English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
table of equipment جدول ساز و برگ
Search result with all words
table of organization and equipment (toe جدول سازمان و تجهیزات
Other Matches
He banged the table with his fist . He thumped the table . با مشت کوبیدن روی میز
equipment لوازم
equipment تجهیز
equipment خطای سخت افزاری و نه نرم افزاری
equipment وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
equipment اثاثیه
equipment اثاثه
equipment تجهیزات
equipment ساز وبرگ
equipment دستگاه
equipment تجهیزات جنگی وسایل الات و ابزار
equipment ساز و برگ
nitriting equipment تجهیزات ازت دهی
authentication equipment وسایل تعیین معرف
authentication equipment وسایل تعیین نشانی
auxiliary equipment وسایل کمکی
auxiliary equipment تجهیزات کمکی
auxiliary equipment وسایل یدکی
ancillary equipment تجهیزات پیرامونی
ancillary equipment تجهیزات جانبی
ancillary equipment وسیله جانبی
peripheral equipment تجهیزات جنبی
output equipment تجهیزات خروجی
accessory equipment تجهیزات یدکی
accessory equipment وسایل یدکی
ancillary equipment تجهیزات اضافی
ancillary equipment وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
ancillary equipment equipment peripheral
auxiliary equipment وسائل کمکی
auxiliary equipment تجهیزات جانبی
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
extra equipment تجهیزات اضافی
equipment reserve ذخیره تجهیزاتی
equipment logbook دفترچه خدمتی تجهیزات
equipment logbook دفتر تجهیزات
equipment failure خرابی تجهیزاتی
equipment compatibility همسازی تجهیزاتی
equipment bay محفظه یا جعبهای که تجهیزات الکترونیکی در ان نصب میشود
equipment bag ساک دستی بازیگر
extra equipment متعلقات ویژه
garage equipment تجهیزات گاراژ
check out equipment وسایل بازدید محل
mechanical equipment تجهیزات مکانیکی
machine equipment تجهیزات ماشین
honing equipment تجهیزات سنگ زنی
control equipment ابزار نظارت
handling equipment تجهیزات بار
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
electric equipment تجهیزات الکتریکی
pool equipment وسایل پارک موتوری
standby equipment تجهیزات جانشینی
sampling equipment دستگاه نمونه گیر
sonic equipment وسایل اوایی
sonic equipment وسایل اوازی
test equipment دستگاه ازمایش لامپ
equipment rack پایهوسایل
test equipment وسایل ازمایش
telephone equipment تجهیزات تلفن
equipment lock قفلتجهیزات
telephone equipment دستگاه تلفن
technical equipment تجهیزات فنی
equipment compartment کوپهتجهیزات
camping equipment لوازم مخصوصاردو
pool equipment وسایل تعمیرگاه
two way telephone equipment تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
transfer equipment تجهیزات
protective equipment تجهیزات حفافتی
radar equipment تجهیزات رادار
control equipment ابزار وارسی ابزار پایش
ventilating equipment تجهیزات تهویه
x ray equipment تجهیزات اشعه رونتگن
image conversion equipment دستگاه مبدل تصویر
induction melting equipment تجهیزات ذوب القائی
heat treating equipment تاسیسات عملیات حرارتی
core blowing equipment تجهیزات دمیدن هسته
dust collection equipment وسایل گردگیری
error of measuring equipment خطای وسیله اندازه گیری [ریاضی]
emergency brake equipment تجهیزات ترمز اضطراری
digital equipment corporation سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
technical equipment compartment قسمتوسایلتخصصی
fired process equipment دستگاه خشک کن شعلهای
ground airport equipment تجهیزاتزمینیهواپیما
data terminal equipment تجهیزات ترمینال داده
data communications equipment تجهیزات ارتباطات داده ها
crushing and grinding equipment دستگاههای خرد کننده
concrete vibrating equipment ویبراتور بتن
precision measuring equipment تجهیزات سنجش دقیق
oil reclamation equipment تجهیزات احیا روغن
t parameter equipment circuit مدار معادل به صورت " T "
peripheral equipment operator متصدی تجهیزات جانبی
mobile equipment pool بنه متحرک افزارهای ویژه درسطح گروهان و گردان ودسته
original equipment manufacturer شرکتی که قط عاتی ایجاد میکند با استفاده از قط عات ابتدایی سایر تولیدکنندگان و محصول را برای برنامه خاصی طراحی میکند
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
original equipment manufacturer سازنده تجهیزات اصلی
producer durable equipment تجهیزات با دوام تولیدی
paint spraying equipment تجهیزات رنگ پاشی
mold making equipment تجهیزات قالب سازی
mobile lubricating equipment تجهیزات روغنکاری متحرک
airborne intercept equipment وسایل استراق سمع هوابرد
automobile radio equipment رادیوی اتومبیل
heating/air conditioning equipment تهویه
heating/air conditioning equipment وسائلگرمادهی
high tension bridge equipment دستگاه ازمایش فشار قوی
high frequency heating equipment تاسیسات حرارتی فرکانس بالا
aviation life support equipment وسایل حفظ جان مسافرین درپرواز سینه بند نجات
Could we have a table outside? آیا ممکن است میز ما بیرون باشد؟
the f. of a table بطوریکه
under the table <idiom> زیرمیزی
the f. of a table باید
get table دست یافتنی
table طرح کردن
table saw تابلونمایشگر
inner table میزداخلی
get table بدست اوردنی
table look up مراجعه به جدول
table look up جستجوی جدول
look up table جدول مراجعهای
table میز
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
table روی میز گذاشتن
table معوق گذاردن
table لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
table از دستور خارج کردن
table به صورت جدول دراوردن
table فهرست
table لیست
table جدول
table لوح جدول
table خوان
table سفره
table به جدولی انتقال دادن
table میزبازی
table تو گذاردن
table لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
table لیست تولید شده توسط کامپایلر یا سیستم محل اندازه و نوع متغییرها , توابع و ماکروها در یک برنامه
table مطرح کردن
table ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
table کوهمیز
table لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش
two way table جدول دو سویی
table در فهرست نوشتن
truth table جدول صحت
truth table جدول درستی
trivet table میز سه پایه
transfer table میز انتقال
tide table جگول جزر و مد
training table میز ناهارخوری در اردو
symbolic table جدول علائم
tier table میز کوچک
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
tide table جدول کشند
to rap on the table دست یا چیز دیگری روی زمین
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
tide table نمودار جزر ومد یاکشند
feed table صفحهعلوفه
time table جدول زمانی
table of distribution جدول توزیع
table land زمین هموار
table lamp لامپ استاندارد
table instrument وسیله رومیزی
table flap قسمتی از میزکه خوابانیده یابلند میشود
table d'hote خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
table comparator مقایسه کننده نوارها
table waters ابهای معدنی سر سفره
table water سفره اب زیر زمینی
table ware لوازم میز یا سفره
table utility برنامه کمکی جدولی
table tomb گورصندوقی وتخت
table linen دستمال سفره
table linen رومیزی
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
table talk صحبتهای خصوصی و غیررسمی در سر میز غذا مفاوضه
table spoonful قاشق سوپخوری
table spoon قاشق سوپ خوری
table set دستگاه میزی
table set وسیله رومیزی
table point جدول امتیازها
table of precedence صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
table of organization جدول سازمان
table of distribution جدول تقسیم اماد
table of authorities جدول اولیا امور
table of allowance جدول سهمیه مجاز
table telephone تلفن رومیزی
multiplication table جدول ضرب
truth table جدول ارزش [منطق] [ریاضی]
I'd like to reserve a table for 5. میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
Could we have a table in the corner? آیا ممکن است میز ما در گوشه باشد؟
dressing table میز ارایش
Could we have a table by the window? آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
Could we have a table on the terrace? آیا ممکن است میز ما روی تراس باشد؟
wait table <idiom> سرو کردن غذا
dressing table میز اینه داروکشودار
table tennis بازی پینگ پنگ
table tennis تنیس روی میز
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
trestle table میز سهپایه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com