Dictiornary-Farsi | sufficient condition | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 154 (8 milliseconds)

English	Persian
sufficient condition	شرط کافی
sufficient condition	شرط کافی [ریاضی]


Other Matches

sufficient	مکفی
sufficient	قانع
necessary and sufficient	لازم و کافی
sufficient	شایسته صلاحیت دار
sufficient	کافی
sufficient	بسنده
sufficient	بس
sufficient	مقدار کافی
sufficient <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	کافی
self sufficient	خود استوار
self sufficient	خودکفا
self sufficient	مستغنی بی نیاز از غیر
self sufficient	خودبسنده
self sufficient	خود بس
self-sufficient	مغرور
sufficient <adj.>	بسنده
sufficient <adj.>	پذیرفتنی
sufficient <adj.>	مناسب
self-sufficient	بی نیاز
sufficient <adj.>	لایق
sufficient <adj.>	مقبول
be sufficient	کفایت کردن
sufficient <adj.>	قابل پذیرش
sufficient <adj.>	پسندیده
be sufficient	کافی بودن
be sufficient	بسنده بودن
be sufficient	بس بودن
sufficient conditions	شرایط کافی
good [sufficient] <adj.>	کافی
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	مناسب
good [sufficient] <adj.>	پذیرفتنی
good [sufficient] <adj.>	پسندیده
good [sufficient] <adj.>	بسنده
good [sufficient] <adj.>	قابل پذیرش
good [sufficient] <adj.>	مقبول
good [sufficient] <adj.>	لایق
lack of sufficient age	عدم بلوغ
out of condition	معیوب
out of condition	خراب
on the condition that	به شرط انکه
condition	حالت
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
necessary condition	شرط لازم [ریاضی]
condition	شرط [وضع] [پیشزمینه]
on no condition	به هیچ شرطی
on one condition	به یک شرط
on that condition	به آن شرط
zero condition	حالت یک سلول مغناطیسی زمانی که صفر را نمایش میدهد
condition	شرط مهم در قرارداد
condition	ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
condition	وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
condition	1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
condition	اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
condition	وضعیت
condition	مشروط کردن
condition	شرط مقید کردن
condition	شرط نمودن شایسته کردن
condition	شرط
condition	وضع
condition	عارضه شرطی کردن
condition	چگونگی
condition	موقعیت
to make it a condition	شرط کردن
tropical condition	شرایط گرمسیری
unclear condition	شرط مجهول
wait condition	1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
On condition that. Provided that.	بشرط آنکه (بشرطی که )
Coulomb's condition	قید کولن
There is only one condition attached to it .	فقط یک شرط دارد
to change ones condition	زن گرفتن شوهرکردن
to change ones condition	عروسی کردن
to chang one's condition	عروسی کردن
to buy on condition	شرط خریدن
condition of corollary	شرط نتیجه
standard condition	شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
standard condition	شرایط استاندارد
condition code	کد شرط
interesting condition	حمل
in a ruined condition	ویران
air condition	دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
ammunition condition	وضعیت مهمات
an unclear condition which	consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
boundary condition	شرط کرانی
rug condition	[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
prevailing condition	شرط غالب
condition book	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
condition code	کد وضعیت امادگی اقلام
condition code	کدوضعیت اماد
condition code	رمز وضعیت
condition about description	شرط صفت
equilibrium condition	شرط تعادل
lay down the condition	شرط کردن چیزی
line condition	وضع خط
line condition	حالت خط
make it a condition	شرط کردن
mark condition	وضعیت نشان
default condition	وضعیت قرار دادی
no load condition	حالت بی باری
mark condition	شرط علامت
normalization condition	شرط بهنجارش
operating condition	رژیم
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
interesting condition	حاملگی
interesting condition	ابستنی
error condition	وضعیت خطا
error condition	شرط خطا
embankment condition	حالت یا شرائط خاکریزی
ignition condition	حالت احتراق
in good condition	بی عیب خوب
in working condition	دایر
in working condition	کارکننده
initial condition	شرایط اولیه
initial condition	شرط اولیه
option of condition	خیار شرط
condition of readiness	شرایط امادگی
space condition	حالت فاصله
race condition	حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
readiness condition	وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
readiness condition	وضعیت اماده باش
restart condition	شرط بازاغازی
condition of qualification	شرط صفت
condition of performance	شرط فعل اثباتا"
condition of non performance	شرط فعل نفیا"
condition of equilibrium	شرط تعادل
space condition	شرط فاصله
putting a condition	اشتراط
condition of readiness	وضعیت امادگی رزمی
putting a condition	شرط گذاشتن
pre condition	شرط لازم الاجرای قبلی
quenched and tempered condition	حالت ترساندن و سخت گردانی
reasonable term and condition	قید و شرط معقول
in perfecting bail condition	بی عیب
condition of subsequent events	شرط نتیجه
idle circuit condition	وضعیت مدار بی بار
condition contrary to the requirment of	شرط خلاف مقتضای عهد
condition about performance of an act	شرط فعل
condition which is impossible to fulfill	شرط غیر مقدور
condition contrary to the requirement	contract of
condition contrary to the requirment	شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirement	شرط خلاف مقتضای عقد
functional condition code	کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
attack condition , alfa	وضعیت تک
attack condition , alfa	الف
In good condition (health).	سالم وبی عیب
defense readiness condition	وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
He is in no condition (not fit)to work.	امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
person in whose favor a condition is mad	مشروط له
mint a mint condition	نونو
mint a mint condition	تازه تازه