Dictiornary-Farsi | suction limit | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 156 (8 milliseconds)

English	Persian
suction limit	حد مکش


Other Matches

suction	عمل مکیدن
suction	مک
suction	مک زنی
suction	جذب بوسیله مکیدن جذب
suction	مکش سوپاپ تلمبه
suction	مکش
suction	تنفس
suction pipe	لوله مکنده
suction face	سمت مکش
suction filter	صافی مکنده
suction hose	شیلنگ مکنده
suction hose	لوله پلاستیکی اب مکنده
suction lift	ارتفاع مکش
suction lift	بلندی مکش
suction pipe	لوله مکش
suction pump	تلمبه مکنده
suction pump	تلمبه مکشی
suction pump	پمپ مکشی
suction lift	ارتفاع نظیر مکش در پمپ
total suction head	ارتفاع کل مکشی
pump suction head	سرمکشپمپ
double suction pump	تلمبه با مکش دو طرفه
to have a limit [of up to something]	[تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
limit	حد [ریاضی]
without limit	بی حد بی اندازه نامحدود
there is no limit to it	حدی بران متصور نیست
there is no limit to it	اندازه ندارد
there is no limit to it	حد ندارد
to limit something	چیزی را محصور کردن
limit	حدود
limit	حریم
limit	مسافت یا مدت مسابقه
limit	محدود کردن تعیین کردن حد
limit	کران
limit	منحصر کردن
limit	معین کردن
limit	محدود کردن
limit	اندازه وسعت
limit	پایان
limit	کنار
limit	حد
limit	محدود
liquid limit	مرز ابگونگی
liquid limit	مرزحالت شلی
price limit	حد قیمت
proportional limit	حد نسبی
physiological limit	کران فیزیولوژیکی
proportional limit	حد خطی
lower limit	کران پایین
liquid limit	حد جاری شدن
lower limit	حد پایین
lower limit	حد پائینی
lower limit	حد تحتانی
lower limit	حد پایینی
magnetic limit	مرز مغناطیسی
load limit	اندازه بار
plastic limit	حد خمیری
load limit	حد بار
liquid limit	حد سیلان
roche limit	حد روش
rupture limit	مرز پاره شدن
safety limit	حد تامین
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
To set a limit to everything.	برای هر چیزی حدی قائل شدن
age limit	محدودیت سنی
upper limit	حد بالا
upper limit	حد فوقانی
upper limit	حد بالایی
transmission limit	محدوده فرافرستی
transfer limit	حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer limit	حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
tolerance limit	خطای مجاز
temperature limit	مرز دما
tax limit	حد مالیاتی
strain limit	حد تناسب میان تنش و انبساط
shrinkage limit	حد انقباض
what is the limit on my account?	حد اعتبار حساب من چقدراست؟
liquid limit	حد میعان
time limit	حد زمانی
detection limit	حد اشکارسازی
elastic limit	حد ارتجاعی
elastic limit	حد کشسانی
elastic limit	حد بر جهندگی حد ارتجاعی
elastic limit	مرز برجهندگی
elastic limit	مرز ارتجاعی
elastic limit	حد کشواری
elastic limit	حد جهمندی
elastic limit	حدالاستیک
endurance limit	حد دوام مصالح
fatigue limit	حد خستگی
flow limit	حد بده
debt limit	حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
cut off limit	حد برش
time limit	محدوده زمانی
time limit	محدودیت زمانی
speed limit	سرعت مجاز
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
acceptance limit	حد قابل قبول
acceptance limit	حد پذیرش
audibility limit	حد شنودپذیری
bag limit	حد مجاز صید
absorption limit	لبه جذب
confidence limit	حد اطمینان
creep limit	حد انبساط دائمی
creep limit	حد خزش
critical limit	حد بحرانی
flow limit	حد جریان
high limit	حد نهایی
liquid limit	حدمیعان
limit of fire	حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
limit of inflammability	حد اتش گیری
limit of inflammability	حد قابل اشتعال
limit of load	حد بار گذاری
limit of proportionality	حد تناسب
limit of tolerance	حد رواداری
limit state	حالت حدی
limit state	حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
limit stop	حد ایست
limit switch	لیمیت سوئیچ
limit velocity	حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
liquid limit	مرز روانی
limit of fire	حدود اتش
limit of elasticity	حد کشسانی
limit load	بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
limit gage	وسیله سنجش تلرانس
limit indicator	نشاندهنده تلرانس
limit of elasticity	حد ارتجاعی
limit check	بررسی حدی
limit check	مقابله حدود
liquid limit	حد روانی
liquid limit test	ازمون مرز حالت شلی
rear limit line	خطمحدودکنندهعقب
liquid limit test	ازمون حد روانی
limit creep stress	حد خزش
lower flammability limit	حد پایینی اشتعال پذیری
threshold limit values	استانه مقدارهای حدی
limit fatigue stress	حد دوام
upper limit [of the integral]	کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
lower limit [of the integral]	کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
average limit of ice	حد متوسط یخ
time yield limit	حد تسلیم زمانی
prudent limit of endurance	حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of patrol	حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
rated fatigue limit	حد دوام نامی
cylinderical limit gage	دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
ultimate stress limit	حد تنش نهایی
upper flammability limit	حد بالایی اشتعال پذیری
work limit test	ازمون سرعت کار
central limit theorem	قضیه حد مرکزی
limit state of failure	حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
Limit your expenditures to what is essential .	مخارجتان رافقط صرف ضروریات بکنید
elastic limit tensile strength	elastometer ratio
elastic limit tensile strength	دستگاه اندازه گیری الاستیسیته ارتجاع سنج
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .	از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
The prescribed time - limit expires tomorrow .	مهلت مقرر فردا منقضی می شود

suction limit

حد مکش