English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
surgical operation عمل جراحی
surgical operation دست کاری
Search result with all words
A surgical operation . عمل جراحی
Other Matches
surgical مربوط به جراحی
surgical مربوط به امور پزشکی جراحی
surgical وابسته به جراحی
surgical عمل جراحی
surgical instruments الات جراحی
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to come into operation قانون شدن
to come into operation قانونی درست شدن
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
operation کار کردن
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
co-operation همکاری مشترک
co-operation کار مشترک
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
to come into operation قابل اجرا شدن
or operation عمل یا
operation immediate اقدام سریع
come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation دایر شدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation قابل اجراشدن
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
not operation عمل نفی
not operation عمل نقض
operation کارکرد
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation عملکرد
operation اداره
operation گرداندن
operation کار
operation کارکردن با یک وسیله
operation عمل جراحی
operation به کارانداختن
operation عمل جراحی عمل
operation عمل
operation گردش
operation عمل کردن
operation عملیات
operation وابسته به عمل عملکرد
operation بهره برداری
operation گردش جنبش
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation به اجرا
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation map نقشه عملیاتی
operation manager مدیر عملیات
operation overlay کالک عملیاتی
operation map نقشه عملیات
operation research تحقیق درعملیات
operation research پژوهش عملیاتی
operation order دستورعملیات
operation of contract نفوذ قرارداد
operation overlay کالک عملیات
operation order دستور عملیاتی
operation decoder عمل شناس
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
offline operation عمل برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
nonidentity operation عمل ناهمانی
no operation instruction دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
no operation instruction OPERATION NO
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
one step operation عمل تک مرحله
online operation عمل درون خطی
operation analysis تحلیل عملکرد
operation decoder عمل گشا
operation code رمز عمل
operation code کد عملیاتی
operation code رمزالعمل
operation center مرکز عملیات
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation analysis عمل کاوی
nature of the operation ماهیت عملیات
parallel operation عمل موازی
parallel operation عملکرد موازی
unattended operation عملکرد بی مراقب
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation عمل یگانی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation عمل انتقال
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
operation keys کلیدهایعملیات
unattended operation عملکردبی مراقب
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
rescue operation عملیات نجات
ready for operation اماده کار
pseudo operation عملواره
pseudo operation شبه عمل
privieged operation عمل ممتاز
point operation عمل نقطهای
parallel operation عملیات موازی
serial operation عمل نوبتی
serial operation عملیات سری
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
telephone operation عملکرد تلفن
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous operation عمل همگام
symmetry operation عمل تقارن
string operation عملکردرشتهای
string operation عملیات رشتهای
revenue operation عملکرد
nand operation عمل نقیض و
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
concept of operation تدبیر عملیاتی
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
continous operation عملکرد پایدار
contouring operation کار فرم دهی
contouring operation فرم کاری
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation عمل دوتایی
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation عمل همزاد
destructive operation عملیات مخرب
dagger operation عمل خنجری
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation دوره عمل سلاح
conversational operation عملیات محاورهای
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
autonomous operation عملیات ازاد
autonomous operation عملیات مستقل
attended operation عملکرد با مراقب
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation عمل محاسباتی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عملیات حسابی
area of operation منطقه عملیات
auxiliary operation عمل کمکی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
base operation عملیات پایگاهی
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation عملیات بلوک
binary operation عملکرد دودوئی
binary operation عمل دودوئی
binary operation عمل دودویی
bi conditional operation عمل دوشرطی
amphibious operation عملیات اب خاکی
manual operation عملیات دستی
illegal operation عملکرد غیر قانونی
molding operation قالب کاری
molding operation فرم کاری
milling operation فرزکاری
intruder operation تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
method of operation عملکرد
limiting operation عملیات محدودکننده
logic operation عمل منطقی
logical operation عمل منطقی
logical operation عملکرد منطقی
method of operation طرز کار
majority operation عمل اکثریت
manual operation عمل دستی
method of operation روش کار
monadic operation عملکرد تکین
monadic operation عملکرد یگانه
n ary operation عمل N تاییN
indirect operation عملکرد غیرمستقیم
external operation عملیات خارجی
equivalence operation عمل هم ارزی
emergency operation کارکرد
emergency operation بهره برداری اضطراری
dyadic operation عملکرد دوتایی
n adic operation عمل N تاییN
global operation عملیات سراسری
furnace operation طرزکار کوره
furnace operation عملکرد کوره
external operation عملیات خارج از مملکت
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com