Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
task group
گروه ماموریت زمینی
Search result with all words
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
Other Matches
It is an elephantine task . it takes a lot of doing . It is a Herculean task.
کار حضرت فیل است
task
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
to f. a task
از زیرکاری در رفتن
to take somebody to task
از کسی عیب جویی کردن
to take somebody to task
کسی را سرزنش کردن
take to task
مورد مواخذه قرار دادن
take to task
<idiom>
به خاطر اشتباه سرزنش شدن
to p with a task
درکاری پشت کارداشتن
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
task
ماموریت
task
تهمت زدن تحمیل کردن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task
امرمهم وفیفه
task
تکلیف
task
وفیفه
task
کار
task
کار تکلیف
task
شغل
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
task element
عنصر اجرای عملیات
task management
مدیریت کار
task management
مدیریت وفیفه
task organization
سازمان رزمی
task organization
سازمان دادان برای رزم برش رزمی
it is a thankless task
کاربیهوده ایست
task element
یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
it is a thankless task
هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
interrupted task
تکلیف ناتمام
implied task
ماموریت استنتاجی
implied task
وفایف استنتاجی
he is unequal to the task
مرد اینکار نیست
task analysis
تحلیل تکلیف
foreground task
کار یا وفیفه پیش زمینه
unfinished task
تکلیف ناتمام
fire task
ماموریت اتش
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
task organization
سازمان برای رزم
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
task force
گروه کار
task force
نیروی اجرای عملیات
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
نیروی اجرای عملیات
mammoth task
وظیفه خیلی بزرگ
Can I entrust this task to you?
می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
to be up to the task
[to be equal to something]
<idiom>
از پس کاری برآمدن
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task oriented
تکلیف گرا
to saddle any one with a task
کاری را بدوش کسی گذاشتن
task forces
تاسک فورس
task forces
گروه کار
task unit
یگان ماموریت
task force
تاسک فورس
task work
کار موفف
joint task force
نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
amphibious task force
گروه رزمی اب خاکی
carrier task force
گروه رزمی هواپیمابر دریایی
task control block
بلاک کنترل کار
low level task
تکلیف سطح پایین
to set one's hand to a task
بکاری مبادرت کردن
to set one's hand to a task
دست بکاری زدن
It is a laborious task (job).
کارپرزحمتی است
abnormal end of task
abend
to break the neck of a task
کمر کاریرا سکشتن
task control block
بلاک کنترل وفیفه
joint task force
گروه رزمی مشترک
task state descriptor
توصیف گر حالت کار
task state descriptor
توصیف کننده وضعیت وفیفه
the essential
[inherent]
[intrinsic]
task
کار مهم و ضروری
[یا اساسی]
To set the Thames on fire . to do a herculeam task .
کمر غول راخم کردن ( شکستن )
group
دسته دسته کردن
in group
گروه خودی
out group
برون گروه
t group
گروه حساسیت اموزی
t group
گروه T
we group
گروه خودی
group
ناوگروه
group
نشانهای که پنجرهای را نشان میدهد که حاوی مجموعهای نشانههای فایل یا برنامه هاست
group
گروه رزمی
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
شیعه
group
حزب
group
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group
دسته بندی کردن
group
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group
مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
group
جمع کردن چندین وسیله با هم
group
دسته
group
گروه
group
انجمن
group
مجموعهای از رکوردهای کامپیوری حاوی اطلاعات مربوط به هم
group
جمعیت گروه بندی کردن
group
جمع شدن
group
جمع اوری چندین چیز با هم
group
مجموعهای از نشانه ها یا فایل ها یا برنامه ها که در یک پنجره نشان داده می شوند
group
کلمه شش حرف در ارتباط تلگرافی
strength group
گروه عمده قوای دریایی درعملیات اب خاکی
acid group
گروه اسیدی
side group
گروه جانبی
acidic group
گروه اسید
air group
گروه هوایی
acidic group
گروه اسیدی
standardization group
گروه معیاریابی
spelling group
حرف رمزی که نماینده یک گروه رمز یا کلمات رمز است
symmetry group
گروه تقارن
substituent group
گروه استخلافی
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
selected group
گروه گزیده
natural group
گروه طبیعی
minority group
گروه اقلیت
membership group
گروه عضویت
marginal group
گروه حاشیهای
aiming group
دستگاه مثلث گیری
local group
گروه محلی
leaving group
گروه ترک کننده
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
air group
گروه هوایی یک ناو
alkyl group
گروه الکیل
norm group
گروه هنجار
open group
گروه باز
salvage group
تیم نجات پرسنل و افراد غرق شده گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
salvage group
گروه بازیابی وسایل
repeating group
الگوی داده مکرردریک رشته بیتی
reference group
گروه مرجع
product group
کالاهی مشابه
primary group
گروه نخستین
point group
گروه نقطهای
pile group
دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
phosphoryl group
گروه فسفریل
aiming group
عوامل مثلث گیری
alkyl group
گروه الکیلی
acid group
گروه اسید
abelian group
گروه ابلی
business group
شرکت سهامی
[شرکت]
sporadic group
گروه نامنظم
[ریاضی]
cyclic group
گروه دوری
[ریاضی]
finite group
گروه متناهی
[ریاضی]
extra-group
ناهمراه گروه
[پرنده شناسی]
management group
ائتلاف چند شرکت
management group
ائتلاف تجاری
Group theory
نظریه گروه ها
[ریاضی]
age group
گروه سالخور
pressure group
گروه فشار
group frequency
بسامد گروهی
splinter group
گروهجداییطلب
group therapy
گروه درمانی
peer group
گروه همسالان
blood group
گروه خون
blood group
تعیین کردن
blood group
گروه خونی
within group variance
پراکنش درون گروهی
thiocarbonyl group
گروه تیوکربونیل
tractor group
گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
user group
گروه استفاده کننده
user group
گروه کاربران
adverbial group
گروه قیدی
ginger group
افرادیکهکنارهمبایکدیگرکارمیکنند
group practice
گروهپزشکی
interest group
علایقگروهی
noun group
گروهکلمات
age group
گروه سنی
group factors
عاملهای گروهی
functional group
گروه عاملی
formal group
گروه رسمی
artillery group
گروه توپخانه
attack group
گروه تک
feeding group
قسمت خوراک دهنده
feeding group
گروه تغذیه کننده
experimental group
گروه ازمایشی
entry group
گروه واجد شرایط
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
entering group
گروه وارد شونده
gas group
گروه گاز
group acceptance
پذیرش گروهی
group analysis
تحلیل گروه
group dynamics
پویش گروهی
group dynamics
مطالعه عوامل و نیروهای موثر در یک گروه بشری
group drive
محرکه گروهی
group discussion
بحث گروهی
group contagion
سرایت گروهی
group consciousness
اگاهی گروهی
group casting
ریخته گری گروهی
group casting
ریخته گری
group captain
سرهنگ هوایی
group atmosphere
جو گروهی
end group
گروه انتهایی
encounter group
گروه رویارویی
diastereotopic group
گروه هدایت کننده به موقعیتهای ارتو پارا
attack group
گروه تک به ساحل
carboxylic group
کروه کربوکسیلی
carbonyl group
گروه کربونیل
bridging group
گروه پل شده
bridged group
گروه پل شده
boat group
ناو گروه قایقها در عملیات اب خاکی
between group variance
پراکنش میان گروهی
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
beach group
گروه خدمات ساحلی
battle group
گروه نبرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com