Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (5 milliseconds)
English
Persian
swab hitch
bend sheet
Other Matches
swab
ساییدن
swab
جاروب
swab
اسفنج زمین شویی لوله پاک کن
swab
سنبه جراحی گردوخاک گرفتن
swab
زدودن پیچیدن
swab
کف شوی وسیله نظافت سمبه مویی
swab
سنبه زدن
swab
باکهنه اب چیزی راکشیدن
swab
پنبه برای پاک کردن زخم وگوش وغیره
swab
تاب خوردن
swab
راداس
to swab up
باکهنه خشک کردن
to hitch
اوتو استاپ زدن
hitch up
خفت زدن به
hitch up
اسب را یراق کردن
to hitch
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
There is a hitch somewhere.
یک جای کار گره خورده است
hitch and go
نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
to hitch
مجانی سوار شدن
hitch
پیچ وخمیدگی
hitch
هل دادن
hitch
بستن
hitch
گیر
hitch
انداختن
hitch
مانع محظور
hitch
بند
hitch
اتصال
hitch
اویختن
hitch
خفت
hitch
گرفتاری
hitch
کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitch
تکان دادن
towing hitch
حالتاتواستاپزدن
hitch-hikes
اتواستاپ زدن
hitch-hikes
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiked
اتواستاپ زدن
hitch-hiked
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiking
اتواستاپ زدن
cow hitch
گروهگاوی
hitch pin
سوزنگره
hitch-hiker
کسیکهدرسرجادهباانگشتشصتخودتقاضایماشینمیکند
There is a hitch in this project.
این طرح یک جایش گیر دارد
hitch-hiking
مفتی سوار ماشین کسی شدن
last-minute hitch
گیریی در لحظه آخر
hitch-hike
اتواستاپ زدن
hitch-hike
مفتی سوار ماشین کسی شدن
half hitch
نیم خفت
half hitch
نیم گره
half hitch
گره نیم خفت
clove hitch
نوعی گره
clove hitch
گره دو خفت
clove hitch
گره کشتی بان
buntline hitch
گره حلقه
blackwall hitch
گره قلاب
hitch kick
شوت قیچی
hitch kick
پرش طول با دو گام برداشتن درهوا و دست بالای سر
hitch tie
گره اویزان
timber hitch
گره وصل کردن زه به شاخه پایین کمان
timber hitch
گره تیر
clove hitch
بند دو خفت
rolling hitch
گره سه خفت
midshipman's hitch
گره دانشجو
marlinespike hitch
گره درفش
marline hitch
گره ننوmarlin
hitch tie
گره شستی
hitch one's wagon to a star
<idiom>
دنبال هدف رفتن
basket hitch tie
گره اویزان دو خفتی
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com