Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
task state descriptor
توصیف گر حالت کار
task state descriptor
توصیف کننده وضعیت وفیفه
Other Matches
It is an elephantine task . it takes a lot of doing . It is a Herculean task.
کار حضرت فیل است
descriptor
توصیف گر
descriptor
شرح دهنده واصف
descriptor
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
descriptor
واصف
data descriptor
توصیف گر داده ها
national
[state, federal state]
<adj.>
دولتی
national
[state, federal state]
<adj.>
حکومتی
task
تهمت زدن تحمیل کردن
take to task
<idiom>
به خاطر اشتباه سرزنش شدن
task
ماموریت
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task
امرمهم وفیفه
task
وفیفه
task
کار
task
تکلیف
task
کار تکلیف
task
شغل
to take somebody to task
از کسی عیب جویی کردن
task
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
to take somebody to task
کسی را سرزنش کردن
to p with a task
درکاری پشت کارداشتن
take to task
مورد مواخذه قرار دادن
to f. a task
از زیرکاری در رفتن
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
تاسک فورس
implied task
ماموریت استنتاجی
task management
مدیریت وفیفه
task organization
سازمان رزمی
he is unequal to the task
مرد اینکار نیست
task organization
سازمان برای رزم
task oriented
تکلیف گرا
implied task
وفایف استنتاجی
task management
مدیریت کار
task group
گروه ماموریت زمینی
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
task force
تاسک فورس
task force
گروه کار
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task force
نیروی اجرای عملیات
task forces
گروه کار
task element
عنصر اجرای عملیات
task element
یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
task unit
یگان ماموریت
mammoth task
وظیفه خیلی بزرگ
to saddle any one with a task
کاری را بدوش کسی گذاشتن
it is a thankless task
کاربیهوده ایست
it is a thankless task
هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
interrupted task
تکلیف ناتمام
task analysis
تحلیل تکلیف
to be up to the task
[to be equal to something]
<idiom>
از پس کاری برآمدن
Can I entrust this task to you?
می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
foreground task
کار یا وفیفه پیش زمینه
fire task
ماموریت اتش
unfinished task
تکلیف ناتمام
task forces
نیروی اجرای عملیات
task work
کار موفف
task organization
سازمان دادان برای رزم برش رزمی
It is a laborious task (job).
کارپرزحمتی است
low level task
تکلیف سطح پایین
joint task force
گروه رزمی مشترک
joint task force
نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
abnormal end of task
abend
task control block
بلاک کنترل کار
to set one's hand to a task
دست بکاری زدن
to set one's hand to a task
بکاری مبادرت کردن
to break the neck of a task
کمر کاریرا سکشتن
carrier task force
گروه رزمی هواپیمابر دریایی
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
amphibious task force
گروه رزمی اب خاکی
task control block
بلاک کنترل وفیفه
the essential
[inherent]
[intrinsic]
task
کار مهم و ضروری
[یا اساسی]
To set the Thames on fire . to do a herculeam task .
کمر غول راخم کردن ( شکستن )
what state
در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
to keep state
خود را گرفتن
to keep state
شان یا مقام خودراحفظ کردن
the state
effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
corresponding state
حالت متنافر
state-
چگونگی
to be in a state of a
بیم داشتن
to be in a state of a
هراسان بودن
two state
دو حالتی
state-
حالت
state-
افهار داشتن افهارکردن
state-
جزء به جزء شرح دادن
state-
توضیح دادن
state
دولتی حالت
state
وضعیت
state
وضعیت چیزی
state
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state
تعیین کردن وقرار دادن
state-
تعیین کردن حال
state-
دولت
state-
دولتی حالت
state-
کشوری
state-
ایالت
state-
جمهوری کشور
state-
ملت
state-
دولت استان
state-
کیفیت
state
حال
state
افهار کردن وتصریح کردن
state
ابهت
state
کشوری
state
ایالت
state
جمهوری کشور
state
ملت
state
دولت استان
state
کیفیت
state
چگونگی
state
تعیین کردن حال
state
افهار داشتن افهارکردن
state
دولت
state
مقام ورتبه
state
سیاسی رسمی وضع
state
دولتی
state
ایالت کشوری
state
کشور
state
حالت
state
جزء به جزء شرح دادن
state-
ابهت
state-
افهار کردن وتصریح کردن
state-
ایالت کشوری
state
توضیح دادن
state-
تعیین کردن وقرار دادن
state-
وضعیت
state-
حال
state-
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state-
وضعیت چیزی
state-
مقام ورتبه
state-
دولتی
state-
سیاسی رسمی وضع
state-
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state-
کشور
state vector
بردار حلات
state ownership
مالکیت دولتی
state of war
حالت مخاصمه
state aid
کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state university
دانشگاه دولتی
state bank
بانک دولتی
state of purity
طهارت
state of the realm
طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
state of the art
جدیدترین تکنولوژی تکنولوژی جدید
state chicken
در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
state university
دانشگاه ایالتی
state to which one belongs
دولت متبوعه siege-neutralized-neutral-buffer
state table
جدول حالات
state succession
تعویض دولتهابه طور متوالی
state succession
توالی دولتها
state stress
وضعیت تنش
state socialism
سوسیالیسم دولتی
state road
شاهراه
state religion
مذهب رسمی
state property
اموال عمومی
state tiger
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state property
دارائی دولت
state prison
زندان دولتی
state prison
زندان ایالتی
state planning
برنامه ریزی دولتی
state bank
بانک استان
state college
دانشکده دولتی
state of stress
حالت تنش
state midicine
سیستم پزشکی ملی
state of siege
حالت محاصره
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
state midicine
سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
state of alert
وضعیت امادگی
state of rest
حالت ساکن
state of alert
وضعیت هوشیاری
state of in her itance
ملک یا دارایی قابل توارث
state of being cheated
غبن
state of grace
توفیق
state of being cheated
مغبونیت
state of equilibrium
حالت تعادل
state lamb
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state hood
حالت وشرایط ایالات امریکا
state craft
سیاستمداری
state criminals
مقصرین سیاسی
state of alert
وضعیت اماده باش یکان
state criminals
مجرمین سیاسی
state diagram
نمودار حالات
state equation
معادله حالتی
state flower
گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
state function
تابع حالت
state government
دولت مرکزی
state guard
نیروی نظامی ایالتی
state guard
ارتش ایالتی
state hood
ایالتی
state of grace
تائید
war state
دولت جنگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com