt shot
ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
dab shot
ضربه ناگهانی از نزدیک تور
drop shot
ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
drop shot
ضربه دراپ
draw shot
ضربه با پیچش به عقب
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
dismantling shot
تیر تخریب کننده
dead shot
تیر اشتباه
dead shot
تیر خطا
case shot
چارپاره
case shot
چار پاره
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
acrack shot
تیراندازماهر
big shot
ادم کله گنده
big shot
شخص مهم
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
pot-shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
carom shot
طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
shot put
پرتاب وزنه
cannon shot
گلوله توپ
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
call one's shot
مشخص کردن هدف
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
pot shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
drop shot
ضربه اهسته روی تور والیبال
one shot lubrication
روغنکاری گروهی
net shot
ضربه لب تور
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
hook shot
شوت هوک
indian shot
خیز ران هندی
jaw shot
ضربه به گوی در گوشه میزبیلیارد
kill shot
ضربه محکم
line shot
گلوله در خط
long shot
کسیکه درمسابقات
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
ond shot
یکجا
ond shot
یکمرتبه
ond shot
بیک حمله دریک حمله
one aircraft was shot down
یک هواپیما
one aircraft was shot down
سرنگون گردید
open shot
سیستم باز
open shot
با کارکرد ازاد
he was shot for a spy
او به جرم جاسوسی تیرباران شد
gun shot
گلوله توپ
flying shot
تیر سر پرواز
flip shot
ضربه با استفاده از مچ
flight shot
تیرپرتاب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com