Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
superior order
امر مافوق
superior order
دستور مافوق
Other Matches
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
superior
ممتاز
superior
ارشد برتر
superior
بالاتر
superior
بالایی
superior
برتر
superior
فرادست
superior
مافوق
superior
رئیس
superior
بالادست
superior
عالی
superior
مافوق بالارتبه
superior cymbal
سنجبالاتر
superior conjunction
مقارنه علوی
superior umbilicus
فرورفتگیپیشین
superior planets
سیارههای خارجی
respondeat superior
مسئوولیت را از امر بخواهید
Mother Superior
رئیس بنیاد مذهبی
superior number
عدد بزرگتر
superior colliculus
برجستگی زبرین
superior conjunction
مقارنه خارجی
superior planets
سیارات برین
superior court
دادگاه تمیز
superior court
دادگاه عالی
superior planets
سیارههای علوی سیارههای فراگرد
superior mesenteric vein
سیاهرگمافوققسمتپایین
superior nasal concha
حفرهپیشینبینی
superior mesenteric artery
سرخرگمافوققسمتپایین
superior dental arch
قوسپیشیندندان
superior vena cava
رگاصلیبهقلب
in order
دایر
in order
صحیح
by order of
حسب الامر
by order of
فرمان
in order
درست
out of order
از کار افتاده
out of order
خراب
in order to ...
برای
[اینکه]
in order to ...
تا
[اینکه ]
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
out of order
درهم برهم
out of order
نادرست
to the order of
به حواله کرد
order
سفارش دادن کالا یا جنس
first order
مرتبه اول
to the order of
در وجه
In this order. In this way.
باین ترتیب
re order
سفارش دوم باره
out of order
<idiom>
کارنکردن
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
to order
<idiom>
به ترتیب
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
to the order of
بحواله کرد
in order that i may go
برای اینکه بروم
in order that he may go
برای اینکه برود
in order that
برای اینکه
in order that
تا اینکه
well-order
خوش ترتیب
[ریاضی]
second order
مرتبه دوم
order
حواله کرد حواله کردن دستور
order
رتبه
order
حواله
order
دستور سفارش
order
حکم
order
سفارش دادن دستور دادن
order
دستورالعمل دستور
order
نظام معماری
order
خرید سفارش خرید
order
سفارش دادن
order
دستور دادن سفارش
order
امر
order
مرتبه
order
راسته
order
مرتب کردن
order
کد عمل
order
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order
شیوه
order
سبک معماری
order
نظم
order
سفارش دادن تنظیم کردن
order
منظم کردن
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
order
ن
order off
حکم خروج
order
دستور
order
سفارش
order
دستورالعمل
order
ترتیب
order
نظم دادن
order
دستورعملیاتی
order
فرمان نظم
order
ترتیب انجام کار
order
دستور دادن
order of battle
سازمان نیروهایا یکان
order of battle
ترتیب نیرو
order of bankruptcy
حکم ورشکستگی
order of fire
ترتیب احتراق موتور
second order conditions
شرایط ثانوی
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
sort order
نظم ترتیب
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
second order factor
عامل مرتبه دوم
short order
خوراکی که زود مهیا میشود
second order reaction
واکنش مرتبه دوم
order in council
تصویب نامه دولتی
route order
فرمان ستون راه رو
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
order of discharge
حکم تصفیه
order of discharge
حکم برائت ذمه
pay order
سندپرداخت حقوق
pay order
لیست پرداخت حقوق
partial order
ترتیب جزئی
partial order
پاره ترتیب
order of fire
ترتیب توالی اتش
order of magnitude
مرتبه بزرگی
order of matrix
مرتبه ماتریس
order time
زمان سفارش کالا
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of the day
برنامه روزانه
order of the day
معادل agenda
order of the day
دستور جلسه
payable to order
قابل پرداخت به حواله کرد
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
place an order
سفارش دادن
review order
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
review order
لباس وتحملات سان
referral order
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
reculaulation order
تنظیم محاسبه مجدد
order of council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
purchase order
سفارش خرید
purchase order
دستور خرید
order of fire
روش تیراندازی
public order
نظم عمومی
provisional order
دستور موقت اداری
processing of the order
انجام سفارش
probation order
دستور یا حکم تعلیق مجازات
order off the field
حکم خروج
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
Ionic Order
[معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
Giant Order
شیوه غول ستونی
[معماری]
German Order
سبک معماری آلمانی
[نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order
سبک معماری فرانسوی
Doric Order
سبک معماری دوریک
Orinthian Order
معماری کلاسیک
[در یونان و رم]
Composite Order
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order
[معماری یونی یونان]
balustrade Order
ترتیب نرده ستون ها
Attic Order
ستون بندی آتنی
assemblage of Order
ستون بندی مختلط
in good order
<adj.>
تروتمیز
Order theory
ترتیب جزئی
[ریاضی]
Lattice
[order]
شبکه
[ریاضی]
Lattice
[order]
توری
[ترتیب]
[ریاضی]
structure
[first order]
ساختار
[ریاضی]
to order somebody back
کسی را احضار کردن
to order somebody back
کسی را معزول کردن
to order somebody back
کسی را فراخواندن
in good order
<adj.>
منظم
in good order
<adj.>
مرتب
arch order
[شیوه ی ستون بندی طاق]
American order
[سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
point of order
اخطار نظامنامهای
work order
برگ کار
work order
درخواست انجام کار حکم کار
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order
ترتیب واژه ها
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order
دستور اگهی
trial order
سفارش ازمایشی
transaction in order
معامله به قصد فرار از دین
transaction in order
liability avoid to
to set in order
منظم کردن
to set in order
درست کردن
third order reaction
واکنش مرتبه سه
the line is out of order
سیم خراب است
points of order
اخطار نظامنامهای
corinthian order
ساختارقرمتی
Agricultural Order
سرستون
[سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
good order
خوش ترتیب
[فلسفه]
pecking order
<idiom>
راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order.
مزاجم مرتب کارنمی کند
Is your passport in order ?
آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
To order a meal.
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
social order
سازمانوساختاراجتماعی
postal order
هزینهپستی
law and order
اطاعتازقانون
doric order
سبکمعمارییونانقدیم
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
order in council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
high order
رتبه بالا
enforcement order
دستور اجرا
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
embarkation order
دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
dispatch order
سفارش حمل سریع
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com