Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
tactical air operation
عملیات تاکتیکی هوایی
Search result with all words
tactical operation center
مرکز عملیات تاکتیکی
Other Matches
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
تاکتیکی
tactical
ماهر ماهرانه
tactical
مربوط به تدابیر جنگی
tactical
جنگی
tactical element
یکان رزمی یکان تاکتیکی
tactical element
عنصر تاکتیکی
tactical formation
ارایش تاکتیکی
tactical formation
یکان تاکتیکی صورت بندی تاکتیکی
tactical intelligence
اطلاعات تاکتیکی
tactical intelligence
اطلاعات جنگی
tactical loading
بارگیری رزمی یا جنگی
tactical march
حرکت جنگی
tactical march
نقل
tactical air
نیروی هوایی تاکتیکی هواپیمایی تاکتیکی
tactical diameter
قطر تاکتیکی
tactical aircraft
هواپیمای جنگی
tactical airlift
ترابری تاکتیکی هوایی
tactical airlift
حمل و نقل تاکتیکی هوایی
tactical command
فرماندهی تاکتیکی
tactical command
یکان تاکتیکی
tactical complication
پیچیدگی تاکتیکی
tactical complication
بغرنجی تاکتیکی
tactical concept
تدبیر عملیات تاکتیکی
tactical control
کنترل و هدایت تاکتیکی
tactical movement
نقل و انتقال نظامی
tactical control
کنترل تاکتیکی
tactical march
انتقال جنگی
tactical minning
مین گذاری تاکتیکی
tactical missile
موشک جنگی
tactical reconnaissance
براوردموقعیت رزمی در حالتی که درگیری نزدیک است
tactical voting
رایدادنبهنفعکسیبرایاینکهفرددیگرپیروزنشود
tactical diversions
تصحیحات تاکتیکی مسیرناوگان تصحیح مسیر حرکت ناوگان
tactical troops
یکانهای تاکتیکی
tactical troops
عدههای تاکتیکی
tactical support
پشتیبانی رزمی
tactical smoke
دود استتاری
tactical smoke
دود مصنوعی
tactical reserve
احتیاط تاکتیکی
tactical missile
موشک رزمی
tactical reconnaissance
خبرگیری از جنگ
tactical reserve
نیروهای احتیاط تاکتیکی
tactical plan
طرح عملیات نظامی
tactical movement
حرکات تاکتیکی
tactical plan
طرح عملیات تاکتیکی
tactical air force
نیروی هوایی تاکتیکی
tactical air observer
دیدبان تاکتیکی هوایی
tactical air observer
دیدبان هوایی
basic tactical unit
یکان مبنای تاکتیکی
tactical air navigation
رادار ناوبری تاکتیکی هوایی
tactical air commander
فرمانده نیروی هوایی تاکتیکی
tactical air controler
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
tactical call sign
معرف رادیویی تاکتیکی
tactical air navigation
سیستم تاکان
tactical range recorder
رادارصوتی تاکتیکی
tactical command ship
ناو فرماندهی
tactical range recorder
سونار تاکتیکی ناو
officer in tactical command
فرمانده تاکتیکی
tactical air control center
مرکز کنترل نیروی هوایی تاکتیکی کنترل هوایی تاکتیکی
tactical air command center
مرکز فرماندهی و کنترل نیروی هوایی تاکتیکی
to come into operation
قابل اجرا شدن
not operation
عمل نقض
either way operation
ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
or operation
عمل یا
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
one way only operation
عملکرد فقط یک طرفه
operation immediate
اقدام سریع
one way only operation
عملکردتنها یک طرفه
come into operation
قابل اجرا شدن
not operation
عمل نفی
to come into operation
قابل اجراشدن
to come into operation
قانونی درست شدن
co-operation
همکاری مشترک
co-operation
کار مشترک
operation
کارکرد
to come into operation
بکار افتادن
to come into operation
دایر شدن
to come into operation
کاربرد پذیر شدن
to come into operation
قانون شدن
operation
آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation
گردش جنبش
operation
کار
operation
کارکردن با یک وسیله
operation
عمل جراحی
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation
فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation
کار کردن
operation
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation
به اجرا
operation
سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation
عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation
به کارانداختن
operation
عمل کردن
operation
گرداندن
operation
عمل جراحی عمل
operation
گردش
operation
وابسته به عمل عملکرد
operation
بهره برداری
operation
عملیات
operation
عملکرد
operation
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation
اداره
operation
عمل
autonomous operation
عملیات مستقل
autonomous operation
عملیات ازاد
auxiliary operation
عمل کمکی
binary operation
عملکرد دودوئی
auxiliary operation
عملیات کمکی عملکرد کمکی
parallel operation
عمل موازی
base operation
عملیات پایگاهی
bi conditional operation
عمل دوشرطی
binary operation
عمل دودویی
binary operation
عمل دودوئی
boolean operation
عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
parallel operation
عملکرد موازی
parallel operation
عملیات موازی
point operation
عمل نقطهای
string operation
عملیات رشتهای
string operation
عملکردرشتهای
surgical operation
عمل جراحی
surgical operation
دست کاری
symmetry operation
عمل تقارن
boostrap operation
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
boolean operation
عمل بولی
synchronous operation
عملیات همزمان
serial operation
عملیات سری
serial operation
عمل نوبتی
block operation
عملیات بلوک
privieged operation
عمل ممتاز
pseudo operation
شبه عمل
pseudo operation
عملواره
ready for operation
اماده کار
rescue operation
عملیات نجات
revenue operation
عملکرد
synchronous operation
عمل همگام
attended operation
عملکرد با مراقب
unary operation
عمل یگانی
offline operation
عمل برون خطی
unattended operation
عملکرد بی مراقب
unattended operation
سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation
هملکرد مراقبت نشده
unattended operation
عملکردبی مراقب
operation keys
کلیدهایعملیات
A surgical operation .
عمل جراحی
Operation room.
اتاق عمل ( بیمارستان )
to put something into operation
دستگاهی
[کارخانه ای]
را راه انداختن
[مهندسی]
two way simultaneous operation
عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation
عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation
عمل محاسباتی
arithmetic operation
عمل حسابی
arithmetic operation
عمل ریاضی
arithmetic operation
عملیات حسابی
area of operation
منطقه عملیات
amphibious operation
عملیات اب خاکی
binary operation
عمل دوتایی
[ریاضی]
telephone operation
عملکرد تلفن
telephone operation
طرز کار تلفن کار تلفن
the breathing operation
کاردم زدن عمل تنفس
the four fundamental operation
چهارعمل اصلی
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
transfer operation
عمل انتقال
unary operation
عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
n adic operation
عمل N تاییN
logical operation
عمل منطقی
logic operation
عمل منطقی
limiting operation
عملیات محدودکننده
intruder operation
تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
indirect operation
عملکرد غیرمستقیم
illegal operation
عملکرد غیر قانونی
global operation
عملیات سراسری
furnace operation
طرزکار کوره
furnace operation
عملکرد کوره
external operation
عملیات خارج از مملکت
logical operation
عملکرد منطقی
majority operation
عمل اکثریت
multijob operation
عملیات چند کاره
monadic operation
عملکرد یگانه
monadic operation
عملکرد تکین
molding operation
قالب کاری
molding operation
فرم کاری
method of operation
عملکرد
method of operation
طرز کار
method of operation
روش کار
manual operation
عملیات دستی
manual operation
عمل دستی
external operation
عملیات خارجی
equivalence operation
عمل هم ارزی
cycle of operation
دوره عمل سلاح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com