English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
English Persian
talking books صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
Other Matches
talking-to اخطار
talking to اخطار
talking to تنبیه
talking-to سرزنش رسمی
talking-to نصیحت توبیخ
he kept on talking گفت
talking-to تنبیه
talking سخنگو
talking ناطق
he was talking at him بدرمیگفت که دیواربشنود
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
talking of ... حال که صحبت از...... بمیان امد
he kept on talking هی حرف
he kept on talking زد
he kept on talking هی سخن
talking to نصیحت توبیخ
talking to سرزنش رسمی
Not to know what one is talking about. از موضوع ( مرحله )پرت بودن
But no one was ever talking about that! اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
We were just talking about you. الان داشتیم حرف تورامی زدیم
What's it [all] about? [ What are you talking about?] موضوع چه است؟ [از چه چیزی حرف می زنی؟]
he kept on talking همچنان سخن میگفت
now you're talking این شدحرف حسابی
it is of no use talking سخن گفتن سودی ندارد
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
talking computer کامپیوتر سخنگو
talking machine گرامافون
stock talking سیاهه برداری از موجودی
talking is not permitted سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
sleep talking خواب گفتاری
Please face me when I'm talking to you. لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
Talking of Europe ,please allow me … حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
The professor knows what he is talking about. استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
smooth-talking مطمئنومتقاعدکننده
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
talking point نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
talking book صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
talking points نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
talking machine دستگاه ضبط صوت
Now you are talking. That makes sense. حالااین شد یک حرف حسابی
They were stI'll talking away at midnight. تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
those books are yours ان کتابها
our books کتابهامان
keep books <idiom>
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
one for the books <idiom> چیز غیر عادی
various books کتابهای گوناگون یا مختلف
our books کتابهای ما
those books are yours مال شما است
my other books کتابهای دیگر من
many books کتابهای بسیار
d.'s books ورق
books دفتر
books شماره بازیگرخطاکار
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books رزرو کردن توقیف کردن
books درکتاب یادفترثبت کردن
books کتاب
books مجلد دفتر
books فصل یاقسمتی از کتاب
books ثبت کردن
f. of books مایل به کت اب
these books are their این کتابهامال ایشان است
i had many books he had none من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
he took to books زدبکتاب
i have as many books as you کتاب شما دارید منهم دارم
keep books دفترداری کردن
to keep books دفترداری کردن
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
f. of books عاشق کتاب
many books چندین کتاب
i have as many books as you هر چند
Stackup the books. کتابهارا روی هم بچین
We have two books extra. دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
hit the books <idiom> برای کلاس آماده شدن
My books are all scattered. کتابهایم همه پرت وپلاشده اند
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
lodge-books کتاب مقررات معماری
to borrow up to ... books تا... [مدتی] کتاب قرض گرفتن
Enter it in the books . آنرا دردفاتر وارد کنید
telephone books راهنمای تلفن
telephone books دفتر تلفن
phone books دفتر حاوی شمارههای تلفن
sacred books کتب مقدسه
sacred books کتابهای مقدس
list of books فهرست یا صورت کتابها
leave your books w me درنظر
leave your books w me برای
leave your books w me پیش
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
heretical books کتب ضلاله
heretical books کتب ضلال
prayer books دعانامه
collecting books وصول مطالبات
books of this type این نوع کتابها
prayer books نماز نامه
prayer books کتاب نماز
sibilline books کتابهای فالگیر رومیان باستان که میگفتندزنهای غیبگو نوشته اند
the books hereof کتابهای این کتابخانه
the books that you bought کتابهایی که شما خریدید
phone books کتاب راهنمای تلفن
log books رخداد نامه
log books رخداد نگاشت
log books دفتر رخدادهای روزانه
comic books کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
comic books کتاب کاریکاتور
to be in ones good books موردالتفات کسی بودن
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
inspired books کتابهای الهام شده
cash books دفتر نقدی
coffee-table books کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
the fire books of moses اشعاریا کتابهای پنجگانه توراه
the desk is piled with books کتابهادر روی میزانبوه شده اند
the desk is piled with books میز از کتاب انباشته شده است
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
Put the books back on the shelf. کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com