Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
symonds' picture study test
ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
Other Matches
rozenzweig picture frustration study
ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
picture frustration test
ازمون ناکامی سنج تصویری
picture arrangement test
ازمون تنظیم تصویرها
picture interpretation test
ازمون تفسیر تصاویر
picture completion test
ازمون تکمیل تصویر
peabody picture vocabulary test
ازمون واژگان مصور پی بادی
healy picture completion test
ازمون تکمیل تصاویر هیلی
make a picture story test
آزمون داستان سازی مصور
study
عیار گرفتن
study
موضوع تحصیلی اتاق مطالعه
study
تحصیل کردن مطالعه کردن
study
تجزیه کردن
study
درس خواندن خوانش
study
بررسی کردن
study
بررسی
s.for study
میل به تحصیل
I have to study
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
study
تحقیق
study
محک زدن
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
study
غور بررسی
study
مطالعه
s.for study
ذوق تحصیل
to study out
با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
study
تحقیق کردن
study
طرح ازمایشی
study
سنجیدن
study
ارزیابی کردن
study
درس
study
تحصیل
self study
مطالعه پیش خود
study
مطالعه کردن
study
بررسی کردن
feasability study
مطالعات اجرایی
to study for the bar
تحصیل حقوق کردن
system study
مطالعه سیستم
study for bar
دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
study habits
عادتهای مطالعه
case study
بررسی موردی
area study
بررسی منطقه
area study
بررسی منطقهای
threat study
بررسی امکانات رزمی دشمن
threat study
بررسی توسعه تهدید دشمن
feasibility study
مطالعه امکان سنجی
time study
بررسی زمانی
to make a study of something
چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to study for the bar
درس حقوق خواندن
What is your branch of study?
رشته تحصیلیتان چیست ؟
to study persian
زبان فارسی تحصیل کردن
child study
کودک پژوهی
application study
بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
application study
بررسی پذیرش اماد
brown study
عالم رویا و هپروت
case study
مورد پژوهی
he applied him self to study
مشغول تحصیل شد
he applied him self to study
دست بتحصیل زد
graduate study
تحصیلات دانشگاهی
field study
بررسی میدانی
feasibility study
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
feasibility study
مطالعه امکانپذیری
feasibility study
امکان سنجی
feasability study
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
empirical study
بررسی ازمودی
empirical study
بررسی تجربی
capability study
مطالعه امکان انجام کار
staff study
بررسی ستادی
my unwillingness to study
بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
pilot study
بررسی مقدماتی
motion study
تحرک سنجی
motion study
مطالعه ی حرکت
motion study
حرکت پژوهی
methodical study
بررسی روشمند
methods of economic study
روشهای مطالعه علم اقتصاد
time and motion study
بررسی زمان و حرکت
time study man
وقت نگه دار
picture
نمایش
[فیزیک]
[ریاضی]
picture
تصور وصف
picture
تصویر
To be in the know . To be in the picture .
وارد بودن ( مطلع وآگاه )
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
picture
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picture
عکس
picture
منظره
picture
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture
الگوریتم فشرده سازی تصویر در سیستم ویدیوی DVI شرکت Intel
picture
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picture
و یا تغییر شدت آن طبق سیگنال دریافتی
picture
تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picture
دیدن شی یا صحنه
self picture
خودانگاره
picture
ارسال تصویر روی خط تلفن
picture
مجسم کردن
picture
روشن ساختن
picture
سینما با عکس نشان دادن
picture
نقاشی کردن
After dinner he likes to retire to his study.
پس از شام او
[مرد]
دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
picture hat
کلاه زنانه لبه پهن
picture palace
نمایش گاه تصاویر متحرک
picture palace
جایگاه سینما
word picture
بیان یا شرح روشن
picture graph
نمودار تصویری
picture element
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture element
عنصر تصویر
picture frame
قاب عکس
picture element
سازه تصویر
picture frequency
بسامد تصویر
picture frequency
فرکانس تصویر
picture gallery
نگارخانه
to picture to oneself
مجسم کردن
to picture to oneself
تصور کردن
picture book
کتاب عکس دار
picture gallery
اطاق نقاشی
the picture of joy
خوشی مجسم
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
picture tube
لامپ تصویر
folded picture
تصویر تا خورده
picture palace
سینما
picture window
پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
picture writing
تصویر نگاری
picture writing
خط تصویری
living picture
نمایش یاتصویر برجسته
living picture
پرده نقاشی
picture to oneself
پیش خود مجسم کردن
picture theatre
سینما نمایش گاه متحرک
picture theatre
جایگاه سینما
noisy picture
تصویر همهمهای
picture postcard
کارت پستال عکس دار
picture processing
پردازش تصویری
the picture of joy
مظهر خوشی
transter picture
عکس برگردان
picture screen
صفحه تصویر
fancy picture
عکس خیالی
picture signal
علامت تصویر
picture signal
سیگنال تصویر
string picture
روزنه کمان
You have come out well in this photo(picture).
ازمد افتادن
the picture on the wall
این عکس روی دیوار
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
clear picture
تصویر واضح
clear picture
تصویر شفاف
The picture is not straight .
عکس کج است ( راست قرار نگرفته )
picture rail
قابعکس
sharp picture
تصویر شفاف
as pretty as a picture
<idiom>
مثل ماه شب چهارده
motion picture
سینما
picture postcard
کارت پستال
snowy picture
صفحه نمایش پر از پارازیت
picture noise
پارازیت روی تمام صفحه نمایش
sharp picture
تصویر واضح
moving picture
فیلم سینما
moving picture
سینما
Heisenberg picture
نمایش هایزنبرگ
[فیزیک]
allport vernon lindzey study of values
ارزش سنج الپورت- ورنون- لیندزی
to paint a rosy picture of something
امیدوارانه به چیزی
[موضوعی]
نگاه کردن
I am in the dark. Iam not in the picture.
من در جریان نیستم
magnetic picture recording
ضبط تصویر مغناطیسی
three gun picture tube
لامپ تصویر سه لولهای
tricolor picture tube
لامپ تصویر سه لولهای
To draw a check ( picture ) .
چک ( عکس ) کشیدن
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
self test
خودازمایی
self test
ازمایش خودکار
test
تست کردن ازمایش
test
داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
test
قطعه مخصوص که نرم افزار با سخت افزار را آزمایش میکند
test
بررسی اینکه اطلاعات عددی , عددی هستند
test
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
test
آزمایش شبکه ارتباطی با ارسال حجم زیاد داده و پیام روی آن
test value
نمره ازمون
test
امتحان
f test
ازمون اف
test
آزمایش
test
محیط ی برای آزمایش برنامه ها
test
آزمون
test course
مسافت ازمایش
test
عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
test
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
to do a test
امتحان کتبی نوشتن
t test
ازمون تی
test
شهادت گواهی بازرسی کردن
test
ازمایش کردن امتحان
test
امتحان
u test
ازمون یو
test
ازمودن کردن
test
معیار
test
محک
z test
ازمون " زی "
x o test
ازمون ضربدر و دایره
test
اختیار
test
تست
test
امتحان کردن
test
تست
test
معاینه کردن
test
ازمایش کردن
test
امتحان محک
test
محک زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com