Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
suspension wheel
چرخ یدک
suspension wheel
چرخ تعلیق خودرو
Search result with all words
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel suspension
تعلیق چرخهای جلو
Other Matches
wheel measurement
[ wheel measuring]
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
suspension
اخراج موقت
suspension
دروایی
suspension
معلق کردن
suspension
اویزان کردن
suspension
اتصال
suspension
اب اویز
suspension
اویز
suspension
تعلیق
to be in suspension
در حالت تعلیق بودن
suspension
اویزان اویزانی
suspension
توقف
suspension
وقفه
suspension
تعطیل
suspension
ایست تعلیق
suspension
بی تکلیفی
suspension
اویزش
suspension
اونگان اندروایی
suspension
اندروا
suspension
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension bogie
فنربندیبوجی
suspension file
پوشهآویزان
suspension arm
اهرم نشانگر
suspension lines
خطوطآویزان
suspension spring
فنرآویزان
suspension strut
ستونمعلق
suspension strap
نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
four point suspension
تعلیق چهارنقطهای
suspension band
نواراتصال
cardanic suspension
تعلیق کاردان
catenary suspension
اویز انداری زنجیرهای
catenary suspension
اویزش سیم رانش
colloidal suspension
تعلیق کلوییدی
full-suspension
<adj.>
کاملا معلق
suspension cable
کابل اویزان
four point suspension
اویزش چهارگوش
magnetic suspension
آویزمغناطیسی
suspension polymerization
بسپارش تعلیقی
suspension of the game
تعویق و تاخیر بازی
suspension of vouchers
معلق کردن اسناد
suspension reinforcement
ارماتور معلق
suspension ribbon
لنت نشان
suspension ribbon
لنت اویزان کردن نشان
suspension of payment
توقف
suspension of arms
اتش بس
suspension of arms
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
suspension of arms
اتش بس موقت
suspension ladder
نردبان اویزان
suspension insulator
مقره اویزان
suspension cable
کابل معلق
suspension bucket
سطل اویزان
suspension bow
رکاب اویزان
spring suspension
تعلیق فنری
suspension of vouchers
برگرداندن اسناد هزینه
suspension of punishment
تعلیق مجازات
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
suspension bridges
پل اویزان
suspension bridges
پل معلق
suspension bridge
پل اویزان
suspension bridge
پل معلق
suspension insulator string
عایقسیمهایمتراکم
full-suspension bike
دوچرخه کاملا معلق
basket suspension cables
کابلآویزانسبد
cable suspension bridge
پل معلق با سیم تابیده
lattice suspension bridge
پل اویزشی مشبک
cable suspension bridge
پلی که از رشتههای سیمی بهم تابیده درست شده باشد
lattice suspension bridge
پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
front axle suspension
اویزش یا تعلیق اکسل جلو
wheel
جاروب کردن با پا
wheel
اتحادیه ورزشی
four wheel
چهارچرخه
fifth wheel
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel
چرخ
wheel
گرداندن
wheel
چرخیدن
wheel
چرخ طایر
wheel
گردش ناو
third wheel
سومینچرخدنده
wheel
رل ماشین
wheel
چرخش
wheel well
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel
دور
fifth wheel
چرخپنجم
wheel
چرخ سمباده
wheel
دوک نخ ریسی
to take the wheel
پشت رل نشستن
wheel
چرخ نخ ریسی
wheel
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
He's a fifth wheel.
او
[مرد]
آدم زایدی است.
wheel
ساسایی
be a fifth wheel
<idiom>
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
to be a fifth wheel
[to be in the way]
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
centre wheel
چرخهمیانی
wheel spanner
چرخ کش
wheel bearing
بلبرینگ چرخ
chain wheel B
زنجیریچرخهیب
wheel pressure
فشار چرخ
worm wheel
دنده کرمی شکل
wheel mode
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
worm wheel
چرخ دنده حلزونی
catherine wheel
رجوع شود به pinwheel
chain wheel A
زنجیریچرخهیA
wheel horse
اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
adjustment wheel
چرخ متحرک
banding wheel
چرخهچرخنده
wheel chair
صندلی چرخ دار
wheel center
مرکز چرخ
drive wheel
چرخدنده
wheel printer
چاپگر چرخ دوار
cogged wheel
چرخ دندانه دار
toothed wheel
چرخ دندانه دار
cog wheel
چرخ دنده
brake wheel
چرخ دندانه دار
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel spoke
پره چرخ
wheel wright
چرخ ساز
wheel shaft
میله چرخ
worm wheel
پیچ حلزونی
wheel satellite
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel puller
چرخ کش
wheel indicator
نشانگر سکان
escape wheel
دندهخلاص
wheel brace
آچار چرخ خودرو
wheel wrench
آچار چرخ خودرو
to spin a wheel
چرخی را تند چرخاندن
press wheel
چرخفشار
I feel like a fifth wheel.
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
to be broken on the wheel
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
spinning wheel
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
wheel barrow
فرقون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
wheel barrow
فرغون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
dog-wheel
دماغه
dog-wheel
استوانه
cathedrian wheel
پنجره چرخی
wheel gloves
دستکش رانندگی
cogged wheel
چرخ دنده
Barlow's wheel
چرخ بارلو
[مهندسی برق]
buckled wheel
چرخ خم شده
[تاب خورده]
forged wheel
چرخ آهنگری شده
striker wheel
چرخهضارب
spoked wheel
چرخاسبوکد
rotating wheel
چرخهدوار
pitch wheel
چرخکوککردن
modulation wheel
چرختعدیلصدا
main wheel
چرخاصلی
large wheel
چرخبزرگ
hand-wheel
چرخدستی
front wheel
چرخجلو
tracing wheel
چرخهترسیم
turning wheel
چرخهسفالگری
wheel chock
مانعچرخ
steered wheel
چرخ هدایت شده
cast wheel
چرخ ریختگی
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel
چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal
<idiom>
wheel trim
قالپاق
wheel tractor
فرمانتراکتور
wheel head
سرچرخدنده
wheel cylinder
سیلندرچرخدنده
fourth wheel
چهارمینچرخهای
idler wheel
چرخ طیار
fly wheel
چرخ لنگر فلایول
fly wheel
چرخ طیار
ferris wheel
چرخ فلک
ferris wheel
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel
چرخ سمباده
driving wheel
چرخ گرداننده
driving wheel
چرخ محرک
daisy wheel
عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel
چرخ سمباده
fly wheel
چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
four wheel brake
ترمز چهار چرخ
idler wheel
چرخ هرزگرد
idler wheel
چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel
چرخ دستی
gyro wheel
rotor gyro
grinding wheel
چرخ سنگ زنی
grinding wheel
چرخ سمباده
gear wheel
چرخ دنده
gear wheel
چرخ دندانه دار
free wheel
حرکت بدون رکاب زدن
crown wheel
چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
control wheel
صفحه تنظیم کننده
abrasive wheel
سنگ چاقو تیز کنی
abrasive wheel
چرخ سمباده
four wheel drive
محرک چهار چرخ
steering wheel
غربالک
steering wheel
چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel
چرخ فرمان
steering wheel
رل
spare wheel
چرخ زاپاس
spinning wheel
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel
چرخ طیار
spinning wheel
دوک نخ ریسی
spinning wheel
چرخ نخ ریسی
activity wheel
گردونه فعالیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com