Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
such goods will sell very high
اینگونه کالاهاخوب بفروش میرود
Other Matches
to sell by a
حراج کردن
sell
فروختن
sell
معامله
sell
فروش
sell
فروختن بفروش رفتن
sell
فروش ومعامله
to sell
یکجا فروختن
sell off
یکجا فروختن
sell off
ارزان فروختن فروش یکجا وارزان
sell-out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
to sell out
بدیگری واگذار کردن ورفتن
to sell off
و ته انرابالا اور ردن
to sell off
ارزان فروختن
to sell
عمده فروختن
to sell by a
بمزایده گذاشتن
sell
به فروش رفتن
sell out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out
معامله کردن
sell out
معامله کردن
sell-out
فروختن
sell-out
یکجا فروختن خیانت کردن
sell out
<idiom>
صادق نبودن ،فرختن راز
sell out
فروختن
sell out
یکجا فروختن خیانت کردن
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
hard sell
زورچپانی
hard sell
فروشندگی باچرب زبانی وفشار
to sell at a loss
بضر یا زیان فروختن
sell up a debtor
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
sell to pass
خیانت به مرام دسته خودکردن
hard sell
فروش ماهرانه
sell-outs
معامله کردن
sell-outs
فروختن
sell on credit
نسیه فروختن
sell short
پیش فروش کردن
soft sell
بانرمی وملایمت بفروش رساندن
sell the pass
خیانت به مرام دسته خودکردن
sell a dummy
فریفتن حریف
sell by auction
حراج کردن
sell by auction
به مزایده فروختن
sell for cash
نقد فروختن
sell molding
قالب گیری پوستهای
sell-outs
یکجا فروختن خیانت کردن
sell-outs
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
to sell by retail
خرده فروختن
to sell dearly
گران فروختن
to sell short
سام فروختن
To sell something at a loss.
چیزی را باضرر فروختن
to sell or pat up at a
بمزایده فروختن
sell like hotcakes
<idiom>
سریعا فروختن
hard sell
<idiom>
باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
to sell or pat up at a
حراج کردن
to sell up a debtor
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
to sell short
پیش فروش کردن
sell-by date
فروشبراساستاریخمصرف
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
to sell dearly
مفت نباختن
to sell in lots
تیکه تیکه فروختن
to sell in lots
فال فال فروختن
sell oneself short
<idiom>
خودرادست کم گرفتن
sell like hot cake
<idiom>
رو دست بردن
To sell at coast price .
مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
If you want to sell your car , I am your man .
اگر می خواهی اتوموبیلت را بفروش من مرد خریدم
sell like hot cake
<idiom>
مثل کاغذ زر ورق بردن
You cannot sell the cow and drink the milk .
<proverb>
نمى توان هم گاو را فروخت هم شیرش را نوشید .
goods
جنس
goods
کالا
goods
امتعه
goods
کالاها
available goods
کالاهای موجود
d. of goods
تحویل کالا یا اجناس
get the goods on someone
<idiom>
فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
goods
اجناس
knit goods
کش بافت
knit goods
کالای کش بافت
lien on goods
حق حبس کالا
goods in pledge
کالای گروی
marketable goods
کالاهای قابل عرضه به بازار
merit goods
کالاهای مطلوب
mixed goods
کالاهای مختلط
narrow goods
کاذی باریک
merit goods
کالاهای ایده ال
hazardous goods
امتعه خطرناک
intermediate goods
کالاهای واسطهای
intermediate goods
کالاهای واسطه
household goods
her by girl married anewly to given parents جهیزیه
investment goods
کالاهای سرمایهای
inwards goods
کالاهای وارداتی
heavy goods
ماشین الات سنگین
heavy goods
محصول صنایع سنگین
heavy goods
کالاهای سنگین
transport of goods
حمل و نقل بار
finished goods
کالاهای ساخته شده
final goods
کالا برای مصرف نهائی
final goods
کالای نهائی
fate of goods
وضعیت کالا
fancy goods
کالاهای تجملی
dutiable goods
کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
durable goods
کالاهای بادوام
durable goods
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
dress goods
قماشهای زنانه
discount of goods
تخفیف روی کالا
d. in second hand goods
دست فروش
d. in second hand goods
سمسار
custody of goods
حفافت یا نگهداری کالا
contrabanded goods
اموال و اشیا قاچاق
consumption goods
کالاهای مصرفی
consumer's goods
کالای مصرفی
finished goods
کالاهای اماده فروش
futures goods
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
goods afloat
کالای در راه
hazardous goods
کالاهای خطرناک
hard goods
اجسام سخت
hard goods
اجسام پایدار ومقاوم
handling of goods
جابجایی امتعه
handling of goods
جابجایی کالا
goods on approval
تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
goods receiving
کالاهای درحال تحویل
goods receiving
کالاهای دریافتی
goods inwards
کالاهای درحال تحویل
goods inwards
کالاهای دریافتی
goods intake
کالاهای درحال تحویل
goods intake
کالاهای دریافتی
goods in transit
کالاهای عبوری
goods and services
کالاها و خدمات
goods and chattels
اموال و دارائیهای منقول
consolidate goods
کالاها را ادغام کردن
goods station
ایستگاهکالاهایتجارتی
spot goods
کالاهای موجود
soft goods
کالاهای مصرف شدنی
soft goods
کالاهای بی دوام
smuggled goods
کالای قاچاق
to t. a cusomer for goods
کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
valuable goods
اشیاء بهادار
valuable goods
اشیاء باارزش
we ran out of these goods
این کالای ما تمام شد
white goods
پارچه سفید نخی
white goods
حوله سفید ملافه
secondhand goods
کالاهای دست دوم
rationed goods
کالاهای جیره بندی شده
spot goods
کالاهای اماده تحویل
staple goods
کالای بسیار ضروری
to discharge goods
کالا را تخلیه کردن
to countermand goods
سفارش کالا را پس گرفتن
to boycott goods
تحریم کردن کالا
the goods in question
کالای موردبحث
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
supporting goods
موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
supporting goods
کالاهای حمایتی
substitute goods
کالاهای جانشین
stolen goods
کالای مسروقه
stolen goods
مال مسروقه
stolen goods
مال دزدی کالای دزدیده شده
stolen goods
اموال مسروقه
public goods
کالاهای عمومی
proprietary goods
کالاهای اختصاصی
proprietary goods
کالاهایی که دارای علامتی خاص میباشند
manufactured goods
کالایکارخانهساز
Contraband goods.
کالای قا چاق
deliver the goods
<idiom>
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
overdue goods
کالاهای تحویل نشده
Goods to declare
همراه داشتن کالاهای گمرکی
substandard goods
اجناس بنجل
transport of goods
رفت و آمد بار
order for goods
سفارش کالا
on receipt of the goods
برسیدن کالا
on receipt of the goods
بوصول کالا
nonessential goods
کالاهای غیر اساسی
nondurable goods
کالاهای بی دوام
perishable goods
کالاهای فاسد شدنی
perishable goods
کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
prohibited goods
کالاهای منع شده
prohibited goods
اشیاء ممنوع
prohibited goods
کالاهای ممنوعه
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
producer's goods
مواد تولیدی
producer's goods
کالاهای مولد
producer's goods
کالاهای سرمایهای کالاهای تولیدی
producer goods
کالاهای سرمایهای
producer goods
کالاهای تولیدی
yard goods
اجناس ذرعی
goods wagon
واگنحملکالا
piece goods
کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
perishable goods
perishables
narrow goods
نوار قیطان
goods train
قطار حمل کالا
acceptance of goods
قبول کردن کالا
appropriation of goods
ضبط مال التجاره
attractive goods
کالاهای جذاب
bill of goods
صورت کالا
bill of goods
فهرست تجارتی
bonded goods
کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
acceptance of goods
پذیرفتن کالا
bonded goods
کالاهایی که تحت کنترل گمرک نگهداری میشود
branded goods
کالاهای دارای علامت تجاری کالاهای مارکدار
business goods
کالای تولیدی
consumer goods
کالای مصرفی
goods train
قطار باربری
goods trains
قطار باربری
goods trains
قطار حمل کالا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com