Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
target indicator
شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
Other Matches
indicator
چراغ راهنما
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
indicator
شناساگر
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
indicator
ثبات یا بیت علامت که وضعیت پردازنده و ثباتهایش را نشان میدهد مثل رقم نقلی یا سرریز
indicator
نمایش گرافیکی محل و استفاده پرچمهای نشان دهنده در برنامه
indicator
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
indicator
علامت
c o d indicator
عقربه سی او دی
on-off indicator
چراغروشنوخاموش
indicator
نمودار
indicator
اندیکاتور
indicator
نماینده
indicator
شاخص اندازه
indicator
مقیاس
indicator
فشار سنج
indicator
شاخص
indicator
راهنما
indicator
نشانگر
indicator
عقربه
indicator
نمایشگر شاخص
indicator
عقربه یاصفحه نشان دهنده
indicator
علامت خط نشانه
indicator
نشان دهنده
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
target
حد و مرز
target
برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target
دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target
کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
target
مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target
هدفی که می خواهید به آن برسید
known target
هدف شناخته شده یا مشخص
on target
روی هدف
on target
بالای اماج زمان روی هدف
known target
هدف معلوم
target
سینه حریف
target
نشان
target
هدف
target
نشانگاه
target
هدف مشخص
target
تیر نشانه
target
هدف گیری کردن
target
اماج
target
تخته هدف
target
نقطه برداشت یا قرائت
target
سیبل
target
سپر
target
گل
target
هدف فرود هدف شمشیرباز
overflow indicator
سرریزنما
overflow indicator
مشخص کننده سرریزی
overflow indicator
سرریز نما
phase indicator
نشاندهنده فاز
polarity indicator
شاخص قطب
position indicator
شاخص نماها
priority indicator
نماینده اولویت
range indicator
شاخص مسافت
range indicator
طبله مسافت
range indicator
مقیاس مسافت
priority indicator
اولویت نما
neon indicator
شاخص نئونی
ground indicator
اشکارساز اتصال با زمین
indicator diagram
دیاگرام نشاندهنده
indicator electrode
الکترود شاخص
indicator electrode
الکترودنشان دهنده
indicator light
لامپ سیگنال
indicator tube
لامپ سیگنال
insulation indicator
دستگاه ازمایش عایق بندی
indicator gate
دریچه شاخص
light indicator
نور نما
limit indicator
نشاندهنده تلرانس
magnetic indicator
سمت نمای مغناطیسی هواپیما
magnetic indicator
سمت یاب مغناطیسی هواپیما
mode indicator
نشانگر حالت
gas indicator
دستگاه نشان دهنده مقدار گاز
ring indicator
نشان دهنده حلقه
wind indicator
بادنما
calls indicator
نمایشدهندهزنگتلفن
charge indicator
اندازهشارژ
front indicator
فشارسنج
front indicator
جلو
indicator lights
نورهایراهنما
indicator needle
عقربهسوزنی
indicator telltale
شاخصساعتی
neutral indicator
شاخصسوخت
oxygen indicator
اکسیژنیدک
power indicator
شاخصروشن
rear indicator
شاخصانتهایی
self-timer indicator
تنظیمگراتوماتیک
voltage indicator
دستگاه نشان دهنده فشارالکتریکی
tuning indicator
میزان نما
rogue indicator
کدمخصوص برای برنامههای کاربردی کنترل مثل نشانه انتهای فایل
role indicator
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
routing indicator
نمایندهء مسیرگزینی
routing indicator
گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
rudder indicator
نشانگر تیغه سکان
situation indicator
دستگاه سنجش وضعیت دیدرادار و وسایل ناوبری
speed indicator
سرعت نما
speed indicator
تندی نما
stack indicator
نماینده پشته
stack indicator
پشته نما
switch indicator
گزینه نما
system indicator
طبلک نشان دهنده کار دستگاه شاخص سیستم رمز
wheel indicator
نشانگر سکان
setting indicator
شاخصتنظیم
frequency indicator
دستگاه نشان دهنده فرکانس
elevation indicator
صفحه نمودار درجه
absence indicator
غیبت نما
dual indicator
نشاندهنده دوتایی
achromatic indicator
شناساگر اکروماتیک
airspeed indicator
سرعت نما
attitude indicator
دستگاه نشان دهنده زاویه تقرب
climb indicator
اوج نما
check indicator
نماینده مقابله
density indicator
چگالی سنج
balance indicator
ترازنما
direction indicator
دستگاه نشاندهنده جهت حرکت
direction indicator
دستگاه جهت نمایی
dial indicator
دستگاه نشاهدهنده مدرج
economic indicator
شاخص اقتصادی
check indicator
مشخص کننده مقابله
economic indicator
علائم اقتصادی
frequency indicator
بسامد نما
complex indicator
نشانگر عقده
external indicator
نشان دهنده وضع خارجی وسیله
error indicator
در روی خطا نما
absence indicator
جانشین
azimuth indicator
شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
column indicator
نشانگر ستونی
target of opportunity
هدف ناگهانی
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
target overlay
کالک هدفها
auxiliary target
نقطه کمکی
target overlay
کالک اماج
target list
لیست هدفها
target language
زبان مقصود
target of opportunity
هدف انی
target list
لیست اماجها
target market
بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
target indications
اطلاعات مربوط به هدف
target indications
عناصر هدف
target chart
نقشه هدفهای بمباران هوایی
target computer
کامپیوتر هدف
target date
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
target description
خصوصیات هدف
target description
شرح مشخصات هدف
target description
شرح هدف
target designation
سیستن انتخاب هدف
target designation
روش انتخاب هدف
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
target disk
دیسک مقصود
target diving
شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
target dossiers
پرونده هدفها
target dossiers
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target echo
علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
target folders
پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
target grid
شبکه هدف
target grid
مختصات هدف
target captain
عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
target pattern
شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target point
تیر نوک تیز
time on target
زره
time over target
زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
transient target
هدف متحرک
transient target
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
triplane target
هدف کش زیرابی
auxiliary target
هدف کمکی
target language
زبان هدف
area target
اماج منطقهای
area target
هدف منطقهای
target areas
ناحیههدف
soft target
هدفبدوندفاع
To hit the target.
بهدف خوردن
target-oriented
<adj.>
هدف گرا
target-oriented
<adj.>
مقصد گرا
target-oriented
<adj.>
هدف دار
time on target
اتش زمان روی هدف
time on target
زمان روی هدف
target price
قیمت مورد نظر
target price
قیمت موردنظر
target profit
سود مورد نظر
target profit
سود مطلوب
target program
برنامه مقصود
target program
برنامه هدف
target programm
برنامه هدف
target range
برد هدف
target range
مسافت هدف میدان تیر مشقی
target rifle
تفنگ مشقی
target rifle
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
target round
یک دور تیراندازی با تیر وکمان
target routine
روال هدف
target selector
دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
target system
سیستم هدفها
target system
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
thermal target
هوای گرم بالارونده برای بالون
target cap
گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com