English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
target program برنامه مقصود
target program برنامه هدف
Search result with all words
air target material program برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
Other Matches
target سیبل
target نقطه برداشت یا قرائت
target سپر
target اماج
target هدف مشخص
target گل
target هدف فرود هدف شمشیرباز
target سینه حریف
target هدفی که می خواهید به آن برسید
target مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
target دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target تیر نشانه
target هدف گیری کردن
target نشان
known target هدف معلوم
known target هدف شناخته شده یا مشخص
target برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
on target روی هدف
on target بالای اماج زمان روی هدف
target حد و مرز
target تخته هدف
target نشانگاه
target هدف
target audience گروه اجتماعی که هدف تبلیغ هستند
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
target arrow تیر مخصوص تیراندازی
target description شرح هدف
target array نیمرخ هدف
target area منطقه هدف
target archery مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
target aquisition سیستم تجسس هدف
target disk دیسک مقصود
target aquisition سیستم هدف یابی
target designation روش انتخاب هدف
target designation سیستن انتخاب هدف
target captain عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
target chart نقشه هدفهای بمباران هوایی
target computer کامپیوتر هدف
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
target description خصوصیات هدف
target description شرح مشخصات هدف
target cap گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
target audience جماعت هدف تبلیغات
target bow کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
target behavior رفتار اماج
target audience افراد مورد نظر
target array نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
target angle زاویه هدف
target allocation واگذاری هدف
point target هدف کوچک
planned target اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
planned target هدف طرح ریزی شده
pinpoint target هدف دقیق تعیین شده
pinpoint target هدف نقطهای
opportunity target هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
lost target تیر خطا
linear target هدفهای درخط
linear target هدفهای خطی
off target hit ضربه بی ارزش شمشیرباز
point target اماج نقطهای
target allocation سهمیه بندی هدف
strategic target هدف مهم نظامی
sleeve target هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
silhouette target سایه هدف
silhouette target هدف مصنوعی هیولای هدف
silhouette target ادمک
scheduled target اماج طبق برنامه
opportunity target هدف ناگهانی
record as target ثبت اماج
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
record as target اماج را ثبت کنید
fresh target هدف جدید
time on target زمان روی هدف
target system سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
target system سیستم هدفها
target selector دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
target routine روال هدف
thermal target هوای گرم بالارونده برای بالون
target round یک دور تیراندازی با تیر وکمان
target rifle تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
target rifle تفنگ مشقی
target range مسافت هدف میدان تیر مشقی
target range برد هدف
time on target اتش زمان روی هدف
time on target زره
time over target زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
target-oriented <adj.> هدف دار
target-oriented <adj.> مقصد گرا
target-oriented <adj.> هدف گرا
To hit the target. بهدف خوردن
soft target هدفبدوندفاع
target areas ناحیههدف
triplane target هدف کش زیرابی
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
transient target هدف متحرک
target programm برنامه هدف
target profit سود مطلوب
target language زبان مقصود
target language زبان هدف
target indicator شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
target indications اطلاعات مربوط به هدف
target indications عناصر هدف
target grid مختصات هدف
target grid شبکه هدف
target folders پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
target echo علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
target dossiers پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target dossiers پرونده هدفها
target list لیست هدفها
target list لیست اماجها
target market بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
target profit سود مورد نظر
target price قیمت موردنظر
target price قیمت مورد نظر
target point تیر نوک تیز
target pattern شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
target overlay کالک هدفها
target overlay کالک اماج
target of opportunity هدف انی
target of opportunity هدف ناگهانی
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
target diving شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
auxiliary target نقطه کمکی
crossing target هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
crossing target هدفهای متحرک عرضی
demolition target هدف تخریب
disappearing target هدف غایب شونده هدف ناپایدار
phantom target جعبه بازاوا
disappearing target هدف ناپدید شونده
fleeting target هدف متحرک و زودگذر هدفی که با سرعت حرکت میکند
auxiliary target هدف کمکی
area target اماج منطقهای
area target هدف منطقهای
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
crossing target هدف متحرک
target information center مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
air target mosaic مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
target approach point اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
gun target line خط توپ هدف
aerial target aquisition هدف یابی هوایی
target offset methode روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
target information center مرکز اطلاعات هدف
The aim [target] is 5 Euros. هدف [کسب] ۵ ایرو است.
air target chart نمودارهدفهای هوایی
air target chart نقشه هدفهای هوایی
target detection radar رادارحمایتکنندههدف
His plan miscarried . He missed the target تیرش بخطا رفت
program برنامه دستور
program id شناسنامه برنامه
program برنامه دادن برنامه ریختن
program مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
program برنامه ریزی کردن
program نقشه
program نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program برنامه
program برنامه نوشتن
program برنامه دارکردن
program برنامه تهیه کردن
program دستور کار
program دستور
program روش کار پروگرام
program مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
control program برنامه کنترل
source program برنامه منبع
deflationary program برنامه ضد تورمی
spreadsheet program برنامه صفحه گسترده
computer program برنامه کامپیوتر
star program برنامه کامل
support program برنامه پشتیبانی
star program بدون خطا اجرا شود
stored program بابرنامه انباشته
stored program برنامه انباشته
stored program برنامه ذخیره شده
debugging a program اشکال زدایی یک برنامه
system program برنامه سیستم
systems program برنامه سیستم
source program برنامه مبداء
dictionary program برنامه فرهنگ لغات
proprietary program برنامه اختصاصی
supervisory program برنامه نافر
program verification عمل اثبات صحت کار یک برنامه داده شده
program text متن برنامه
program testing تست برنامه
program testing ازمایش برنامه
program switch گزینه برنامه
program structure ساخت برنامه
program stop توقف برنامه
program step گام برنامه
diagnostic program برنامه عیب شناسی
reentrable program برنامه قابل بازگذشت
reentrant program برنامه بازگذشتی
service program برنامه خدماتی
security program برنامه حفافتی
diagnostic program برنامه تشخیصی
scatter program نمودار پراکنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com